منم اومدم.شخصا عمرا از خودم تعريف كنم ولي الان نوشته هاي بچه ها را خوندم ديدم چه حس خوبي داره واسه خود ادم وقتي تواناييهاشو بشماره و بفهمه كه زندگي همش نداشته هاش نيست.اوهوم......
خوب من اشپزيم خوبه.هر چند تو خونه مادر زياد تن به كار نميدادم ولي خودم هم در تعجبم كه چه طوري اين همه غذا بلد بودم و خداييش يه بار هم غذام نسوخت يا شور و بيمزه نشد...شيريني و كيك هم هر وقت حوصله كنم ميپزم البته در ايكي ثانيه تو خونه اي كه توش بچه باشن اثري ازشون باقي نميمونه ولي خوب خوشحالم كه لااقل بچه ها چيز سالم ميخورن.
حدود يك ماهي هم ارايشگري رفته بودم وقتي پسرم شيرخوره بود.اون موقع خانواده شوهرم قول همكاري داده بودن ولي بعدش زدن زيرش و كلا در حد 6-7 جلسه بيشتر نتونستم ادامه اش بدم ولي چون خودم خيلي علاقه داشتم الان سالهاي ساله كه موي شوهر و بچه ها را خودم ميزنم.نميگم از اول خوب ميزدم ولي خوبالان خوبه.رنگ و مش هم ميكنم.هم واسه خودم هم واسه اهل فاميل.يه بار همچين رنگ خوشگلي موهاي خواهرمو كردم كه هر جا ميرفت واسم مشتري پيدا ميشد.رنگش فوقالعاده بود.كار ارايش صورت را هم خيلي به قول همه مليح و طبيعي انجام ميدم.همه را هم با ذوق و علاقه خودم ياد گرفتم.
عشق شماره يكم نقاشيه.الان كار گواش ميكنم.چند تا تابلو هم زدم.يعني ولم كنن دلم ميخواد كل روز را نقاشي كنم.حس رهايي و ازادي بهم دست ميده.شوهرم هم البته بزرگترين مشوقمه تو اين مسير.
عشق شماره دو من چيدمان و دكوراسيونه.يعني عاشق اينم كه چيدمان را ماهي يكبار كلهم عوض كنم.چيزاي جديد را جايگزين قديمي ها كنم و ابداعات تازه از خودم در كنم.ولي خوب هم شرايط اقتصادي زياد اجازه بلند پروازيهامو نميده هم همسرم زياد دوس نداره كه هي اثاثها را اينور اونور كنم.ولي واقعا اگه توش كار كنم ميدونم خيلي ميتونم موفق باشم.يعني مجلات دكوراسيون را ميخورم ها.تو همين اپارتمان خودمون شونصد دفعه اثاثيه را اين طرف اون طرف كردم.بعد يه مدت دلمو ميزنه و دوباره دلم ميخواد تغييرش بدم.
رشته دانشگاهيم شيمي محض بود.تو مدت تحصيلم چندين بار چون شاگرد سوم دانشگاه بودم واسه خرج كتاب و ..بن از دانشگاه ميگرفتتم.هنوزم عاشق درسم.ولي اعصاب استرس موقع امتحانش را ندارم.چون نميتونستم مثل بقيه شب امتحاني درس بخونم و بايد هميشه پيش از كلاس درسمو ميخوندم موقع تحصيل مخصوصا سالهاي اخر خيلي اذيت ميشدم.سال دوم را با حاملگي و بقيه اش را با وجود بچه كوچك ادامه دادم.شايد واسه اينه كه از امتحان حالم بد ميشه.ولي خداييش درس خوندن را خيلي دوس دارم.
ديگه چي؟؟؟
اگه يكي ازم چيزي بخواد تا جونمو هم پاش ميزارم.اينقدر حس خوبيبهم ميده.ولي گاهي زياده روي ميكنم.تازه گي ها كمي سعي كردم رو اين اخلاقم كار كنم تا متعادلش كنم.
اها راستي دوران دختر خونه گي گلدوزي و شماره دوزي و منجوق دوزيم هم خيلي خوببود.بيشتر جهازم را خودم تزيين كرده بودم.هنوزم دارمشون.
چقدر من توانايي داشتم ها؟؟!!!!الان حس خودشيفتي دارم