هشتمین روز رژیم ذهن آگاهی
بالاخره خودم رو بعد از یک هفته، وزن کردم. ۸۵ نازنین رو روی ترازو دیدم.
امیدوارم همین طور خوب پیش برم. البته ما کلا زیاد اهل مهمونی نیستیم. ولی نمیدونم از روزی که رژیم شروع کردم چه اتفاقی تو کل کائنات افتاد. هر روز و هر شب مهمونی. یا مهمونی هستیم یا مهمون داریم. اصلا سونامی مهمونی شده. همه دست به دست هم دادن رژیمم خراب شه. گمونم کائنات کارهاش رو گذاشته کنار، که فقط برام روزی دو سه تا مهمونی ترتیب بده. بماند که این وسط بعضی مهمونیها دو دره شد.
اینکه این وسط مسطا وزنم بالا نرفت و پایین اومد، میشه شاهکار. والا
ان شاءالله قبل از سال جدید نارنجی بشم و اون طرف سال هم دوباره سبز بشم
خب گزارش روزی که گذشت:
صبح وقت نکردم صبحانه بخورم بجز آب. تا ۱ بعد از ظهر بازار بودم.
نهار رضایتم صد درصد
عصر مهمانی بودم. بازم رضایتم صد درصد بود، خداییش از غذاهای متنوع و رنگارنگ و دلبر گذشتن سخت بود.
شام جای دیگه مهمونی بودم ولی بازم صد درصد
آب ۸ لیوان ننوشیدم ولی مایعات به حد کافی خوردم.
رعایت کل روز رو نود درصد میزنم. کلا روز رژیمی خوبی بود ولی اگه خونه بودم قطعا بهتر از این بود.