-
10 اردیبهشت 1392, 11:49
#1
کاربر تازه وارد
اعتماد به نفس . ترس از مردن . پیشرفت نکردن . ادامه ندادن کاری . یاد نگرفتن
سلام
دختری هستم 30 ساله . که اعتماد به نفس ندارم
از مردن می ترسم
زود عصبانی می شوم
به همه دوستام شک دارم
اصلا در زندگیم پیشرفتی ندارم
هر کاری و شرو میکنم ادامه نمیدمش
هر کتابیو می خوام بخونم زود خسته میشم و نمی تونم یاد بگیرمش
لطفا کمکم کنید
-
5 کاربر، ارسال غزل را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392),sara (10 اردیبهشت 1392),چکاد (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392 11:49
# ADS
تبلیغات در مدار
-
10 اردیبهشت 1392, 11:59
#2
مدیر ارزشمند پیشین
سلام عزيزم خيلي خوش اومدي همه ما تا حدي از مرگ ميترسيم ولي عزيز دلم شك وترديد وعصبانيت نابودت مي كنه تو جووني بايد فقط به فكر خوشي وشادي امروزت باشي
-
5 کاربر، ارسال somy را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392),sara (10 اردیبهشت 1392),چکاد (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 12:19
#3
مدیر کل سایت
به زیباتن خوش اومدی غزل جان:67:
از لحن حرف زدنت کاملا مشخصه چه غم درونی بزرگی داری. حق هم داری. هر انسانی زیبا آفریده شده و حق داره زیبا زندگی کنه. در واقع این شرایط بعدی هستند که باعث میشن افراد تغییرات روحی و روانی منفی داشته باشند.
به نظر من شما چند تا مشکل داری که باید پله به پله حلشون کنی. اولین مشکلی که باید حل کنی، دوست داشتن خودته. پیدا کردن نکات مثبتت. همین الان برای ما بگو چه نکات مثبتی در تو وجود داره؟ نگو هیچ نکته ی مثبتی نداری که ناشکری کردی! و درواقع به خودت ظلم کردی!
در وهله ی بعدی باید بری دنبال راه های افزایش اعتماد به نفس
در مرحله ی بعدی یه مقدار مطالعه کافیه تا بدونی مرگ ترس نداره. در واقع همه ی ما باید بپذیریم موندنی نیستیم. انسانی رو میشناسی که عمر دایمی داشته باشه؟ ولی همه این انسان ها دارن شاد زندگی میکنن. چرا؟ چون نباید برای چیزی که یه روز ناچار به پذیرشش هستیم خودمون رو آزار بدیم. البته دیدت در مورد مرگ هم قدری اشتباهه. اگه در این زمینه مطالعات عمیق(نه سرسری و جزئی) انجام بدی میفهمی مرگ اتفاق وحشتناکی نیست. در واقع مرگ یه انسان برای اطرافیانش خیلی سخته. اما برا خودش اتفاق خاصی نیست. یک لحظه بستن چشم هاست و باز شدنش به یه دنیای جدید
اگه بازم صحبتی داری بگو غزل جان. ما کنار و همراهتیم
-
2 کاربر، ارسال Zenith را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 12:51
#4
کاربر تازه وارد
سلام عزیزم.
ورودت رو خوش آمد میگم:67:
غزل جان میتونم بپرسم از چه وقت این ترس شروع شده؟ آیا با اتفاق خاصی همراه بوده؟
شک ات به دوستات همزمان با ترست بوده؟ چه نوع شکی به دوستانت داری؟
به چه نوع فعالیت هایی علاقه داری؟ یک روزت رو چطور میگذرونی؟
-
3 کاربر، ارسال چکاد را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 13:14
#5
کاربر فعال
غزل جون خوش اومدی عزیزم همه ما همیشه ترسایی تو زندگیمون داریم که از مواجه شدن باهاش خیلی وحشت داریم من تنها پیشنهادی که واست دارم اینه که پیش یه مشاور بری خیلی کمک کنندس
در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند
چه خوش باور من شیدا محبت جستجو کردم
-
3 کاربر، ارسال marmary را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 14:06
#6
کاربر محبوب
خوش اومدي غزل جون
عزيزم منم پيشنهاد مرمري عزيز رو بهت دارم
اميدوارم بزودي اين حس هاي بد ازت دور شن و شاد و پر انرژي در كنارمون باشي:77:
- - - Updated - - -
خوش اومدي غزل جون
عزيزم منم پيشنهاد مرمري عزيز رو بهت دارم
اميدوارم بزودي اين حس هاي بد ازت دور شن و شاد و پر انرژي در كنارمون باشي:77:
جهان چيزي شبيه موهاي توست ...
سياه و سركش و پيچيده ،
خيال كن چه بي بختم من !
كه به نسيمي جهانم آشوب ميشود ...
-
3 کاربر، ارسال sara را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 14:32
#7
مدیر ارزشمند پیشین
الهی عزیزم هرروز بیا زیباتن با زیباتنا بجوش همه چی یادت میره
-
3 کاربر، ارسال shamim2 را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392),hamraz (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 15:56
#8
مدیر ارزشمند پیشین
غزل جون ورودت به زیباتن رو خیر مقدم می گم.
عزیزم بدون شک همه مشکلاتی که گفتی به هم ربط دارن و عوامل مختلفی دست به دست هم دادن و این مشکلات رو به وجود آوردن و مطمئنا با شناسایی عوامل و برطرف کردن اونها ،همه مشکلات حل خواهد شد.بدون شک پایین بودن اعتماد به نفس و اضطراب مقطه مشترک همه این مشکلات هست. پس با تقویت اونها ، کمی همت خودتون و صبر و به کارگیری راهکار ها حتما می تونیم بر مشکلات غلبه کنیم.
نكته مهمى كه در قدم اول بايد مد نظر قرار بدیم، تغيير و اصلاح شناختى احساسی هست كه نسبت به خودت داری. یعنی اول باید ذهنیتت رو نسبت به خودت و کارهات اصلاح کنی.الان خودت رو فردى كم ظرفيت، بىحوصله، ترسو و ناتوان فرض می کنی؛ در نتيجه زود از كوره در می ری و عصبانى مى شوي ، به دیگران شک می کنی و از پیشرفت خودت و آینده نگران می شی. بنابراين توصيه می کنم از همين الان تصميم بگيري که به جاى فكر كردن به ناتوانى ها و شكستها، فقط به توانمندى ها و نكات مثبت خودت فكر كني و اونها رو از لا به لاى افكار منفى خود بيرون بكشي و روى آنها خوب فکر کنی تا بتوني از جنبه هاى مثبت، استفاده بهتری بکنی. براى اين كار دفترچه يا ليستى تهيه كن و توانايى هاى خودت رو ( هر چند كوچك و معمولى) يادداشت و روزى دو بار اونهارو رو مرور كن و هر بار سعی کن نكته مثبت ديگه ای از توانمندى هاى خودت رو كشف و به اونها اضافه كني. با اين كار بعد از يك هفته يا بيشتر، برات روشن می شه كه اون قدرها هم كه خودت فکر می کنی، ضعيف و ناتوان نيستي و در مقايسه با ديگران چيزى كم نداري. اگر باور كنيد و بفهميد كه ديگران نيز مثل شما هستند و شما از آنها چيزى كم نداريد، مشکل اعتماد به نفس حل میشه.
شايد علت اينكه از به دوستان و اطرافیانتون شک داری ، اين باشه كه احتمالاً شما فكر مىكنيد همیشه در معرض ديد و قضاوت ديگران هستين و از افکار و واکنش ديگران نسبت به کارها و حرفای خود نگران هستيد! حساسيت بيش از حد شما به نگاه و رفتار ديگران، باعث شده دچار شک و تردید نسبت به اونها بشید، بايدبدونید اين طور نيست كه ديگران به همه رفتارها و حرفهای شما دقت كنند؛ همون طور كه شما به همه رفتار، و گفته های ديگران توجه نداريد. علاوه بر اين، بايد در زندگى راحتتر بود و از حساسيتها كم كرد؛ مثلا ندیدید که بعضی ها در كلاس سؤالهاى پيش پا افتادهاى رو مطرح مىكنند يا به سوال معلم جواب نامناسب و غلط مى دهند و از خنده اطرافيان هيچ ناراحت نمى شن؛ شما هم از واكنش اطرافيان ناراحت نشید و برايتان اهميتى نداشته باشه؛ بايد دل را به دريا بزني و حرف خودت رو همان موقع كه پیش میاد - بدون ترس و واهمه - مطرح كني. اوايل كمى سخته و زبانتان گير مى كنه؛ ولى بعد از چند بار ديگه مشكلى نخواهي داشت. اگر هم بقیه از حرف شما بخندن، سعی کنید خودتون هم همراه اونا بخنديد و از اينكه باعث شادى ديگران شدید، احساس شادمانى كنی، و احساس شرم و نگرانى را از خودت دور کنی.
هر زمان زمينه عصبانيت برات پيش آمد، با عوض كردن محيط يا وضعيت خودت ، حالت آرامش را دوباره به خودت برگردون ؛ مثلاً اگر در حالت ايستادههستی ، بنشين و اگر نشسته ای، بلند شو. اگه تو اتاق هستی ، بيرون برو و دست و صورتت رو بشور. نفس عميق بكش تا اكسيژن بيشترى به مغزت برسه و.... با اين روشها مى تواني به راحتى عصبانيت خودت رو كنترل كني.
یادمون باشه که اگر شکست بخوريم ممکنه نااميد بشیم ولي اگه تلاش نکنيم حتما محکوم به شکست خواهیم بود ، پس بهتره که سعی کنیم تلاشمون رو بالا ببریم
در مورد ترس از مزگ باید به این نکته توجه کنید که مرگ يكى از رخ دادهاى زندگى و از سنتهاى قطعى در نظام آفرينشه و با وجود عمومیت این موضوع ، مواجه شدن با مرگ عزیزان یا خود برای اکثر افراد اضطراب زا و ترس آوره و این ترس عوامل متعدد شناختى، عاطفى و رفتارى داره.
مهمترين عاملى كه مرگ را اضطرابآور و التهابزا كرده، تنفر از نابودى و گرايش به بقا هست بنابراين اگر ما نگرش خودمون رو نسبت به مرگ اصلاح كنیم و اين حقيقت رو بپذیریم که مرگ فنا و نابودى نيست، اين نگرانىها و وحشتزدگىها، برطرف مىشه.
بنا براین باید نگرشمون رو نسبت به مرگ تغییر بدیم و به زيبايىها و جلوههاى زندگى پس از مرگ توجه بیشتری داشته باشیم، به مقدرات الهی رضایت داشته باشیم و در ضمن به این نکته هم توجه کنیم که یاد مرگ تا جایی که باعث اختلال تو زندگی روزمرمون نشه باعث مىشه انسان خودش را آماده مرگ كنه و براى به دست آوردن اين آمادگى، از محرمات دوری کنه. وقتى فرد مرگ خودش رو از قبل تصور و پيشبينى كنه، با فراهم آوردن شرايط و فضاى روانى مناسب، خود رو آماده مواجهه با اون مىكنه و از تنيدگیش کم میشه و با اين پديده سازگارى بهترى خواهد داشت.
امیدوارم تونسته باشم کمکی برای حل این مشکلات بکنم.
اگه با توجه به این مطالب نتونستی این افکار رو از خودت دور کنی بهتره حضورا پیش یه مشاور بری تا بتونه کمک بیشتری بهت بکنه
هرگز تسلیم نشوید
معجزه ها هر روز رخ می دهند
شاید فردا ، روز شما باشد...
-
2 کاربر، ارسال hamraz را لایک کرده اند:
fereshteh (10 اردیبهشت 1392), Zenith (10 اردیبهشت 1392)
-
10 اردیبهشت 1392, 21:31
#9
مدیر ارزشمند پیشین
همراز جون . خیلی نکته های خوبی گفتی . به من هم خیلی کمک کرد . ممنونم ازت
خیر ببینی الهی:41:
ساعت زندگیم
نه به عقب بازمیگردد،
نه میایستد...
هر ساعت و هر روز،
مرا به سمت آن دم دور ، نزدیک تر میکند!
صدای این ساعت
یادآورم میشود،
تا
در امروز و در لحظه
زندگی کنم!
"مارگوت بیکل"
-