سلامی دوباره چو بوی هوای بعد از برف - یه توضیح کوچولو بدم که من همون کاربر **** هستم که به خاطر اینکه نام کاربریم ضد قوانین سایت بود من بن شدم و تاپیکم هم پاک شد برای همین باید دوباره بنویسم همه چیز که اون دفعه نوشته بودم.
دیدن هوا چقدر سرد شده ؟ توی یک مقاله ای که داشتم میخوندم نوشته بود که شب ها که دارید میخابید بزارید هوا یکم توی اتاق سرد باشه و اگر اینکار رو بکنید حتی اگر برید زیر پتو باعث میشه که توی خواب میزان سوخت و ساز بدن 2 برابر بشه برای اینکه خوب باید دما خودش رو نگه داره دیگه ولی وقتی بیرون سرد هست باید چربی بیشتری بسوزونه که بتونه بدن رو گرم نگه داره و ما هم که خدا خاسته:84:
از گذشته اول شروع بکنم : به صورت ژنی چاق نیستم (فکر کنم هیچ کدوممون نیستیم ) یعنی تا 8 سالگی خیلی لاغر هم بودم از نرمال هم میشه گفت کمتر ولی این پدر و مادر گرامی اینقدر از این شربت های اشتها به ما خوروندن که و غذاهای خوشمزه درست کردن که یکهوو اینطوری شد البته زمانی که خودم فهمیدم چاق هستم توی راهنمایی بود و همون زمان ها هم بود که تصمیم گرفتم که اره باید خودم رو لاغر بکنم - اون موقع ها اصلا سلامت و این چیزا توی ذهنم نبود ها تنها چیزی که باعث شد که من بفهمم که من چاق هستم و به قولی با بقیه فرق دارم این بود که دوستم یک لباسی خیلی خوشگل داشت و من وقتی برم اون رو بخرم اون فروشنده شیطانی با نگاهی :axesmileyf:جهنمی بهمون گفت این سایزشو نداریم ... این شروعی بود که برای اینکه به این جمله نفرت انگیز عادت بکنم و هر بار مثل پتک بخوره توی سرم ... :boxing:
البته از همون دوران بود که ابر خاکستری رژیم رو بالای سرم حس میکردم ولی اینطوری نبود که بتونم بگیرم و اینطوری بود که مثلا صبح تصمیم میگرفتم رژیم بگیرم بعد ظهر که میرسیدم خونه میدیدم به به قرمه سبزی داریم و یک ساعت بعد قابلمه خالی بود که به من ذل زده بود.
رابطه خودم با غذا رو بخام براتون توصیف بکنم میتونم بگم که ما یک رابطه عاشقانه با هم داریم - با هم میخندیم - گریه میکنیم - بیرون میریم - کلا عادت نداریم تنهایی با هم جایی بریم - حتی با هم میخوابیم ... تازه ازش خاستگاری هم کردم ولی مثل اینکه مورد بهتر از من داشت نامرد منو ول کرد ...
فکر میکنم همه ما یک ریشه عصبی هم توی کارمون باشه مثلا بعضی ها هستن که وقتی ناراحت میشن غذا میخورن ولی بعضی ها وقتی که خوشحال میشن میخورن ولی من هم وقتی حوصلم سر میره غذا میخورم هم وقتی که عصبانی میشم هم غمگین میشم هم ... :cheesecakesmile1:
چیز دیگه ای که توی غذا خوردن من تاثیر داره میدونید چیه ؟ بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــو .... وای فکر کن که کل خونه رو بوی خورشت برداشته یا کباب وای واقعا مغز من که هنگ میکنه و بزاق دهنم راه میوفته اصلا یک جور هایی به غذا حمله میکنم ....
فکر میکنم که همه ما به یک ماده غذایی اعتیاد داریم - که همین خیلی باعث چاقی مون هم میشه - مثلا مادر من به نون اعتیاد داره - نون سنگک داغ 2 رو خاش خاش - بر عکس من که اگر چند روز هم نون نخورم اصلا احساس نمیکنم و بهش فکر هم نمیکنم - ولی اون ماده ای که من بهش اعتیاد دارم بد تر از این چیز هاست - با همه چی میخورمش - واقعا اعتیادش در حد کوکائین میمونه - الان که دارم براتون مینویسم دهنم داره آب میوفته - فکر میکنیم چیه ؟ بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــرنج :|
لعنتی رو هر کاری میکنم و هر کاری میکنم نمیتونم کنارش بزارم خودم رو میکشم نمیتونم جولوش دووم بیارم و همیشه همین برنج بوده که باعث شده من رژیم های گذشته رو بشکنم ....
حال حاضر : نمیدونم چی شد ؟ از کجا این قدرت به من داده شد ؟ اما چند روز قبل از تولدم تصمیم گرفتم که یک رژیم رو واقعا شروع کنم و یک رژیم فوق العاده سخت (در حد مرگ * ) گرفتم که توش البته چند تا کلک هم زدم ولی تا خودم تولدم اون رژیم رو داشتم که 12 روزه بود رژیمش و امریکایی هم بود و فردای روز تولدم شروع کردم به گرفتن رژیم کانادایی که مفتخر هستم به خودم که امروز 7 روز تموم شد و تا حالا هیچ کلکی نزدم
ورزش : کلا راستش رو بگم توی این رژیم کانادایی لامصب ادم حال نداره راه بره چه برسه به اینکه بخاد ورزش بکنه ولی بعضی مواقع رقص میکنم - بعضی مواقع هم یوگا کار میکنم مخصوصا ورزش های شکم
البته برای خودم غیر قابل باور هست که من چطوری تونستم که این همه روز دووم بیارم ولی به خاطر اینکه کلا از اینکه خودم رو بکشم میترسم میخام صبر کنم اخر رژیم خودم رو بکشم که فکر میکنم 1 هفته دیگه مونده
راستی شعار همیشگیمون یادتون نره
آشنایی بیشتر با زیباتنی ها
پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران
اطلاعیه مدیریت سایت