من چاق بودم و اون زمان که اضا فه وزن داشتم خیلی خجالت می کشیدم از هم سن و سالام چون اون ها همه نی قلیون بودن اون موقع همه بهم می گفتن وای مریم چه قدر چاق شدی ؟؟؟؟؟؟
من هم خیلی نا راحت می شدم / لباس های دخترونه بهم نمی شدم / حوصله ی مهمونی رفتن هم نداشتم .
شروع کردم به کاهش وزن و هی لاغر شدم و قتی به وزن متناسب با قدم رسیدم خوب بود و همه تعریف می کردن اما وقتی لاغر تر شدم همه شدن بلای جونم دیوونم کردم ا قدر بهم گیر دادن که من هم لج کردم و وزنم رو بردم بالا و مواظب غذا خوردنم هم نشدم و باز هم شدم همان اش و همان کاسه باز چاق شدم.
تو مهمونی که می ریم تا میشینیم بحث از چاقی و لاغری من می شه کلا عصابم بهم ریخته و ارادم رو از دست دادم.
به خاطر اون از کی است که می خام لاغر شم اما دیگه مثل پارسال اراده ندارم .
کمکم کنین که در مقابل این حرف ها چه واکنشی نشان دهم که هم اعصابم اروم شه و هم ارادم رو به دست بیارم
ممنون
آشنایی بیشتر با زیباتنی ها
پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران
اطلاعیه مدیریت سایت