میخوام دوباره متولد بشم...

[tinkerbell]

سلام
من از الان میخوام یه جور دیگه زندگی کنم
اول باید از شخصیتم شروع کنم و از نو بسازمش
ویژگیهای یه شخصیت خوب چیه ؟
مرسی

[Zenith]

بزرگ شده بود اما خودش را جا گذاشته بود. در همان گریه های نخستین. چشم هایش را بست. نور تا آسمان بالا رفت. خورشید دست هایش را بوسید. خدا لبخند زد. دوباره خندید... دوباره آمد. این اتفاق مهم رو بهت تبریک میگم tinkerbell جان.
چند روز پیش بین سفرم داشتم از بزرگ ترین و خشک ترین کویر ایران یعنی کویر لوت رد میشدم. قبلا بارها و بارها از این جاده عبور کرده بودم. کویر به معنای واقعی. حرارت و گرما به معنای کامل. جاده خلوت. پرنده توش پر نمیزنه. در ایام عادی سال که از این جاده میگذری اونقدر خلوته و سکوت و بی انتهایی کویر میترسوندت که حد نداره. جاده اش خیلی طولانیه. اونقدر گرم و طولانی و خشک که حدود 4 ساعت رو باید در اون تحمل کنی. آسفالت جاده خرابه. هیچ کس حاضر نیست برای مشکلات کویر کاری بکنه. راهسازی میگه هیچ پیمانکاری حاضر نیست پا به این کویر بذاره. دو طرف جاده هم تا چشم کار میکنه یا خاک قهوه ایه یا نمکزارهای سفید. تا چشم کار میکنه فقط و فقط خاکه. دریغ از یه جوونه.
من حرارت و سختی و تنهایی کویر و حتی خراب شدن ماشین و دردسرهای وحشتناکش رو با همه وجود تجربه کردم.
اما امسال که رفته بودم تو همین کویر با منظره ای روبرو شدم که بعد از چند دقیقه فکر کردن چاره ای جز زانو زدن و سجده کردن برای قدرت بی انتهای خدا نداشتم. کویر تبدیل به دریا شده بود. شاید حرف منو باور نکنیدیا بگید رویایی حرف میزنم. اما اون کویر خشک که از شدت حرارت انگار خاکش رو شخم زده بودن، تبدیل به دریایی وسیع و مواج شده بود. زمستون امسال بارون و برف اومده بود و حالا تا چشم کار میکرد دو طرف جاده آب بود. موج میزد. مسافرایی که بخاطر تعطیلات نوروز و تغییرات این جاده رفت و آمدشون تو این چاده زیاد شده بود همه د ر حال عکس گرفتن کنار این دریای بی انتها بودن. واقعا وقتی با ماشین تو این جاده میرفتی دو طرفت فقط و فقط یکدست آب بود. درست از همین لبه ی جاده تا جایی که چشم کار نمی کرد. البته عمق این آب خیلی کم بود. به قسمت های حاشیه ای و انتهای کویر که نزدیک میشدیم این تجمع آب کم شد و گیاهانی که قبلا اصلا وجود نداشتند دیده میشدند. چقدر دلم میخواست عکس گرفته بودم تا باور کنید و فکر نکنید دارم یه داستان تعریف میکنم. دشت پر بود از پوشش گیاهی ظریف و زیبا. گل های بابونه و بومادران و علف های وحشی. خیلی جاها الاغ ها و شترهای وحشی رو راحت می تونستی ببینی.

میدونی چرا این موضوع رو برات تعریف کردم؟ که بگم هر چیزحتی اگر بدترین و منفی ترین باشه میتونه تبدیل به نقطه ی کاملا معکوسش بشه. کویر میتونه به دریا تبدیل بشه. من و تو نمی تونیم؟
فقط کافیه خدا بخواد. خدا برای هر انسانی که به سمت هدف مثبتی حرکت میکنه یه بال می فرسته... بال هات رو از خدا بگیر و شروع کن...

[Zenith]

و اما ویژگی های یه شخصیت خوب از نظر من: صداقت و یکرنگی، گرایش به خدا، خیرخواه دیگران، دوستدار طبیعت و...
این سوال خیلی کلیه و کلی ویژگی میشه براش گفت که بقیه هم میان و تکمیل میشه. اما به نظر من وقتی آدم میخواد دوباره خودش رو بسازه باید ریشه های خودش رو پیدا کنه. تجربه به من ثابت کرده هر چی به سمت ابتدای خلقت پیش بریم این حس بیشتر در ما زنده میشه. چون خصلت های ذاتی انسان همیشه در درونش مثل یه آتیش زیر خاکستر باقی می مونن. چهارتا ویژگی که من گفتم هم جز خصلت های فطری و باالقوه ی انسانه که همیشه میشه با زنده کردن کودک درون دوباره به اون ها رسید...

[aida]

سلام
من از الان میخوام یه جور دیگه زندگی کنم
اول باید از شخصیتم شروع کنم و از نو بسازمش
ویژگیهای یه شخصیت خوب چیه ؟
مرسی

یه شخصیت خوب از نظر کی ؟ خودش یا دیگران ؟
در خیلی از موارد این دوتا با هم فرق داره
به نظر من خیلی وقتها آدم تصمیم می گیره که از نو خودشو بسازه ولی این دلیل نمیشه که آدم بدی بوده و حالا باید خودشو خوب کنه و محبور بشه خودشو توی چارچوب تعریفهایی که از انسانِ خوب!!!! می کنن بگنجونه
همین که هر تیکه از شخصیتت که اذیتت می کنه یا دیگرانو اذیت می کنه تغییر بدی یا به مرور زمان به جایی برسی که از خودت راضی هستی و اونوقت میشه گفت همه چی خوبه خیلی وقتها هم شاید لازم نباشه شخصیتت رو تغییر بدی و لازم باشه نکاهتو به اون قسمت از شخصیتت تغییر بدی منظورم اینه که اون کار یا تفکرت اشتباه نیست ولی عوامل دیگه ای باعث شدن که فکر کنی اشتباهه یا همون عواملن که دارن اذیتت می کنن ... ببین مثلا قدیمها اگه دختری می خواست درس بخونه و شخصیت مستقلی داشت میزدن تو سرش :04: حالا فکر کن اون دختر میومد و شخصیتشو تغییر می داد به نظر تو کار درستی می کرد ؟
به نظر من اول ببین کجای شخصیتت داره اذیتت می کنه که تورو به فکر انداخته تا از نو بسازیش لازم نیست حیلی خودتو در گیر تعریفها کنی کوچولو کوچولو پیش برو ... ریشه اون چیزی که داره ناراحتت می کنه رو پیدا کن ببین چرا و چطوری ناراحتت می کنه بعد راه حلشو پیدا کن
تو باید شخصیتت رو خودت و با سلیقه خودت بسازی تا ازش راضی باشی ... شخصیت رو بهتره سری دوزی نکنیم :05: ... البته مطمئنا یه سری اصول هم هست که همیشه در هر کاری لازمه که رعایت بشه مثلا همین سری دوزی ای که مثال زدم خب به هر حال هر لباسی که بخوایم بدوزیم یه سری اصول خیاطی رو که باید رعایت کنیم و به یه وسایلی واسه دوختن و اینها هم نیاز داریم :03: