توسط در تاریخ 02 شهریور 1394 در ساعت 16:40 (1000 نمایش ها)
امروز خیلی روزه بدی داشتم...یعنی اولش خوب بود شاد و خوشحال با دوستم تو بازار بودم ک یهو مات و مبهوت موندم...میدونید ادم از هرچی میترسه سرش میاد... منم دو ساله فراری ام از جاهایی ک اون بود ک خدای نکرده چشم بش نخوره و دلم هوایی شه پیش بالا سری شرمنده شم ....اما امرووز انگار ار زمین و زمان دست ب یکی کرده بود .. آه کشیدم ...حسودی بود حسرت بود هرچی ... اما خب دلم گرفت دیدمش دست تو دست با زنش !!!!!!! بعد اومد جلو خانمش رو معرفی کرد ...و من مث ی مرده لبخند زدمو تبریک گفتم....ارزوی خوشبختی کردم... بعدم رفت و من موندم همیجووور وسط خیابون ....
ی اخلاقی دارم ک هیچ وقت نمیتونم از کسی ناراحت باشمو کینه بگیرم ... همیشه بهترینا رو از ته قلبم واسه بقیه خواستم بخار همین تبریکم با اون همه درد تو دلم الکی نبود....
البته خودم این اخلاقمو دوست ندارم
ب نظرتون
اگ خوش اندام بودم هیچ وقت ترکم نمیکرد شاید منو انتخاب میکرد نه؟حتما میخواید بگید چ ربطی داره اخه سر این موضوع یادمه همیشه مسخره م میکرد بخاطر همین لاغر شدم اما بعد از رفتنشو خبر ازدواجش دیگ از خود غافل شدم .... الان بازم گوشه نشین شدم تو اتاقم ...
دیگه از روزای دوشنبه متنفرم ....