شما در حال مشاهده سایت در حالت ریسپانسیو(سازگار با موبایل و تبلت) هستید. در صورت تمایل به مشاهده سایت با نسخه اصلی "ایـنـجـا" کلیک کنید.

آشنایی بیشتر با زیباتنی ها

پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران

اطلاعیه مدیریت سایت

در حال حاضر اطلاعیه جدیدی وجود ندارد
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: کتاب کوچک رضایت

  1. #1
    mahbobe آواتار ها
    مدیر مسابقات کاهش وزن
    کاربر محبوب

    امتیاز زیباتنی
    395
    گروه وزنی
    گروه وزنی

    برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

    تاریخ عضویت
    دی 1348
    عنوان کاربر
    کاربر سایت
    نوشته ها
    2,388
    میانگین پست در روز
    0.12
    قد
    160
    وزن شروع
    119/850
    وزن هدف
    75
    وزن فعلی
    95
    جنسیت
    خانم
    حالت من
    Delvapas
    وبلاگ زیباتنی من
    700

    کتاب کوچک رضایت



    کتاب کوچک رضایت
    راهنمایی برای شاد بودن از زندگی و آنچه که هستید


    این کتابی برای نگاه سرسری و کنار گذاشتن نیست. همچنین در مورد فلسفه ی عمومی یا پندهای زندگی
    هم نیست.
    پس این کتاب برای چیست؟
    این یک کتاب کاربردی است. و هدف این است که شما:
    -1 یک ساعت وقت گذاشته و آن را به صورت کامل مطالعه کنید.
    -2 بلافاصله به گام های عملی ارائه شده، عمل کنید.
    -3 برای چند دقیقه در روز، مهارت ها را تمرین کنید. در زمانی کوتاه، به مهارتهایی دست خواهید یافت
    که به شما کمک می کند تا خرسند باشید، کمتر عصبی شوید و تنش را از زندگی خود بکاهید.
    چطور است؟ اگر موافق اید اجازه دهید تا با هم پیمانی ببندیم:
    -1 شما کارهای گفته شده را انجام می دهید.
    -2 همچنین تمام برنامه ها را بر روی کامپیوتر خود می بندید و زمانی یک ساعته را بدون مزاحمت
    صرف خواندن می کنید.
    -3 من هم تعهد می دهم تا مطالب را کوتاه بیان کنم، در زمانی که صرف می کنید حرفهای مفید بزنم و
    به شما مهارت هایی واقعا باارزش یاد بدهم.
    و نهایتا من بسیار خوشحال هستم که شما اینجا هستید و سپاس از اینکه این کتاب را می خوانید



    ریشه ی مساله
    تقریبا تمامی مسائل ما در زندگی، ریشه در نارضایتی از خودمان و زندگی مان دارد.
    برای تاکید دوباره تکرار می کنم: تمامی مشکلات ما ناشی از نارضایتی است.
    اجازه دهید نمونه هایی را مثال بزنم:
    1. اعتیاد به غذا: غذا شما را موقتا شاد می کند. به دلیل ناشاد بودن از خودتان، در منابع خارجی به
    دنبال شادی می گردید. شادی خوردن به زودی محو می شود و ناراحتی جای آن را می گیرد که چرا
    زیاده از حد خورده اید. ناراحت تر از پیش، دوباره در آن)خوردن(، به دنبال تسکین دردهایتان
    می گردید.
    2. اعتیاد به سیگار، الکل، مواد مخدر. مشابه دلایل فوق.
    3. اعتیاد به اینترنت، بازیهای ویدئویی، پورن. شبیه بالا
    4. قرض و به هم ریختگی. هر چیزی را به عنوان منبعی برای شادمانی می خرید و نگران از
    دست دادن آنها هستید. چون به خودتان اعتماد کافی ندارید که شاد بودن شما وابسته به شخص
    شماست نه چیزهای دیگر.
    5. ترس از ملاقات با دیگران. از اینکه دیگران چگونه شما را قضاوت کنند، می ترسید. چون از چیزی
    که هستید خوشحال نیستید.
    6. می ترسید کسب و کار خودتان را راه اندازی کنید. چون به خودتان اعتماد ندارید. ترس از
    شکست رهایتان نمی کند.
    7. از جسم خود ناشاد هستید. به دنبال داشتن اندامی ایدآل هستید و البته اندام شما آرمانی
    نیست. نمی توانید بپذیرید که شما همینطور که هستید یک انسان کامل اید )البته پیشرفت شخصی
    همیشه خوب است( و مردم اگر شما را دوست دارند به دلیل خود شماست نه شکل و شمایل
    اندامتان.
    8. شکست در خلق عادتهای جدید. به دلیل شکست های گذشته، به خودتان اعتماد ندارید و تمام
    تلاش خود را به کار نمی بندید.
    9. حسادت، عدم اطمینان به همسر )یا دوست( و کنترل صفحه ی فیسبوك آنها تا ببینید
    که با چه کسانی گپ و گفت دارند. چون فکر می کنید که به اندازه ی کافی خوب نیستید، همیشه
    گمان می کنید که طرف مقابل می خواهد شما را دور بزند یا به شما خیانت کند.

    . حسادت در خصوص کارهایی که بقیه در فیسبوك/اینستاگرام می کنند، نگران از اینکه
    چیزی را از دست بدهید. چون فکر می کنید در کارهایی که انجام می دهید عالی نیستید، تصور
    می کنید که هر کس دیگری سرگرمی های بهتری از شما دارد.
    11 . اینترنت باعث شده تا کارها را به تعویق بیاندازید. به دلیل کمبود اعتماد به خود، به سراغ
    کارهای سختی که باید، نمی روید و نگران شکست خوردن اید. پس به سراغ انجام کارهای آسان و
    بی ارزش می روید.
    12 . نگرانی. رویا و ایده آلی دارید و همیشه نگران از اینکه به آن نرسید، نگران از اتفاقات غیر منتظره.
    13 . عصبانیت و خشم. شما به دنبال نتیجه ای ایده آل هستید و خشمگین از اینکه فرد دیگری مانع
    رسیدن شما به نتیجه ی دلخواهتان شود.
    می توانم این لیست را با بیست مثال دیگر هم ادامه دهم، اما اگر دقت کنید متوجه می شوید که تمامی این
    مشکلات، شکلهای گوناگون یک مساله واحد هستند و در نهایت چند ایده ی کلیدی در همه ی آنها تکرار
    شده است:
    -1 ایده آل یا تخیلی که در ذهن ما رسوب کرده.
    -2 ناشادبودن از آنچه هستیم.
    -3 کمبود اعتماد/اطمینان به خود.
    -4 جستجوی شادی از محیط بیرونی.
    گام عملی: بررسی کنید که شما کدام مساله را ممکن است داشته باشید. می توانید ریشه نارضایتی از خود
    )یا زندگی تان( را در هر مساله ببینید؟

    چیستی و چرایی رضایت
    رضایت چیست؟ از نظر من رضایت، یعنی شاد بودن از آنچه هستیم. که البته من سالها این گونه نبودم و فکر
    کنم که بسیاری از مردم هم این گونه نیستند.
    در زندگی خودم، بهتر شدن در مهارت رضایت را یاد گرفته ام. با زندگی ام شادم، از خودم و از کاری که
    می کنم و به دنبال خوانندگان بیشتر یا بازدید افزون تر از وبلاگم نیستم. خوشحالم از این جایی که هستم.
    بسیاری ممکن است بگویند " تو باید هم اکنون این حرف را بزنی چون به درجه ی بالایی از موفقیت
    رسیده ای" اما به نظر من این حرف درستی نیست. بسیاری از آنهایی که موفق می پنداریم، از زندگی راضی
    نیستند و همیشه به دنبال بیشتر اند و ناشاد از آنچه هستند. دیگرانی که ظاهرا فقیرند یا شغل خوبی ندارند،
    از زندگی خود رضایت کامل دارند. به علاوه من فکر می کنم یافتن رضایت، منجر به موفقیت های من شده
    است. خرسند بودن به من کمک کرد تا از بدهی خلاص شوم، کمک کرد تا عادت هایم را تغییر دهم، من را
    تبدیل به دوست و همکاری بهتر کرد و شاید حتی نویسنده ای بهتر.
    بدتر از همه اینکه افرادی با این نگرش، مسیر رسیدن به رضایت را نادیده می گیرند. این رضایت چیزی است
    که می توانند همین الان به آن برسند و نه زمانی دور که به درجه ی مطمئنی از موفقیت رسیده اند
    گام عملی: از خودتان بپرسید که آیا الان راضی و خرسند هستید؟ اگر نه، کی می خواهید به آن برسید؟ چه
    چیزی شما را از راضی بودن دور نگه داشته است؟


    مسیر رضایت
    زندگی ما با تصور اینکه عالی هستیم شروع می شود. می توانیم در پنج سالگی در جمع برقصیم، نانگران از
    اینکه دیگران در مورد ما چه فکر می کنند. اما با رشد ما، این احساس رنگ می بازد، به وسیله ی اطرافیان و
    والدین و رسانه ها و مواقعی که احساس شرمساری کرده ایم.
    به هنگام بزرگسالی به خودمان شک پیدا می کنیم، خودمان را به شیوه ی بدی قضاوت می کنیم، منتقد جسم
    خود می شویم، منتقد بی نظم بودن خود، و منتقد تمام اشتباهاتی که کرده ایم. و به جایی می رسیم که
    زندگی مان را دوست نداریم.
    در نتیجه سعی می کنیم که این خود ناقص مان را پیشرفت دهیم، چون همیشه گند می زنیم به دنبال بهتر
    بودن ایم. یا به توانایی مان برای کسب نتیجه ی بهتر شک داریم و در نتیجه از آن ناشادیم. یا چون به توانایی
    خود باور نداریم با دست خود تلاش و کوشش را خراب می کنیم. دوست نداشتن خود، منجر به بدتر شدن
    روابط، شغل خسته کننده، ناشادی از زندگی، شکایت از زمین و زمان و اغلب عادتهای ناسالمی مثل خوردن
    فست فود، زیاده روی در الکل، بی تحرکی، ولخرجی و اعتیاد به بازیهای ویدئویی یا اینترنت می شود.
    پس مسیر راضی بودن از خود و زندگی چیست؟
    اولین و مهمترین مساله جلب اعتماد به خودتان است و باید روی آن کار کنید. روابط با خودتان شبیه
    رابطه ی شما با هر کس دیگری است، اگر دوستی دارید که همیشه تاخیر دارد و به قول و قرارهایش پایبند
    نیست، اعتماد شما را از دست می دهد. این رابطه در مورد خود ما هم به همین صورت است، اگر به کسی
    اعتماد ندارید، بسیار کار سختی است که او را دوست داشته باشید از جمله خودتان.
    پس باید روی اعتماد به خودتان کار کنید. )چند گام اجرایی در انتهای همین بخش آورده ام( به تدریج روی
    آن کار کنید تا در نهایت موفق به کسب اطمینان درونی شوید.
    مساله ی بعدی قضاوت ناعادلانه ی خودتان است. مقایسه با یک ایده آل غیرواقعی در همه ی زمینه ها. اندامی
    شبیه مانکن ها می خواهید، می خواهید به اهداف قطعی شخصی و شغلی برسید، می خواهید به دور دنیا سفر
    کنید و زبانهای خارجی را یاد بگیرید و یک ساز موسیقی و آشپز درجه یکی شوید و یک زندگی اجتماعی
    خوب و همسر کامل و بچه های سر به راه و دستاورهای افسانه ای و شگفت انگیز و خوش اندام ترین فرد روی
    زمین. البته تمامی این اهداف واقع گرایانه هستند این طور نیست؟
    وقتی که ما چنین ایده الی داریم، پیوسته خودمان را با آنها مقایسه کرده و همیشه هم به بدترین وجه ممکن
    این کار را می کنیم.



    مسیر رسیدن به رضایت، متوقف کردن مقایسه ی خودمان با این ایده ال هاست. متوقف کردن اینکه خودمان
    را قضاوت کنیم، این مسیر رها کردن ایده آلها و یادگیری اعتماد به خویشتن است.
    گام عملی: به ایده آلهایی که مرجع مقایسه ی شما شده، توجه کنید. از خودتان بپرسید که آیا به خودتان
    اعتماد دارید؟ می توانید تغییر کنید؟ می توانید کارهای خود را انجام دهید؟

    رضایت این نیست که هیچ کاری نکنید.
    پیش از اینکه وارد گام های عملی شویم اجازه دهید در مورد رضایت و تغییر صحبت کنم. بسیاری از مردم
    فکر می کنند اگر شما از زندگی راضی باشید به این معناست که گوشه ای لم داده و هیچ کاری نکنید. چرا
    باید دست به کاری زد اگر از چیزها همانطور که هستند راضی باشید؟
    رضایت با پیشرفت شخصی چطور کنار می آید؟
    در پاسخ باید گفت که اگر تمایل به تغییر)پیشرفت شخصی( دارید، رضایت از خود منجر به نتایج بهتری
    برای شما خواهد شد.
    نیاز و یا آرزوی پیشرفت موتور محرکه ی بسیاری از ما برای اصلاح مواردی است که دوست نداریم. اگرچه
    این آرزو می تواند انگیزه ی ابتدایی و عامل پیش راننده ی ما برای تغییرات باشد، اما نقطه ی خوبی برای شروع
    این تغییرات نیست.
    اگر تمایل به رفع عیب و نقصی در خودتان دارید، به سمت اصلاح آن گام بر می دارید که ممکن است در این
    راه موفق شوید یا نه. فرض کنید در تغییر عادتهای خود شکست بخورید، احساس بد نسبت به خودتان
    شروع می شود و هر بار که این شکست تکرار شود حس بدتری پیدا می کنید. به این باور می رسید که قادر به
    انجام این تغییرات نیستید و احساسات در مورد خودتان بد و بدتر می شود.
    از سوی دیگر فرض کنید موفق به کاهش وزن خود شدید، ممکن است اکنون احساس بدی نسبت به اندام
    خود نداشته باشید ولی اگر ذهنیت شما رفع کلیه ی کاستی هایتان باشد در چرخه ی بی پایانی افتاده اید. حالا
    ممکن است فکر کنید به اندازه ی کافی ورزیده نیستید یا ظاهر خوبی ندارید یا خوش تیپ نیستید، بالاخره
    می توانید موردی را پیدا کنید که از آن راضی نیستید.
    این چرخه ای بی انتها برای کل زندگی شماست، زمانی که وارد این سیکل شدید –هر چند پیوسته پیشرفت
    کنید- گرفتار این راه بی پایان شده اید. به دنبال شادی در منابع بیرونی هستید و این ذهنیت شما را معتاد
    به غذا، خرید، مهمانی و یا کار می کند تا شاید بتوانید از این راه شادی را به دست آورید.
    اگر به جای آن رضایت را بیابید و نیاز به منابع خارجی برای شادی نداشته باشید یک منبع معتبر برای شاد
    بودن دارید. من شخصا رضایت را مکان بهتری برای اقامت یافته ام.
    بسیاری از مردم شگفت زده می گویند اگر رضایت را یافته ای باید در ساحل لم بدهی و نانگران از پیشرفت
    دنیا دست به هیچ کاری نزنی، اما من فکر می کنم که این درک اشتباهی از مفهوم رضایت است

    شما می توانید راضی باشید و گوشه ای از این دنیا به استراحت بپردازید. اما می توانید راضی باشید و بخواهید
    که به دیگران کمک کنید، می توانید راضی باشید و غمخوار دیگران باشید، می توانید با همین که هستید شاد
    باشید، اما همزمان بخواهید باری از دوش دیگران بردارید. در این صورت شما می توانید در دنیا کارهای
    بزرگی را انجام دهید اما نه به این دلیل که نیازمند شادی هستید.
    اگر به هر دلیلی کارتان از شما گرفته شود، شما هنوز رضایت درونی را دارید.
    گام عملی: به تمام چیزهایی در مورد خودتان فکر کنید که می خواهید آنها را تغییر دهید، اکنون سعی
    کنید به جای آن به تمام چیزهایی فکر کنید که از داشتن آنها شادمان هستید.


    مقایسه با چیزهایی که ندارید
    یکی از اصلی ترین دلایل عدم رضایت، مقایسه خودتان با دیگران و یا زندگی و عملکردتان با زندگی و
    عملکرد دیگران است. بسیاری را دیده ام که خودشان را همیشه با من مقایسه می کنند، آنها می خواهند
    این آخری درست (  . موفق باشند یا ساده زندگی کنند یا خانواده ای شاد داشته باشند و یا کچل باشند
    نبود(
    مطمئنا آنها خودشان را با یک توهم مقایسه می کنند. در واقع، من آن چیزی که آنها فکر می کنند نیستم.
    هیچ کس آن چیزی که شما فکر می کنید نیست، شما فقط بخش هایی از داستان را می بینید، آن هم
    قسمت های خوب. و به ندرت شک، نفرت، اضطراب و نارضایتی دیگران را می بینید.
    مردم زگیل یا بواسیرشان را به اشتراک نمی گذارند، فقط تصاویر عالی از غذا، تعطیلات و بچه هایشان را به
    اشتراک می گذارند. پس شما خودتان را با یک خیال و وهم مقایسه می کنید و البته واقعیت زندگی شما )و
    کسی که هستید( از این خواسته نشات می گیرد. این کار از انفعال هم بدتر است و به شما آسیب می رساند
    چون در نتیجه ی این مقایسه، رضایت شما کمتر می شود.
    هر زمان که دیدید مشخصات خوب بقیه را با نواقص خودتان مقایسه می کنید، یا در اندیشه ی رفع این
    نقیصه در خودتان هستید، به خودتان نهیب بزنید. ایست. شما به صورت موثری در حال آسیب زدن به
    خودتان هستید و این اصلا منصفانه نیست.
    به جای آن نگاه به کاری که هم اکنون می کنید، فکر کنید و از انجام آن شاد باشید. کار شما می تواند
    شگفت آور باشد، قدردان هدیه ی اکنون باشید که به راستی یک معجزه است.
    گام عملی: به مواردی فکر کنید که خودتان را با دیگران و کارهایی که می کنند مقایسه کرده اید. تصاویر
    این افراد از کجا در ذهن شما نقش بسته است؟ شبکه های اجتماعی؟ اخبار، مجلات، تلویزیون، فیلم های
    سینمایی؟


    مراقب ایدال ها و انتظارات خود باشید.
    زندگی ما سریالی از خیالبافی ها، ایده آلها و انتظارات است اما متاسفانه، اغلب از داشتن آنها آگاه نیستیم.
    همه ی ما خیال پردازی می کنیم و این تصورات می توانند بسیار زیبا باشند اما مساله این است که زندگی بر
    پایه ی خیال پردازی نیست.
    واقعیت زندگی ما شگفت آور است. اما تا زمانی که خودمان را با توهمات مقایسه می کنیم، شگفتی آن به
    چشم نمی آید. اگر انتظار خیال از واقعیت داشته باشیم، شگفتی آن به سرعت فروکش می کند. و این دلیل
    اصلی ناشاد بودن با خودمان، زندگی مان و دیگران است.
    خیال پردازی همچنین دلیل جستجوی شادی در عوامل خارجی است، خیال می کنیم که اگر این تصورات به
    واقعیت تبدیل شوند، چقدر زندگی ما عالی خواهد شد. اگر آنها را داشته باشیم، چقدر خوشحال خواهیم شد
    اما این حقیقت ندارد و وقتی که به آنها می رسیم ) غذا، دوست پسر، لباس جدید و غیره( ناگهان ارزش خود
    را از دست می دهند و آن طور که امید داشتیم ما را شاد نمی کنند ولی یاد نمی گیریم که: "ما به یک
    خیال پرداز تبدیل شده و در این دایره سرگردانیم".
    چند نمونه از خیالپردازی ها:
    - شخصی را با اندام زیبا می بینیم و آرزوی داشتن اندام و یا بازوهایی شبیه او را می کنیم.
    - همسری می خواهیم که ما را شاد کند، بی قید و شرط دوستمان بدارد، رومانتیک باشد و نگران تمام
    نیازهای ما.
    - می خواهیم کسی باشیم که عادتهای خوب را بدون نقص ایجاد می کند، هیچ وقت گند نمی زند و
    یک انضباط آهنین دارد.
    - دوست داریم همه با ما مهربان باشند، سر چهار راه جلوی ما نپیچند، هیچ وقت عصبانی نشوند،
    وظایفشان را به درستی انجام دهند و زیراب زن نباشند.
    - صبحانه ای کامل و بی نقص و آرامش بخش می خواهیم.
    - در آرزوی دنیایی هستیم که همه مشتاق شنیدن حرفهای ما باشند، جذب داستانهای ما شوند و
    بیش از هر کس دیگری نگران ما باشند.
    البته ما همیشه نمی دانیم که این تصورات را داریم، اما زمانی که از دست خودمان و یا دیگران ن اامید،
    عصبانی و یا مضطرب می شویم، نشانه ی واضحی است که خیالاتی داشته ایم که درست از آب در نیامده است.



    ما از خودمان ناراضی هستیم چون خیال پردازی هایمان به واقعیت نمی پیوندد، که اندامی عالی، همسری
    کامل و یا شغلی رویایی داشته و در همه چیز خوب باشیم. هیچ وقت گند نزنیم، عادتهای عالی داشته باشیم،
    هیچ وقت کارها را به تعویق نیاندازیم و یا کاریزمای یک ستاره سینما را داشته باشیم.
    ما همچنین از دیگران ناراضی هستیم چون مطابق خیالات ما رفتار نمی کنند، که همیشه با ما مهربان باشند،
    نگران ما و رسیدن ما به خواسته هایمان باشند و بی ادب و سرد نباشند، ما را نادیده نگیرند و همیشه سر وقت
    به محل قرار بیایند.
    ما از زندگی مان ن اراضی هستیم چون زندگی ما آن طور که خیال می کردیم، از آب در نیامده، که هوا همیشه
    عالی باشد، خانه ی زیبا و شغل خوب داشته باشیم و همیشه در مرکز شادی و آرامش و هیجان بوده و با
    مردمی که دوستمان دارند احاطه شده باشیم و همه چیزهای عالی در زندگی ما تغییر نمی کنند.
    رضایت در مورد رها کردن این خیالبافی هاست و فهمیدن اینکه زندگی بدون آنها هم عالی است. اطرافیان ما
    بدون خیال پردازی هم عالی هستند و خود کنونی ما شگفت آوریم.
    چطور می توان از دست خیالات رها شد؟ نخست با آگاه شدن نسبت به آنها. مراقب خودمان بودن در هنگام
    خیالپردازی، پذیرش اینکه این واقعه رخ می دهد ولی ما به آن نیازی نداریم. به راحتی از آنها گذشتن. درک
    واقعیت و پذیرفتن عظمت زندگی بدون هیچگونه خیال پردازی.
    واقعیت همین جاست. تنها باید یاد بگیریم که آن را ببینیم.
    گام عملی: در زمان ناراحتی، ناامیدی، عصبانیت و یا اضطراب با درک احساسات خود بنویسید که کدام
    تصورات شما به واقعیت تبدیل نشده که احساسات شما را متاثر کرده است. از دست آنها خلاص شدن را
    تمرین کنید.



    تبلیغات و فانتزی ها
    یکی از دلایل اینکه مردم پیوسته در حال خرید کردن هستند و با این وجود این قدر از زندگی شان ناراضی اند،
    تبلیغات است. تبلیغات نیازهای نادرست را می آفریند. ناگهان نیاز به یک آیفون یا ماشین جدید یا یک
    حلقه ی برلیان پیدا می کنیم، تنها به این دلیل که یک بازاریاب آن هوس را در سر ما انداخته است.
    تبلیغات بسیار موثر است، ممکن است آن را درک نکنیم اما در ناخودآگاه ما پیوسته کار می کند و ما به
    خریدن تمایل پیدا می کنیم، تبلیغات آرزوها را در اذهان ما نهادینه می کند و ذهنیتی می آفریند که مساله ی
    ما هر چه که هست راه حل آن خرید است.
    ذهنیتی را می آفریند که خریدن روشی عادی است و انتخاب دیگری وجود ندارد. تبلیغات همه جا هست، هر
    گوشه از زندگی ما امروزه از تبلیغات پر شده، به واقعیتی از زندگی ما تبدیل شده و بر ذهن ما اثر خود را
    می گذارد. تلویزیون تماشا کن، جریانهای تبلیغی در تمام روز به سوی شماست، مجله، روزنامه، وبسایت. در
    همه جا وجود دارد، فیسبوک، ایمیلها، بیل بورد ها، اتوبوس، ورزشگاه ها، فضاهای عمومی، لباس اشخاص، قبل
    از شروع فیلم، محصولات درون فیلم ه ای خانگی، همه جا وجود دارد. تبلیغ در وبسایت ها یک امر
    اجتناب ناپذیر است، وبسایتی بدون تبلیغات تقریبا وجود ندارد) بسیار متفاوت از 15 سال پیش اینترنت، که
    تبلیغات بسیار نادر بودند(.
    ما می توانیم با این نیروی قدرتمند مبارزه کنیم آن هم با نخریدن تصوراتی که آنها سعی دارند برای ما
    بیافرینند، به آنها اجازه ندهیم نیازهای جعلی درون کله ی ما جای دهند، به آنها اجازه ندهیم با نگرانی ها و
    واهمه های ما بازی کنند.
    نخست می توانیم شبکه های تلویزیونی با تبلیغات زیاد را کمتر نگاه کنیم، به وبسایت های پوشیده از تبلیغات
    کمتر سر بزنیم و خرید مجلات رنگارنگ پوشیده از تبلیغ را متوقف کنیم.
    اما مهم تر اینکه می توانیم به پیام هایی که برای ما می فرستند توجه بیشتری بکنیم. رویاهایی که سعی دارند
    برای ما خلق کنند، ترسهای ما که با آنها بازی می کنند. می توان با دقت بیشتر، از این روند آگاه شده و کمتر
    در معرض تاکتیک ه ای آنها قرار گرفت.
    گام عملی: یکی از نیازهای جعلی خود را بررسی کنید و از خودتان برسید چرا تبدیل به یک نیاز مهم شده
    است؟ چه می شود اگر آن را کنار بگذارید. کنار گذاشتن آن چه منافعی برای شما دارد؟ آیا شما زمان آزاد
    بیشتری برای تمرکز به دست می آورید و یا اضطراب کمتری از انجام کارهای متعدد روزانه خواهید داشت؟
    چه اتفاق بدی ممکن است رخ دهد؟ و در صورت اتفاق، این رخدادها چه شکلی هستند؟ چطور می توانید با
    آنها مقابله کنید؟


    اعتماد بسازید
    زمانی که ما در دستیابی به عادتها شکست می خوریم، اعتمادمان را به خود از دست می دهیم، به
    توانایی هایمان باور نداریم که می توانیم کاری را درست انجام دهیم و احساس گناه می کنیم و در برخی اوقات
    از خودمان متنفر می شویم.
    این موقعیت بدی برای عادتهای پیش روی ماست. همچنین دلیلی بر نارضایتی از خودمان است.
    زمانی که عادت جدیدی را شروع می کنیم، اگر واقعا به توانایی هایمان در پیگیری و تداوم اعتقاد نداشته
    باشیم، احتمال موفقیت کاهش می یابد، زمانی که موانعی در سر راه ما قرار می گیرد، دچار تردید می شویم،
    در زمان انصراف از ادامه ی مسیر، بخشی از ذهن ما می گوید: "می دانستم که این اتفاق می افتد، این ذهنیت
    من را در مورد تو تایید می کند، بازنده " و بعد دست از کار می کشیم به جای آنکه به کار بچسبیم و حس
    تسلیم شدن را مغلوب کنیم.
    از دست دادن اعتماد ریشه در قضاوت خودمان دارد، زمانی که در انجام کاری موفق نمی شویم – که بدون
    شک اجتناب ناپذیر است حتی اگر منضبط ترین فرد روی زمین باشید- آن را چون چماقی بر سر خودمان
    می کوبیم. "چه غلطی می کنی؟ چرا ادامه ندادی؟ تو را چه می شود؟ واقعا دلم می خواست بهتر بودی و
    اینقدر به همه ی کارها گند نمی زدی"
    برای برخی از ما، این صدای والدین ماست یا یکی از آنها یا شاید یکی از برادر و خواهرها یا یک هم کلاسی
    یا یک آشنا یا ترکیبی از آنها در کنار هم. افرادی که طی سالها ما را نقد کرده اند.
    این صدای مهمی است)البته نه در وجه خوب آن( و باعث می شود خودمان را قضاوت کنیم، خودمان را
    دوست نداشته باشیم و به خودمان اعتماد نداشته باشیم. این صدای اشتباه، تنها صدایی در سر ماست. حتی
    اگر مدام حرف بزند، مجبور نیستیم به آن گوش کنیم.
    در نهادینه کردن یک عادت شکست می خوریم و خودمان را قضاوت می کنیم و آن را درونی می کنیم. به
    جای گفتن" این چیزی است که اتفاق افتاده و نیاز به درست شدن دارد" می گوییم " این شاخص اعتبار من
    است، به اندازه ی کافی خوب نیستم" آن را به شاخصی برای نشان دادن ارزش خودمان به خودمان تبدیل
    می کنیم.
    و دوباره اتفاق می افتد و دوباره و هر بار ما احساس بدتری پیدا می کنیم، احساس بی ارزش بودن و شکست در
    آینده را هم می پذیریم. این الگو می تواند برای سالها ادامه داشته باشد.


    چطور دوباره اعتماد را به دست آوریم؟
    ما نیاز به یادگیری برخی مهارتها داریم:
    -1 بپذیرید که شکست، دلیلی برای قضاوت کردن خودتان نیست. این پذیرش قلبی اهمیت
    زیادی دارد و اگر هیچ چیز دیگری یاد نگیرید، این پذیرش، یک راه حل قطعی است. به جای درونی
    کردن شکست به عنوان شاخصی از غیر قابل اعتماد بودن، باید یاد بگیرید که شکست فقط یک
    رخداد خارجی است. بله مطمئنا ما درگیر آن رخداد بوده ایم، اما شبیه انداختن توپ به سمت
    حلقه ی بسکتبال است. اگر توپ ما گل نشد به این معنی نیست که آدم وحشتناکی هستیم، بلکه به
    این معنی است که نیاز است تا دقت یا تمرین بیشتری بکنیم، شاید جلوتر برویم، شاید به شیوه ی
    دیگری پرتاب کنیم، یک نردبان زیر پایمان بگذاریم، حلقه را گشاد تر کنیم، کسی را پیدا کنیم تا به
    ما کمک کند، در این بازی هیچ قانونی وجود ندارد، ما می توانیم راههایی را بیابیم که موفق شویم.
    شکست تنها شاخصی است از اینکه چیزی در روش ما نیاز به تغییر دارد.
    -2 خودتان را برای اشتباهات گذشته ببخشید. پیش از آنکه دوباره به خودتان اعتماد کنید، شما
    باید از تمام شکستهای گذشته و از احساس بدی که نسبت به آنها دارید، عبور کنید. همین حالا
    وقت بگذارید و آن را انجام دهید. بله شما شکست خورده اید، همه شکست می خوریم. دلیلی برای
    احساس بد در مورد خودتان وجود ندارد. آن را رها کنید و به خودتان بگویید که خوب هستید و
    اشتباهات خطای شما نیست، بلکه باید در روش خود تغییراتی بدهید.
    -3 قولهایی به خودتان بدهید و روی آن بمانید. این گام زمان بر است، زیرا اعتماد یک شبه بر
    نمی گردد. قولهای کوچک به خودتان بدهید، هر چقدر کوچکتر، بهتر. مثلا اگر عادت مورد نظر شما،
    یوگاست، تمام کاری که باید انجام دهید این است که روی تشک بنشینید. حتی نیاز به پنج دقیقه
    هم نیست. هر کاری را بکنید که به این قول وفادار بمانید. مشابه آن برای چیزهای دیگر. فقط شروع
    به نوشتن کنید، فقط یک نوع سبزیجات را در غذای خود بگذارید، کامپیوتر خود را برای یک دقیقه
    ببندید. قولهای کوچک و تلاشهای زیاد برای نگه داشتن آنها به شما در طول زمان ثابت می کند که
    چقدر با ارزش هستید.
    -4 کار در زمان های سخت را یاد بگیرید. همیشه زمان هایی وجود دارد که دوست ندارید کاری
    بکنید، تمایل به انصراف از ادامه ی مسیر دارید، حس شروع دوباره را پس از یکی دو روز رخوت از
    دست داده اید. نخست مشخص کنید که دلیل آن کمبود انگیزه است و نیاز به تلاش بیشتری دارد.
    دوم افکار منفی و تردید آمیز در مورد توانایی هایتان و یا توجیه و بهانه تراشی را تشخیص دهید و به
    آنها گوش نسپارید. سوم با خود بگویید که تمام نیاز شما برای انجام کار، انگیزه ی بیشتر است، از
    دوستی



    دوستی کمک بخواهید، به اینترنت سر بزنید، به خودتان جایزه ی بزرگی بدهید و یا یک چالش را
    برای خود در نظر بگیرید.
    چهار گام. نه خیلی آسان و نه آنقدر سخت که از عهده ی آن بر نیایید. می توانید به خودتان اعتماد کنید و
    عادتهای جدید شکل دهید و به آنها بچسبید و زمانی که اعتماد خود را به دست آوردید، دیگر هیچ چیز جلو
    دارتان نیست.



    عاشق خودتان باشید
    یکی از بزرگترین جلوه های ترس ما از خوب و کامل نبودن، باورهای ما در مورد کاستی های جسمی مان
    است.
    افراد بسیار کمی از اندام یا جسم خود راضی هستند و دوباره تاکید می کنم، اغلب افراد از جسم خود شادمان
    نیستند. نه شما، نه من، نه همکار زیبای ما، نه آن دختر جذاب که امروز در خیابان دید ه اید و نه حتی
    سوپر استارهایی مانند آنجلینا جولی و برد پیت.
    ما فکر می کنیم که خیلی چاقیم یا تناسب اندام نداریم یا فکر می کنیم که خیلی پوست و استخوانی هستیم،
    یا کوتاه یا بلند یا قیافه ی عجیب یا دماغ گنده. یا اینکه اضافه وزن نداریم اما همچنان می خواهیم 5 کیلو از
    وزن خودمان را کم کنیم، یا شاید عضله های بیشتری می خواهیم، یا شاید اندام عالی داریم ولی نه در حد
    مانکن ها، ممکن است پوستمان تیره یا خیلی سفید باشد یا چشمانمان خیلی به هم نزدیک باشد یا
    دندانهایمان نامنظم، موهایمان وزوزی و انگشتانمان زشت باشد.
    می توانید ببینید با خودمان چکار می کنیم؟ این به نوعی، تنفر از خویشتن است و منجر به افسردگی، عدم
    امنیت و عدم رضایت شده و ما کماکان به دنبال شادی فرای خود می گردیم.
    اگر تشخیص دهیم که قضاوت خودمان کاملا نادرست است و این قضاوت بر اساس خیالپردازی و داشتن یک
    ایده ال غیر واقعی است و سپس بپذیریم که این رفتار کاملا غیر عقلانی است، می توانیم این فرایند را معکوس
    کنیم.
    اجازه دهید با درک این تصاویر خیالی و انتظارات غیر واقعی شروع کنیم. این افکار کاملا غیر ضروری هستند
    و باید آنها را بیرون بریزیم.
    چرا ما نیاز داریم که خودمان را با دیگران و یا تصاویری که از آنها می سازیم مقایسه کنیم؟ این چه سودی
    برای ما دارد؟ این رفتار به ما آسیب می زند و باید این رفتار را ترک کنیم.
    در مورد قضاوت چطور؟ آیا نیازی به قضاوت کردن خودمان داریم؟ آیا نیاز هست که بگویم: این خوبه این
    نه؟ چطور است اگر تمام چیزها را بدون قضاوت دوست داشته باشم؟ آیا این همان شیوه ای نیست که
    بچه هایمان یا پدر و مادرمان و یا همسرمان را بدون قید و شرط و بدون قضاوت دوست می داریم؟ نمی توانیم
    جسم مان را به همان شیوه دوست داشته باشیم؟ کاملا بدون قید و شرط و قضاوت؟
    بنابراین اگر ما خیالات، انتظارات، مقایسه ها و قضاوت ها را دور بریزیم، احساسات بد نیز با آنها می رود


    زمانی که شما این قضاوت ها را درک کنید، می فهمید که اینها کمکی به شما نمی کنند و به شما آسیب می
    زنند و با ساخت تصاویر بد از خودتان، موجب بی اعتمادی نسبت به خودتان می شوند.
    مباحث بالا به این معنا نیست که شما برای سلامتی خود هیچ کاری نکنید)غذای سالم بخورید، ورزش
    کنید( اما شما می توانید همین کارها را بدون داشتن تفکری در مورد افتضاح بودن اندامتان نیز انجام دهید.
    شما می توانید جسمتان را همین طور که هست بپذیرید و به دنبال سلامتی بخشیدن به آن باشید فارغ از
    اینکه خودتان را با دیگری مقایسه کرده باشید.
    همه ی اینها نیاز به تمرین دارد و یک شبه حاصل نمی شود. خود من هنوز در حال خود شناسی هستم.
    دوباره می گویم، این عوامل غیر مفید را کشف کرده و رهایشان کنید. بدون هیچ قضاوتی عاشق خودتان
    شوید و عاشق همین چیزی شوید که هم اکنون هستید.
    گام عملی: برهنه شوید و در آینه به خود نگاه کنید یا حداقل نیم تنه خود را عریان کنید. به صورت خود
    بنگرید. چه می بینید؟ متوجه می شوید چطور خودتان را قضاوت می کنید؟ متوجه قضاوت هایتان می شوید؟
    شما ممکن است دقیقا متوجه آن ایده ال تخیلی خود نشوید ولی بر پایه ی تصاویری است که دیگران و به
    ویژه رسانه ها برای شما ساخته اند. اندام خود را همینطور که هست بپذیرید. بدون داشتن آرزوی متفاوت
    بودن. این شمایی که می بینید ورژن کاملی از شماست و نمونه ی بهتری وجود ندارد.


    تلاش برای یافتن شادی از دنیای بیرون
    زمانی نه چندان دور به سیگار اعتیاد داشتم، غذای ناسالم، تلویزیون و خرید جزئی از عادتهای من بود. در
    حالیکه از زندگی ام خوشحال نبودم و در روابط مشکل داشتم. منبع کلی تمام این مشکلات کجاست؟ من
    ناشاد بودم، بنابراین تلاش می کردم تا شادی را در منابع خارجی پیدا کنم.
    اجازه بدهید چون مشکلات مربوط به خوردن یک بیماری همگانی است، غذا را مثال بزنم. من ناشاد بودم و
    می دانستم که غذا به من لذت می دهد )خوردن شیرینی یا چیپس لذت بخش بود( پس من برای چند دقیقه
    احساس خوبی داشتم. به این ترتیب بدون آنکه متوجه شوم این عادت ناسالم را توجیه می کردم.
    البته پس از خوردن احساس بدی به من دست می داد و حتی ناراحت تر از قبل می شدم. ولی این چرخه
    تکرار می شد. برای داشتن دوباره ی احساس خوب، من نیاز به خوردن دوباره داشتم.
    اکثر ما این را تجربه کرده ایم، سعی می کنیم شادی را در افراد و چیزهای اطرافمان پیدا کنیم به جای آنکه
    در درون خودمان به دنبال آن باشیم و البته که لذت این گونه شادی ها پایدار نیست، موقتی است و بسته به
    اینکه این عوامل چقدر تاثیر گذار باشند، شادی ما دچار نوسانهای زیادی می شود.
    شما ممکن است جستجوی شادی در منابع خارجی را درک نکنید. نمی خواهم شما یا هر کس دیگری را
    قضاوت کنم. من پیش تر در خارج از خودم به دنبال شادمانی بودم و هنوز هم این کار را می کنم و احتمالا
    هر انسانی هم این تجربه را داشته است. بنابراین می خواهم مثالهایی را از این مورد با شما در میان بگذارم. و
    این دلیلی بر آن نیست که ما نمی توانیم این روش زندگی را هر چند آرام و پیوسته تغییر دهیم.
    -1 همسر یا دوست پسر/ دوست دختر. در ذهن خود از یک رابطه ی رومانتیک، ایده آلی ساخته ایم
    و انتظار داریم طرف مقابل ما به هر طریقی ما را شاد کند. ما از آنها می خواهیم که عاشق ما باشند
    یا کاری رومانتیک و سکسی انجام بدهند. نشان دهند که در هزاران راه متفاوت مراقب ما هستند،
    نیازهای ما را بیش از هر کس دیگری در اولویت قرار می دهند ) حتی خودشان(، همیشه مهربان و
    با ملاحظه باشند.
    البته که این توهمی بیش نیست و در واقع زمانی که شما در یک رابطه ی جدی و طولانی با کسی
    هستید بایستی از این توهمات خارج شوید. طرف دیگر مسائل خودش را دارد، عصبانی می شود،
    ناراحت است و برخی اوقات بی ادب می شود و همیشه آن تصویر رومانتیک درون ذهن شما را ندارد.
    این چه ارتباطی با شادی ما دارد؟ زمانی که آنها دوست داشتنی و عالی هستند، ما شادیم در غیر
    این صورت عصبانی، افسرده و یا نا امید می شویم. چرا آنها ما را بیشتر دوست ندارند؟ و احساس
    می کنیم که دوست داشتنی نیستیم و نگران از اینکه ما را پس بزنند.




    اعتیاد. غذا، مواد مخدر، الکل، سیگار، بازیهای ویدئویی، تلویزیون اینترنت، . هر کدام
    از اینها برای ما لذت بخش است هر چند که موقتی باشد. بنابراین برای ما به راه های مطمئنی برای
    خلق لحظات لذت بخش تبدیل شده اند. ممکن است ما نتوانیم شریک زندگی مان یا بچه هایمان یا
    همکاران و یا حتی شغلمان را کنترل کنیم، اما روی این موارد کنترل داریم. می توانیم بخوریم،
    سیگار بکشیم و یا الکل مصرف کنیم. اینها فقط لذتهای موقتی هستند و بنابراین زمانی که به آنها
    دسترسی نداریم و آنها را می خواهیم، شاد نیستیم، چون شادی ما وابسته به آنهاست.
    -3 هیجان و سرگرمی این مورد جلوه های متفاوتی دارد. برخی دوست دارند به پارتی بروند و برقصند،
    با دوستانشان بنوشند یا قرارهای متعدد بگذارند و یا در بارها پرسه بزنند. برخی دیگر به دنبال
    ماجراجویی در ورزش و یا مسافرت هستند. با دوستان بودن، به یک سفر هیجان انگیز رفتن و یا
    ماجراجویی به خودی خود مشکلی ندارد، اما موضوعی که باید توجه داشت این است که وقتی شما
    به دنبال شادی در این موارد می گردید و آنها را ندارید، ناشادید چون همیشه نمی توانید در هر
    لحظه ی زندگی تان تجربه ای هیجان انگیز داشته باشید و در این مواقع شادمانی شما فرو می نشیند.
    -4 کار. اگر شما یک آدم پرکار هستید یا دوست دارید که همیشه مشغول باشید، ممکن است در کار
    به دنبال شادمانی می گردید. دوباره می گویم مشکلی در مورد کار وجود ندارد، مساله این نیست که
    شما کاری را می کنید که از آن لذت می برید و یا حتی عاشق آن هستید. خود من کارم را دوست
    دارم و از آن رضایت دارم، اما باید متوجه باشید در زمان بیکاری چه اتفاقی می افتد؟ مشتاقید تا
    دوباره کار کنید؟ اینجا محلی است که به دنبال شادی هستید؟ اگر آری پس شما تنها زمانی شاد
    هستید که کار می کنید.
    گام عملی: منابع خارجی شادی، مبحث بخش های باقیمانده ی این کتاب است، اما اکنون، لطفا لحظه ای
    وقت بگذارید و به منابع بیرونی که شما را شاد می کنند توجه کنید. چه چیز به شما لذت می دهد؟ شادتان
    می کند؟ و چه اتفاقی می افتد وقتی این عوامل شادی بخش در دسترس نیستند؟ چه حسی دارید؟ ببینید
    که شادمانی شما، زمانی که به دنبال این منابع می گردید، چطور بالا و پایین می شود؟



    شادی از کجا می آید؟
    ارزش دارد تا زمانی را اختصاص دهیم به بررسی این موضوع که شادی از کجا می آید. آیا شادی از داشتن
    کسی که عاشق شماست یا خوردن یک غذای عالی یا داشتن اندامی کامل یا استراحت در ساحل یا نوشیدن
    یک فنجان قهوه ی خوب ناشی می شود؟
    در واقع، نه. تمام موارد بالا، پدیده هایی هستند که خارج از ما اتفاق می افتند و آنها باعث شادی نمی شوند.
    آنها ممکن است با شادی همبسته باشند، آنها اتفاق می افتند و ما در همان لحظه شاد می شویم، اما این یک
    رابطه ی علت و معلولی نیست. عامل دیگری نیز در همان زمان اتفاق می افتد.
    در این زمان کنشی در ذهن ما رخ می دهد که بین رخداد آن عامل خارجی ) نوشیدن قهوه( و شاد شدن
    ماست.
    این رخداد چیست؟ اجازه بدهید نگاه دقیق تری به این روند بیاندازیم:
    -1 یک فنجان قهوه ی خوب می نوشیم ) یا کتاب خوبی می خوانیم، یک غذای لذیذ، یک رابطه ی جنسی
    کامل... (
    -2 ملتفت قهوه می شویم، به آن توجه می کنیم، اگر متوجه آن نشویم، در حال خواندن کتاب باشیم و یا
    انجام کاری دیگر، شادی ناشی از نوشیدن قهوه را درک نمی کنیم.
    -3 قدردان حس خوبی می شویم که از قهوه درک کرده ایم. این فقط درک و توجه صرف نیست. ما باید
    قهوه را آنطور که هست بپذیریم و قدردان مزه ی خوب آن باشیم.
    -4 این خوبی باعث شاد شدن زندگی ما می شود، زیرا تجربه ی خوبی داشته ایم حتی اگر این تجربه ی
    خوب، نوشیدن یک فنجان قهوه باشد.
    بنابراین درک و قدردانی خوبی یک فنجان قهوه، باعث می شود که حس شادمانی ما در زندگی افزایش
    یابد و زمانی که این تجربه ها، در مورد زندگی مان )و خودمان( افزایش یابد، شاد تر می شویم.
    آیا می توان نتیجه گرفت که شاد بودن ما به قهوه و یا عوامل خارجی ارتباط دارد؟ نه. این روندی است
    که شادی درون آن است و این روند می تواند فارغ ازآنچه در دنیای خارج در حال رخ دادن است، اتفاق
    بیافتد. این روند می تواند بدون هر گونه رخداد خارجی هم اتفاق بیافتد زیرا می توانیم قدردان مواهبی
    باشیم که درون ما وجود دارد.



    اجازه دهید روی این نکته تاکید کنم که تمام چیزی که برای شادی نیاز داریم درون ما هستند.
    می توانیم قدردان آنها باشیم و شادی را تجربه کنیم. آنها همیشه با ما بوده اند و خواهند بود و ابزار
    تبدیل این مواد خام به شادی نیز، درون ما وجود دارد. تنها باید آنها را توسعه دهیم.
    گام عملی: این حقیقت را به یاد داشته باشید: آگاهی یافتن و قدردانی خوبی در هر چیزی، سبب
    می شود در زندگی مان شاد تر باشیم و هر چه این درک و قدردانی بیشتر شود )در مورد خودمان و
    زندگی( شادتر خواهیم شد.



    یافتن شادی درون
    اگر منابع خارجی شادی، همیشگی و یا معتبر نیستند، ما باید به درونمان بنگریم، اما معنای آن
    چیست؟
    معنای آن یافتن لذت، در "کشف شگفت انگیز بودن خودتان" است، در رشد بی وقفه و در مسیر
    یادگیری، در قدردانی از زندگی و احوال متغیر آن، در قدردانی از تنهایی و ارتباط. اینها همه مواهب
    بزرگی هستند و برای همیشه درون شما وجود دارند.
    این مواهب درونی که می توانند ما را شاد کنند چیستند؟ به این نمونه ها دقت کنید:
    - آیا شما سخاوتمند هستید؟
    - عاشقید و می توانید عشق بورزید؟
    - حس غمخواری از دیگران دارید؟
    - کاری را خوب انجام می دهید؟
    - یک شنونده ی خوب هستید؟
    - با ناراحتی دیگران همدردی می کنید؟
    - قدردان زیبایی طبیعت و دیگران هستید؟
    - ایده های خوبی دارید؟
    - انسان مصممی هستید؟
    - ورزشکار خوبی هستید؟
    - انسان خلاقی هستید؟
    همه ی اینها مواهبی درونی هستند که ممکن است داشته باشید و می توانید قدردان آنها باشید و این
    قدردانی می تواند شما را تبدیل به انسان شادتری کند. پس روند شادی ) درک، قدردانی، شادشدن در مورد
    زندگی ( می تواند در مورد مواهب درون به کار گرفته شود، فارغ از آنچه در بیرون می گذرد؟ ما می توانیم
    آگاهی را یاد بگیریم، قدردان خوبی های درونمان باشیم )چیزهایی که آنچنان هم کامل هم نیستند( و شروع
    کنیم که عاشق خودمان شویم.



    قدردانی از هر چه در اطراف ماست
    این فقط شروع کار است. آنچه درون ماست، شگفت آور است، همانطور که در دیگری و در زندگی اطراف ما
    این شگفتی وجود دارد. ممکن است اینها عوامل بیرونی باشند، اما قدردانی از آنها )و شادی ناشی از آن( از
    درون می آید.
    پس مهارت کلیدی این است که آگاهی را یاد بگیریم، هر چه در اطرافمان هست، هر کسی را که می بینیم و
    برخورد می کنیم را بپذیریم و قدردان باشیم.
    به غذایی که می خورید، دقت کنید، به قهوه و آب و چای و شرابی که می نوشید، چه چیزی را درک
    می کنید؟ آیا شادی و سرزندگی آگاه شدن و قدردان بودن را دوست دارید؟ در مورد فضای اطرافتان چطور؟
    در مورد کتابی که می خوانید یا مطالب یک وبلاگ؟ در مورد طبیعت بیرون؟
    اگر نمی توانیم خوبی ها را در اطراف و اطرافیان و یا درون خودمان ببینیم، مساله ای وجود دارد که نیازمند
    توجه ماست. اگر به نظر شما کسی بی ادب است، شاید به جزییات توجه کافی نمی کنید: آنها سرگرم کننده
    نیستند؟ یا با استعداد؟ خجالتی اند اما با رازهای مخفی؟ آیا از چیزی رنج می برند و نیاز به همدلی دارند؟ به
    آنها نزدیک تر شوید و ببینید چه چیزهایی می توانید کشف کنید.
    زمانی که به همه چیز و همه کس با دقت بنگرید، موارد جالبی را پیدا می کنید. تمام اطراف ما پر شده از
    نمونه های زیبایی، خلاقیت، الهام، پیروزی، درد، لذت و زندگی.
    زمانی که شما مهارت کافی در دیدن خوبی های خود و دنیای اطرافتان پیدا کنید، می توانید با آنچه که نه
    چندان کامل است، بهتر برخورد کنید. ما خطاهای خودمان و دیگران را قضاوت می کنیم ولی اگر تمام این ها
    جزئی از انسان بودن باشند چه؟
    آیا عصبانیت و بی ادبی و اشتباهات، جزیی از زیبایی ما به عنوان یک انسان نیستند؟ من یاد گرفته ام که
    قدردان خطاهای بچه هایم باشم. همانقدر زیبا که انگار قسمتی از امضای شخصی شان است. دختر کوچک
    من جسور و پر سر و صداست، در حالیکه پسر کوچکم ساکت تر ولی سرشار از حرکت و ماجراجویی است.
    آنها متفاوتند و این تفاوتهاست که آنها را در نوع خودشان شگفت انگیز می کند.
    اگر ما این نقایص را نداشتیم، این قدر شگفت انگیز نمی شدیم و البته این موضوع در مورد خودمان هم صدق
    می کند. ما همگی معایبی داریم و باید آنها را بپذیریم، درکشان کنیم و قدردان آنها باشیم و از آنها به عنوان
    دلیلی برای شاد بودن استفاده کنیم.



    زمانی که این کار را انجام دهیم، می توانیم شگفتی را در هر چیز کوچکی درون خود و اطراف خود ببینیم و
    سپس می فهمیم که زندگی یک لذت واقعی است، اگر توجه کنیم و قدردان باشیم.
    گام عملی: زمانی بگذارید و در مورد چیزهایی فکر کنید که اخیرا شما را رنجانده اند، ناامید و یا عصبانی
    کرده اند.چطور می توانید شگفتی یا بزرگی را در آنها ببینید؟



    واکنش ما به رفتار دیگران
    ناامیدی از دیگران می تواند روز ما را خراب کند. از عصبانی شدن از دست رانندگان دیگر که بی ادبانه، راه
    شما را سد می کنند، تا ناامیدی از بچه ها یا همسر، خشمگین شدن از دست همکار، دلخور شدن یا رنجیدن
    از یک غریبه یا یک گارسن یا یک مهماندار بی ادب هواپیما.
    درماندگی، خشم، رنجش و ناراحتی به ما کمکی نمی کنند بلکه ما را به سمتی می برند که روابطمان را با
    دیگران تخریب کنند. راهی که همدلانه نیست. آنها ما را به سمتی می برند که مورد اعتماد دیگران واقع
    نشویم، دیگران را عصبانی کنیم، کاری کنیم که ما را دوست نداشته باشند و به همان بدی آنها، حس بدی را
    در ما به وجود می آورند و روز ما را خراب می کنند.
    اگر این احساسات مفید نیستند چکار می توانیم بکنیم؟ نمی توانیم تنها دکمه ای را فشار داده و آنها را
    خاموش کنیم. نمی توانیم آنها را متوقف کنیم)امتحان کنید ولی نتیجه ای نمی گیرید(.
    با آگاهی شروع کنید. )برای تغییر واکنش ها، ابتدا بایستی آگاه شویم که این رفتار در چه زمانی رخ می دهد.
    اگر آگاه نباشید، نمی توانید آنها را تغییر دهید.(
    نکته ی کلیدی پس از آگاهی این است که هیچ کاری نکنید. اگر احساسی دارید مساله ای نیست، این عمل
    ماست که کار را خراب می کند. عمل در زمان خشم، به این معنی است که می خواهید کاری غیر مفید و
    نامهربانانه انجام دهید.
    بنابراین به خودتان فرصت دهید، از موقعیت فاصله بگیرید، خودتان را آرام کنید، نفس عمیق بکشید و اجازه
    دهید تا فضایی که احساسات شما را تحریک کرده، رشد کند، به اوج برسد و محو شود. پس از آن می توانید
    با آرامش در مورد آن فکر کرده و به شیوه ای مناسب عمل کنید. این چیزی است که ما واقعا به آن نیاز
    داریم، یک پاسخ مناسب.
    یک پاسخ مناسب چیست؟ اگر شما عصبانیت را کنار بگذارید و احساس رنجش را کنترل کنید، می توانید
    یک پاسخ منطقی بدهید. مثلا:
    اگر کسی هنگام رانندگی راه شما را سد کرد، آرام تر بروید و به او راه بدهید. در زمان مناسب، از او 
    سبقت بگیرید. هیچ کاری را در عصبانیت انجام نداده و نگذارید که بیش از اندازه تحریک شوید.
    اگر بچه ی شما رفتار مناسبی را ندارد، به جای داد و بیداد، سعی کنید دلیل آن کار را بفهمید و با 
    همدلی و صحبت با او، رفتار خوب را به او یاد بدهید.
    اگر همکاری خشمگین شده یا رنجیده است، به آرامی با او صحبت کنید و در برابر او قرار نگیرید.


    ما همگی یاد می گیریم
    این تکیه کلام من است تا همه چیز را در نمای کلی ببینم، ما همگی یاد می گیریم. هر زمان که کسی کاری
    را خلاف میل شما انجام می دهد، این جمله را تکرار کنید.
    معنای آن چیست؟ اگر کسی بی ادب است، تنها به این معناست که او باید چیزهای زیادی را در مورد با
    ملاحظه رفتار کردن و یا مدیریت خشم خود یاد بگیرد. اگر همکار من کاری را درست انجام نمی دهد، باید
    چیزی را در مورد کار یاد بگیرد، اگر بچه ی من خرابکاری می کند یا رفتار بدی دارد، او هم باید چیزهایی را
    در مورد زندگی یاد بگیرد.
    ما همگی باید چیزهایی را یاد بگیریم. ما همه در مسیر یادگیری هستیم، همه ی ما مهارت های مختلف و
    موقعیت های گوناگونی داریم اما هیچکدام از ما همه چیز را نمی داند و اگر این را درک کنیم، می توانیم صبور
    باشیم و انتظار نداریم که همه چیز را بدانیم یا کامل باشیم، چه کسی کامل است؟
    ما می توانیم از این روش در رابطه با خودمان هم استفاده کنیم، وقتی خرابکاری می کنیم یا واکنش بدی
    داریم، می توانیم با گفتن "ما یاد می گیریم، خودمان را ببخشیم. ما همانطور ناکامل هستیم که دیگران.
    زمانی که کسی کاری را به درستی انجام نمی دهد، بی ادب و یا بی ملاحظه است، فقط به خودتان بگویید ما
    همه یاد می گیریم و لبخند بزنید.
    مساله آن دیگری نیست
    این مهارت آسانی نیست و از اینکه نمی توانید آن را به سرعت در وجود خودتان نهادینه کنید، نگران نباشید.
    این موضوعی است که باید در آن تعمق کرد: دیگری هیچ وقت مساله نیست.
    معنای آن چیست؟ اگر دیگری رفتاری بی ادبانه داشته باشد و شما را عصبانی کند، مساله رفتار او نیست
    مساله واکنش شماست یا به بیانی دیگر، مساله حتی واکنش شما هم نیست، بلکه عمل شما بر اساس آن
    واکنش است.
    از این منظر، رفتار دیگران فقط محرکی خارجی است، شبیه افتادن برگ از درخت یا افتادن سنگی در مسیر
    پیاده روی کوهستانی ما. وقتی که سنگی جلوی پای ما می افتد از دست سنگ عصبانی نمی شویم، فقط آن را
    دور می زنیم. وقتی برگی از درخت می افتد، فکر نمی کنیم که به ما بی ادبی شده، وقتی پرنده ای روی سر ما
    خرابکاری می کند، فقط به آن نگاه می کنیم و آن را به عنوان پدیده ای طبیعی می پذیریم.
    رفتار بقیه هم با اینها تفاوتی ندارد. به این داستان از سنت ذن توجه کنید:



    مردی در حال قایقرانی بود و شخصی را دید که قایقش را به سمت او می راند، قایقها به هم برخورد کردند و
    او شروع به داد و بیداد بر سر آن دیگری کرد، ناراحت از اینکه دیگری به قایق او کوبیده است.
    اکنون این نسخه ی جایگزین را بخوانید:
    همان مرد قایقی را می راند و می بیند که قایقی خالی به سمت او می آید و به قایقش برخورد می کند. او به
    سادگی آن قایق را دور می زند و می رود.
    در حالت اول او به شدت عصبانی شد ولی در حالت دوم واکنش معقولی داشت.
    نکته اینجاست: قایق همیشه خالی است، حتی زمانی که شخص دیگری محرک آن باشد. آن نفر سعی
    نمی کند مزاحمتی برای ما ایجاد کند و کار خودش را می کند. ما هستیم که نباید آن را شخصی بگیریم.
    وقتی چیزها را شخصی می گیریم، عصبانی می شویم، ولی وقتی که آن پدیده را همچون قایقی خالی
    می بینیم، رفتار مناسبی داریم.
    بنابراین نفر دیگر مساله نیست، این ماییم که آن را شخصی می گیریم و یادگیری ما امری زمان بر است. شاید
    تصور کنید که این تنها یک ایده است، اما می تواند تفاوتهای بزرگی را ایجاد کند.
    گام عملی: سه عبارت را بنویسید که هر زمان که می خواهید به رفتار دیگران واکنش بدی نشان دهید با
    خود تکرار کنید: "ما همه یاد می گیریم، دیگری مساله نیست، به خود فضا بدهید"
    این عبارت را در جایی در معرض دید بگذارید و هر بار که می خواهید به رفتار دیگران واکنش نشان بدهید،
    به آرامی آنها را زمزمه کنید تا نسبت به واکنش خود آگاه شوید.



    ارزش خودتان را به عمل دیگران وابسته نکنید.
    مهارت در کنترل واکنش خود به عمل دیگران یک سمت مساله است، دشوارتر از آن اجازه ندادن به رفتار
    دیگران، برای تاثیر بر روی قضاوت در مورد خودمان است.
    یک مثال خوب: دوست پسرتان، شما را سر کار می گذارد، شما فکر می کنید چه اشکالی در من وجود دارد؟
    چرا شما را دوست ندارد؟ شما با ذهن باز پذیرای او بودید، شما احساسات عمیق تان را با او به اشتراک
    گذاشتید، تمام عشق تان را به او دادید و او شما را رد کرد. این یعنی او شما را بی ارزش می داند، درست
    است؟
    در واقع نه. رفتار او هیچ ربطی به شما ندارد. اجازه دهید تا تاکید کنم، چرا که موضوع مهمی است، " رفتار
    دیگران زیاد به شما ارتباطی ندارد. "
    اگر دوست پسرتان شما را رد کند، یا رئیس تان از دست شما عصبانی شود، یا دوست شما امروز سرحال
    نیست، خیلی به شما ربط ندارد. ) و به ارزش شما به عنوان یک انسان(. ممکن است آنها روز بدی داشته اند،
    هفته ی بدی داشته اند، مساله ای ذهن آنها را مشغول کرده است، از تعهد می ترسند و یا ترس از شکست در
    رابطه دارند و هزاران دلیل دیگر.
    برای هر کاری که دیگران می کنند، میلیونها دلیل وجود دارد. آنها قضاوتی در مورد ارزش شما نیستند.
    بیشتر بیان گر حالی هستند که بر دیگران چه رفته است. اجازه دهید چند مثال را با هم مرور کنیم:
    - دوست شما آنطور که میل دارید، به شما توجه نمی کند. آیا معنای آن بی اهمیت بودن نسبت
    به شماست؟ یا نمی خواهد شما خوشحال باشید؟ نه، ممکن است خسته باشد، یا درگیر اتفاقاتی که
    امروز برای او افتاده، شاید شما برای او مزاحمتی ایجاد کرده اید، اما این حالت او بیشتر به رفتار شما
    بر می گردد تا شخص شما. ممکن است شما بتوانید در این مورد به او کمک کنید یا درد او را
    کاهش دهید.
    - همکارتان از دست شما ناراحت است و بی ادبانه رفتار می کند. آیا معنای آن بی ارزش بودن
    شما به عنوان یک انسان است؟ نه، این تنها به معنای آن است که او خشمی موقتی دارد و در حال
    حاضر نمی تواند با دیگران به خوبی رفتار کند. یا روز بدی را گذرانده است. به جای آنکه رفتار او را
    شخصی بگیرید ببینید چطور می توانید به او فضا بدهید تا آرام شود و یا به او در این مورد کمک
    کنید.
    - کسی از ایده ی شما آنقدر که انتظار داشتید هیجان زده نشده. آیا اینکه او ایده یا پیشنهاد
    شما را رد کرده به معنای خوب نبودن شماست؟ یا ایده های شما به درد نمی خورند؟ ممکن است
    الان زمان مناسبی نباشد، ممکن است ایده ی شما خوب باشد ولی او استقبال نکرده و یا در راستای
    علاقمندی های او نیست یا ممکن است آن فرد اولویت های دیگری داشته باشد. به جای شخصی
    گرفتن موضوع، از آنها تشکر کنید و رد شوید. به سراغ نفر دیگری بروید که شاید ایده ی شما را
    جالب ببیند.
    اینها تنها چند مثال هستند اما شما می توانید ببینید چطور اغلب ما رفتار دیگران را حتی زمانی که زیاد به
    ما ربطی ندارد شخصی می گیریم. اغلب ما وقتی که واقعا موضوع ربطی به ما ندارد، می توانیم رفتار آنها را
    قضاوت در مورد خودمان تفسیر کنیم و احساس بدی راجع به خودمان داشته باشیم. پس چطور به رفتار
    دیگران واکنش نشان بدهیم و با آن کنار بیاییم؟
    چطور با کنش دیگران کنار بیاییم؟
    کسی شما را رد می کند یا عصبانی می شود یا به شما اهمیت نمی دهد یا بی ادب است، چکار باید کرد؟
    کارهای زیادی را می توان انجام داد اما به طور کلی این راهکارها را پیشنهاد می کنم:
    -1 آن را شخصی نگیرید. رفتار آنها هیچ ارتباطی با شما ندارد. برحذر باشید از اینکه این رفتار را
    توهین به خودتان انگاشته یا مبنای قضاوت خودتان قرار دهید. این هم می گذرد و با خود زمزمه
    کنید که این به من مربوط نیست.
    -2 بر ارزش خود تاکید مجدد کنید. اگر به خاطر رفتار آنها به ارزش خودتان شک دارید. بپذیرید
    که ارزش شما با رفتار و قضاوت آنها تعیین نمی شود. پس دوباره تاکید کنید که شما ارزشمند
    هستید. قدردان محیط اطرافتان باشید که خوب و ارزشمند هستند. اگر هیچ کس قدردان شما
    نیست تنها نفری باشید که این چیزهای خوب را می بینید و شکرگزار است. این تمام چیزی است
    که نیاز دارید.
    -3 همدل باشید. اگر او ناراحت، بی ادب، خشمگین، خسته و یا ترسیده است، طرف دیگری حتما
    دردی دارد. ممکن است شما را نکوهش کند یا قیافه ی طلبکارانه به خود بگیرد. شما که خودتان را
    می شناسید و به خودتان اعتماد دارید. به سمت او بروید و به او کمک کنید. اگر کمک شما را
    نپذیرفت هم مشکلی نیست. ارزش شما با این چیزها تعیین نمی شود. این واقعیتی است که شما
    سعی کرده اید که به او کمک کنید و اینکه آنها کمک شما را بپذیرند یا نه، از کنترل شما خارج
    است اما حداقل تلاش خود را کرده اید.


    این سه گام نه تنها به شما کمک می کند، بلکه به رابطه ی شما با دیگران هم کمک می کند. اغلب ما به
    گونه ای به دیگران واکنش نشان می دهیم که انگار به شخص ما آسیب زده اند و دیگران هم دلیل واکنش ما
    را نمی فهمند. بنابراین در عوض، واکنش ما را شخصی می گیرند و ناراحت شده و آسیب می بینند. اگر به
    جای آن، رفتار آنها را شخصی نگیریم و به دنبال کمک به آنها باشیم، آنها بیشتر قدردان می شوند تا عصبانی
    و بنابراین دوستان، همکاران، شرکا و والدین بهتری می شویم.
    گام عملی: این مهارت ها، مانند تمام مهارت های زندگی نیاز به تمرین دارد. زمانی بگذارید و رویدادهای
    اخیر را مطالعه کنید. زمانهایی که از شخصی رنجیده اید. فکر کنید که چطور می توانید آن را در تصویر
    شخصی تان درونی کنید. حالا آن را به روش جدید تصور کنید. فرض کنید که سه گام بالا را انجام داده اید.
    این مهارت ها را تمرین کنید و سعی کنید در آینده در مواقع پیش آمده، آنها را به کار ببندید


    بودن در یک رابطه ی کامل
    اجازه دهید مثالی بزنیم از زنی که اغلب روز خود را در نگرانی این می گذراند که شوهرش چکار می کند، به
    دنبال سرنخ هایی است که شاید معشوقه ی شوهرش را کشف کند و چرا به او توجه کافی نمی کند. نگران گپ
    زدن او با دختران دیگر در شبکه های اجتماعی است. )این تنها یک مثال است، چه در مورد مردان و چه در
    مورد زنان( او از این رابطه شاد نیست. او برای شادی به شوهرش وابسته است و ناشاد در زمانی که شوهرش
    به او احترام نمی گذارد، وقتی که نشان نمی دهد چقدر او را دوست دارد. احساس ن اامنی می کند، حسود و
    نیازمند است و قطعا این رابطه ی خوبی نیست.
    اگر چنین مساله ای داشته باشید، چه بر سر رابطه ی شما می آید؟ شما یک زن یا شوهر خوب نیستید.
    دیگری فکر می کند که شخص دیگر باید او را خوشحال کند، همیشه عالی باشد. پس شما مشکل را کشف
    نمی کنید، و فقط نیازهای خودتان را عرضه می کنید. حاضر نیستید همانطور که برای خود آزادی را
    می خواهید، به طرف مقابل هم همین حق را بدهید. این مساله روابط را مشکل دار کرده و در دراز مدت،
    مشکلات بسیار عمیق و گسترده می شوند.
    من می دانم چون خودم این کار را کرده ام و این درس را از سخت ترین راه )تجربه( یاد گرفتم. تقریبا همه ی
    کسانی که مشکلاتی در روابط خود دارند، مسائل شان شبیه این است. و افرادی که روابط سالم بلند مدت
    دارند راهی یافته اند تا کامل، مستقل و خاطر جمع باشند.
    پس اجازه دهید تا نگاهی بیاندازیم به اینکه در یک رابطه چطور کامل بوده و شریک بهتر و شادتری باشیم.
    یک فرد کامل چه شکلی است؟
    قبل از اینکه در مورد روابط صحبت کنیم، اجازه دهید ساده ترین معادله را در نظر بگیریم: فقط شما.
    وقتی که شما کامل هستید به تایید دیگران برای شاد بودن نیاز ندارید، چون خودتان پذیرفته اید که به
    شخص دیگری نیاز ندارید، کسی که عاشقتان باشد تا عشق را حس کنید. معنای این حرف این نیست که
    خواهان یک رابطه نیستید و یا تمایل ندارید که دوستتان بدارند. بلکه شما با پذیرش و دوست داشتن
    خودتان، از نیاز به دیگران بی نیاز شده اید.
    اگر کامل باشید، به دلیل نداشتن نگرانی از اینکه دیگری شما را ترک کند، احساس ن اامنی نمی کنید. بله، اگر
    کسی شما را ترک کند، اتفاق بدی رخ داده ولی زندگی تان به هم نمی ریزد، چون خودتان را دارید و تنها
    نمی مانید. شما خواهان رابطه ای خوب هستید ولی از رفتن دیگری واهمه ندارید.


    و انسان کامل به هم می رسند
    یک رابطه ی استوار از دو انسان کامل تشکیل می شود )یا حداقل یک انسان کامل(، انسانها به سمت هم
    می روند چون عاشق با هم بودن هستند. آنها به سراغ یکدیگر نمی روند به دلیل نیاز به فردی که همیشه با
    آنها باشد و همیشه دوستشان بدارد.
    اگر یک نفر کامل و دیگری محتاج، وابسته و یا سرشار از احساس ناامنی باشد، فرد کامل می تواند به او کمک
    کند اما در بلند مدت از نیاز ها و حس ن اامنی او خشمگین و خسته می شود. اگر هر دو نیازمند باشند، همیشه
    جنگ و دعوا دارند که: چرا مراقب من نیستی؟ چرا امروز اینقدر دوری؟ چرا با اون یارو حرف زدی؟ وقتی با
    دوستانت بیرون رفتی چکار کردی؟
    اما اگر هر دو کامل باشند بدون آنکه شادی شان را وابسته به دیگری کنند، می توانند از بودن در کنار هم
    لذت ببرند، عاشق هم باشند، مراقب دیگری باشند و به هم احترام بگذارند.
    کامل شدن
    برای تبدیل شدن به یک انسان کامل چه باید کرد؟ بپذیرید که شما از قبل هر چیزی را که برای کامل بودن
    نیاز دارید داشته اید، تنها باید اجازه بدهید حس ن اامنی دور شود و بفهمید که چطور پیش از این نیز
    شگفت انگیز بوده اید. شما به پیشرفت نیاز ندارید، به این نیاز دارید که بفهمید عالی بودن از قبل اینجا )درون
    شما( بوده است.
    چطور از دست ن اامنی ها و تشویش های ذهنی رها شوید؟ این رهایی کار آسانی نیست چون روش درمانی
    زمان بری است. شروع این درمان با تشخیص به موقع و رها کردن آنها شروع می شود.
    توجه کنید که شما نگران هستید که طرف دیگر چکار می کند و سپس می فهمید که او آنطور که باید، شما
    را دوست ندارد و این نگرانی منتج به این می شود که شما به اندازه ی کافی خوب نیستید. از دست این
    نگرانی خلاص شوید. شما به اندازه ی کافی خوب هستید.
    اگر شما به اندازه ی کافی خوب هستید، به این معنی است که فرد دیگری هم می فهمد و دوستتان دارد و یا
    نمی فهمد )وبنابراین شایسته ی شما نیست( و دوستتان ندارد. شما این موضوع را پذیرفته اید. اگر به تنهایی
    خوب هستید، با یا بدون دیگری هم خوب هستید. منظور این نیست که از او بخواهید که شما را ترک کند و
    یا مراقب او نباشید، بلکه اگر او شما را ترک هم کند، مشکلی برای شما به وجود نمی آید.

    با پذیرش این موضوع، راحت می شوید. فارغ از اینکه آن دیگری مسافرت باشد، با دوستانش باشد، تا دیر
    وقت کار کند، یا حتی از دست شما عصبی باشد. شما همینطور که هستید خوبید و به هیچ چیز نیاز ندارید.
    وقتی که ناگهان دلهره پیدا می کنید از اینکه در چیزی به اندازه ی کافی خوب نیستید، آن را درک کرده و
    رهایش کنید. وقتی نگران دوست داشته شدن از سوی دیگری هستید، آن را درک کرده و رهایش کنید. وقتی
    از روابط آنکه دوستش دارید با دیگران نگران اید، رهایش کنید. )در بدترین حالت او به شما خیانت کرده و
    شما او را ترک می کنید.(
    ترس ها و نگرانی ها را تشخیص داده و سپس رهایشان کنید، بگذارید بروند. در این فضای جدید، آرام باشید و
    شاد از اینکه همه چیز خوب است. وقتی که به این حد تکامل یافتید می توانید با نفر دیگری با اعتماد،
    عشق، همدلی و امنیت زندگی کنید.
    گام عملی: رابطه ی کنونی یا اخیر خود را در نظر بگیرید، این رابطه ممکن است باهمسر، یک
    دوست و یا یکی از اعضای خانواده باشد. آیا گاهی اوقات احساس وابستگی، حسادت، بی اعتمادی و نیاز در
    شما به وجود آمده است؟ چه ترس هایی شما را عقب نگه می دارد؟ می توانید آنها را رها کنید



    شادی درونی و ملاقات با دیگران
    اگر شما خودتان را دوست بدارید، این موضوع به رابطه ی عاطفی تان با دیگران کمک می کند اما در رابطه با
    دوستان جدید، در محیط کار و یا ارتباط با مشتری ها چطور؟
    شیوه ی کار همان روند قبلی است.
    شاد بودن از خود به این معناست که شما به کسی که با او ملاقات می کنید، نیاز ندارید. شما چه با آنها و چه
    بدون آنها می توانید شاد باشید. البته کسی که خودش را دوست دارد، بهتر می تواند با بقیه کنار آمده و اوقات
    خوبی داشته باشد یا رابطه ی جدیدی را شکل دهد.
    عدم نیاز به تایید دیگری به این معنا نیست که شما نمی خواهید رابطه برقرار کنید. بلکه اتفاقا در
    این روابط، تاثیر گذاری شما بیشتر هم می شود. اگر شما فرد نیازمندی جلوه کنید، افراد تمایل ندارند که به
    شما نزدیک شوند، اما به شخصی که نیاز به تایید دیگران ندارد، احترام می گذارند. )البته این مغرور و از خود
    راضی بودن نیست بلکه شاد بودن از آن چیزی است که هستید(.
    وقتی که فکر می کنیم به اندازه ی کافی دوست داشتنی نیستیم، از تاثیری که روی دیگران می گذاریم نگرانیم.
    این نگرانی به سوی نفر مقابل می رود و موجب می شود که فکر کند ما از این که هستیم ناراضی هستیم یا
    چیزی را پنهان می کنیم یا زیاد قابل اعتماد نیستیم.
    اگر شما خودتان را دوست بدارید و باور کنید که چیزی برای ارائه دارید، فکرتان باز شده و قابل اعتماد و
    خوشرو جلوه می کنید. شما از نشان دادن خودتان واهمه ندارید، چون از آن راضی هستید و این حس به
    دیگران منتقل می شود.
    پس شاد بودن درونی، ملاقات با دوستان جدید را آسان می کند، استخدام برای یک شغل جدید را آسان
    می کند، روی همکاران و مشتری ها اثر خوب گذاشته و هر رابطه ای را بهبود می بخشد.
    چطور شادی خود را ارائه کنید)آن را روی میز بگذارید(
    اگر شما به اندازه ی کافی به خودتان و توانایی هایتان اعتماد ندارید، چطور می توانید بین مردم رفته، آنها را
    ملاقات کنید و بشناسید؟ چطور می توانید بگویید که چیزی برای ارائه دارید؟
    کلید اینجاست: این اصل اساسی را شروع کنید که شما نیازی به تایید کسی ندارید. درست است؟ بله، اگر
    کسی شما را دوست ندارد، زندگی شما نابود نمی شود. شما می توانید شادمانه قدم بزنید، کتاب بخوانید،
    رمان بنویسید، ورزش کنید، روی چمن ها دراز بکشید، غروب را تماشا کنید، می توانید با شخص خودتان
    شاد
    باشید.
    زمانی که به این درک برسید، از نگرانی اینکه دیگران در مورد شما چه فکر می کنند رها می شوید. زمانی که
    احساسهای بد به سراغتان می آیند )خارج از کنترل ما(، درک کنید که اینها بوی خواستن تایید دیگران را
    می دهند و به یاد بیاورید که شما نیازی به تایید دیگران ندارید. بدون آن هم انسان خوبی هستید. در شوق
    تایید دیگران زندگی ما را رنج آور میشود و ما نیازی به این رنج نداریم.
    این روند می تواند بارها تکرار شود و شما هر بار در رها کردن آنها ماهرتر می شوید، بر مواهب درونی خود
    متمرکز شوید، استعدادهایی که دارید، پیشنهادهایی که می توانید ارائه دهید.
    این اطمینان با تمرین به دست می آید. وقتی که کسی را ملاقات می کنید، چون به دنبال تایید آنها نیستید،
    شما را دوست دارند، و این روند موجب اعتماد بیشتر می شود.
    آیا این به معنای کبر و غرور در برخورد با دیگران است؟ نه به هیچ وجه، کسی که نیاز به تایید دیگران دارد،
    اطلاعات و معلوماتش را به رخ شما می کشد و روی خوب خود را نشان می دهد، اما کسی که نیاز به تایید
    دیگران ندارد، خوشحال است که شنونده ی خوبی است، سعی می کند دیگری را بفهمد، تمایل دارد وجوه
    بیشتری را به اشتراک بگذارد. جالب توجه این است که این ذهن باز و خواست به اشتراک گذاری آسیب ها،
    راهی قدرتمند برای ساختن اعتماد است.
    زمانی که با ذهن باز، قسمتهایی از وجود خود را که تملق آمیز نیستند به اشتراک می گذارید )چون نگران
    قضاوت دیگران نیستید( دیگری به شما اعتماد بیشتری می کند و این یک رابطه ی اصیل را می سازد.
    گام عملی: لیستی از خصوصیات خودتان که دوست دارید، تهیه کنید. استعدادها، توانایی ها و با هر آیتم
    وقت بگذارید و قدردان آنها باشید. این لیست را برای همیشه نگه دارید تا یادآور مواهب زندگی شما باشد.
    شما به آرامی رشد کرده و ارزش خود را می فهمید و شاد هستید از آنچه که هستید.
    حسادت به دیگران
    آیا تا به حال تجربه ای داشته اید که با دیدن کار خوب یکی از دوستانتان حس دردآور حسادت در شما به
    اوج رسیده باشد؟ یا سفرنامه های دوستانتان از مسافرتهای عالی و بی نقص را خوانده و شنیده اید و آرزو کنید
    که ای کاش شما هم آن را تجربه کرده بودید؟ یا به آن مهمانی رفته بودید؟
    حسادت به دیگران یک پدیده ی فراگیر است و به نظر می رسد شبکه ه ای اجتماعی این حس را در ما تقویت
    کرده است. مثلا حسادت به اندام زیبای شخصی با بازوهای ورزیده، یا حسی که مدام در مغز شما وزوز
    می کند از اینکه مانند بقیه سرگرمی ندارید، نگران از اینکه دیگران شغل بهتری دارند، کارهای جالب تری
    می کنند، و یا آرزوی داشتن زندگی عشقی و یا جنسی کسی که می شناسید؟
    رضایت قطعا پادزهر این بیماری است.
    اگر شما از آنچه هستید راضی باشید، به اندام زیبای دیگری نیازی ندارید، به زندگی رمانتیک و یا
    دستاوردهای شغلی او نیازی ندارید. اگر از کاری که می کنید راضی باشید، لازم نیست نگران تمام
    سرگرمی هایی باشید که بقیه دارند و نیاز ندارید تا عکسهای مسافرت آنها را با خودتان مقایسه کنید.
    گام عملی: از مقایسه ی زندگی خود با دیگران دست بردارید. از اینکه چه کسی هستید و چه شکل و
    شمایلی دارید. البته گفتن این حرف بسیار آس ان تر از عمل کردن است و نیاز به یک روند آگاهی درونی دارد.
    زمانی که مقایسه را درک کردید، لحظه ای تامل کنید. به جای آنکه به مردم نگاه کنید که چه می کنند، به
    کاری که خودتان می کنید بنگرید و قدردان باشید. وقتی که چیزی در دیگران حسادت شما را تحریک
    می کند، بایستید و به خودتان توجه کنید که از چه چیزی می توانید قدردان باشید.


    تکنیک هایی برای پذیرش خود
    رضایت به طور کلی با سطح پذیرش خودمان تعیین می شود. اما چطور می توان این را یاد گرفت؟ اجازه
    دهید به تکنیک هایی بپردازیم که در این مورد به شما کمک می کند)چه خوبی ها و چه بدی ها(. اینها در
    شکل با هم متفاوتند، اما شما می توانید هر کدام را برای چند روز امتحان کرده و سپس به دیگری بپردازید.
    به مرور شما تبدیل به یک انسان ماهر، در پذیرش خود می شوید.
    تکنیک ها:
    -1 آگاهی آرمیده را تمرین کنید. آگاهی آرمیده چیست؟ بر خلاف حواس پرتی همیشگی و یا تمرکز
    دائم، آگاهی آرمیده یک فرآیند آهسته از آگاهی نسبت به افکار، احساسات، درد، ارزش گذاری خود،
    قضاوت و غیره است. این آگاهی از وجود ماست و پدیده هایی که در این لحظه اتفاق می افتد. شامل
    افکار، احساسات و محرک های بیرونی. برای تمرین چشمانتان را برای دقیقه ای ببندید و به جای
    فشار برای بیرون راندن افکار یا تلاش برای تمرکز، بر تنفس خود متمرکز شوید، تنها به نرمی، افکار،
    جسم و احساسات خود را درک کنید.
    شما ممکن است افکار یا احساسات منفی را ببینید، فقط آن را درک کنید و به آن نگاه کنید. تلاش
    نکنید تا آنها را به افکار مثبت تبدیل کنید یا کنار بزنید. می توانید این تمرین را از پنج تا سی دقیقه
    در روز انجام دهید.
    -2 به آنچه درك کرده اید خوش آمد بگویید. در زمان تمرین آگاهی آرمیده، شما افکار منفی،
    ترس ها، اندیشه های شادی آور، قضاوت هایی در مورد خودتان را درک می کنید و ما تمایل داریم که
    افکار منفی را متوقف کنیم اما این یک سرکوب است و نفی کردن منفی ها. به جای آن به این
    پدیده ها خوشآمد بگویید و آنها را به یک فنجان چای دعوت کنید. آنها را در آغوش بکشید. آنها
    قسمتی از زندگی شما هستند. حتی اگر این تمرین احساس بدی را هم به شما داد، مهم نیست.
    احساسات بد را در آغوش بکشید، راحت باشید، اجازه دهید در اطراف شما بچرخند، آنها بد نیستند،
    بلکه فرصت هایی هستند که چیزهایی را در مورد خودمان یاد بگیریم وقتی که از آنها فرار می کنید،
    درد بیشتری را خلق می کنید. به جای آن با آنها راحت باشید و فرصت ها را کشف کنید.
    -3 از ارزش گذاری خود دست بردارید. یکی از مواردی که در این فرآیند درک می کنید
    ارزش گذاری خود است. ما در قیاس با دیگران به خودمان نمره می دهیم، یا در موضوعات مختلف
    خودمان را خوب یا بد می دانیم یا خودمان را سست، لاغر مردنی، و یا زشت طبقه بندی می کنیم.
    این کار مفیدی نیست. نه اینکه آن را رها کنید بلکه آن را درک کرده و ببینید چه نتیجه ای
    می توانید بگیرید. پس از درک، این عامل دائما باعث درد شما می شود. در زمان مناسب آن را رها
    می کنید و شادمانه سپاسگزار این لحظه باشید. وقتی که صبح ها از خواب بیدار می شوید به آنچه
    مایه ی سپاسگزاری شماست فکر کنید. اگر در کاری شکست خورده اید، چه چیزی را می توانید در
    آن پیدا کنید و شکرگزار باشید؟ اگر کامل نیستید در این ناکاملی از چه سپاسگزارید؟ هر روز و یا
    هر هفته در مورد اینها بنویسید.
    -4 دلسوزی و بخشش برای خودتان. همانطور که قضاوت و یا ارزش گذاری خود را درک می کنید،
    تبدیل آنها به غمخواری، همدلی و بخشندگی را تمرین کنید. اگر در انجام کاری به اندازه ی کافی
    خوب نیستید، آیا می توانید خودتان را ببخشید، همانطور که کس دیگری را می بخشید؟ می توانید
    درسی را که از آن یاد گرفته اید، درک کنید که در این صورت حتی نیاز به بخشیدن خودتان هم
    ندارید؟ ما می توانیم بپذیریم که بهترین کاری را که می توانسته ایم، انجام داده ایم و اکنون باید درک
    کنیم که چه یاد گرفته ایم و چه چیزی را تمرین کرده ایم. پس نیاز به بخشش نداریم و به جای آن
    به دنبال چیزهایی باشیم که می تواند درد را کاهش دهد.
    -5 از همه چیز یاد بگیریم. ما تمایل داریم تا موفقیت ها را خوب و شکست ها را بد ببینیم، اما اگر
    دیدمان را تغییر دهیم چی؟ همه ی اتفاقات خوب و بد چیزی برای یاد گرفتن هستند، حتی
    قسمت های تاریک، آنها قسمتی از ما هستند و ما می توانیم چیزهای جالب و مفید در آنها پیدا
    کنیم.
    -6 احساسات تان را جدا کنید. وقتی که احساسات منفی دارید، آنها را به عنوان رویدادی جداگانه
    ببینید نه قسمتی از خودتان و به آن بنگرید. به آن همچون پدیده ای گذرا همچون گذر برگ در
    وزش باد بنگرید و فکر کنید و توان آنها را کم کنید. احساسات منفی مانند آن برگ گذرا شما را
    کنترل نمی کند.
    -7 با کسی حرف بزنید. این یکی از تکنیک های مورد علاقه ی من است. وقتی که زیاد در خودمان
    فرو می رویم، جدا کردن افکار و احساساتمان سخت می شود و نمی توانیم همه چیز را واضح ببینیم.
    حرف زدن با یک دوست، همسر، همکار می تواند به فهم بهتر خودمان کمک کند. از تکنیک حرف
    زدن به همراه یکی از تکنیک های بالا استفاده کنید.
    همانطور که پذیرش خود را یاد می گیرید، درک کنید که این انتخاب همیشه در اختیار شماست و
    می توانید آن را فارغ از اینکه چه کار می کنید داشته باشید. شما می توانید با پذیرش خود به عنوان
    هسته ی مرکزی، خلق چیزهای جالب را یاد بگیرید و با دیگران رابطه بسازید. اگر این تمرین را
    انجام دهید باعث می شود که تمام کارهای شما متحول شود


    گام عملی: برای هر کدام از این تمرین ها یک یادآورروزانه تنظیم کنید. آن را برای یک
    هفته انجام دهید و سپس به گام بعدی بروید. با تمرین روزانه ، این مهارتها تبدیل به طبیعت دوم شما

    می شوند.


    پرسش های متداول
    در پایان قصد دارم تا به برخی از سوالات شما پاسخ دهم. بازدیدکنندگان عالی من، شما سوالات بسیار خوبی
    را پرسیده اید:
    ظاهرا اولین بخش بیشترین توجه را به خود جلب کرده است، رضایت در مقابل پیشرفت شخصی و یا رضایت
    در برابر "از خود راضی بودن". من این نگرانی را درک می کنم و زمانی که شروع به کشف رضایت کردم در
    ذهن خودم با آن زیاد کلنجار رفتم.
    رضایت در برابر پیشرفت شخصی
    -0 چطور راضی بودن از زندگی با نیاز انسان به پیشرفت رابطه دارد؟
    لئو: اگر شما یاد بگیرید که از خودتان و زندگی تان راضی باشید، نیاز به رشد و یا کمک به دیگران
    هم، همینجا وجود دارد. مثلا من از آنچه هستم راضی ام، اما همچنان عاشق یادگیری هستم. نیازی
    نیست تا از خودتان و یا زندگی تان ناراضی باشید تا عاشق یادگیری شوید و یا اینکه بخواهید به
    دیگران کمک کنید. در واقع و بنا بر تجربه ی من، اگر از آنچه هستید راضی باشید، تمایل بیشتری
    دارید تا به دیگران کمک کنید و چیزهای جدید یاد بگیرید.
    -1 برای من جای سوال است که تو چطور بین هنر رضایت و خواست به پیشرفت خودت یا
    زندگی ات تعادل ایجاد می کنی؟ به نظر من برخی افراد )اکثر آنها(، نیاز به مقداری
    نارضایتی دارند تا بتوانند تغییراتی را در زندگی خود ایجاد کنند. اما من مطمئنم که باید
    تعادلی وجود داشته باشد. دوست دارم در این مورد نظرت را بشنوم.
    لئو: در واقع نارضایتی به امری غیر ضروری بدل می شود. همه ما فکر می کنیم که باید از زندگی
    خود ناراضی و ناراحت باشیم تا به تغییر دست بزنیم در صورتی که این طور نیست. رضایت و تغییر در
    مقابل هم نیستند. مثلا:
    هستم و کاملا ارزش رضایت و زندگی در اکنون را )ZeN( -3 من 15 سال است که دانشجوی ذن
    در برابر حرص زدنهای همیشگی و دویدن می دانم. اما همچنین می فهمم که چیزی به اسم
    سکون هم وجود ندارد. تو چطور رضایت را از تبدیل شدن به از خود راضی بودن و برگشت به
    عقب حفظ می کنی؟ من این کار را با رفت و برگشت بین دستاوردها و پیشرفتها انجام می دهم
    همانگونه که از زندگی لذت هم می برم. مساله این است که در یکی از این حالت ها برای مدتی
    گیر می کنم؟ چه پیشنهادی برای من داری؟


    لئو: قطعا برای یافتن توازن بین این ها راهی وجود دارد اما من ترکیبی از این دو حالت را پیشنهاد
    می کنم. دستاورد/پیشرفت و لذت بردن از زندگی همانگونه که هست. این ها کاملا با هم سازگار هستند.
    از زندگی همینطور که هست لذت ببر که شامل میل به کمک به دیگران )که می تواند منجر به
    دستاورد شود( و عاشق یادگیری )که می تواند منجر به پیشرفت شود(. شما مجبور نیستید لذت بردن از
    زندگی را در لحظه کمک به مردم یا یادگیری )یا چیزی که می تواند منجر به پیشرفت یا دستاورد شود(
    متوقف کنید. این درست است که دستاورد/پیشرفت می تواند از نارضایتی حاصل شود اما اجباری نیست.
    -1 خیلی از مردم ممکن است بگویند رضایت واژه ی زیباتری برای "متوسط بودن" است
    اینطور نیست؟
    لئو: نه این از فهم اشتباه رضایت سرچشمه می گیرد. رضایت تنبلی و هیچ کاری نکردن نیست.
    بلکه شادمانی و لذت بردن از کاری است که می کنیم که می تواند شامل انجام کار خوب باشد.
    -5 چطور می توانی رضایت و از خود راضی بودن را جدا کنی؟ رضایت عالی است و از
    خود راضی بودن خطرناك.
    لئو: تعهد به افراد به ما کمک زیادی می کند. مثلا من متعهدم به خوانندگانم که به آنها کمک کنم
    و قابل اعتماد باشم و مقالاتی را در یک استاندارد مشخص ارائه کنم. می توانم راضی باشم و از آن
    سو بخواهم که به تعهداتم عمل کنم و رابطه ام را حفظ کنم.
    -6 توازن خیلی مهم است. بین رضایت کنونی و اهداف آینده. بین شادی آنها که دوستشان
    داری و شادی خودت.
    لئو: رضایت می تواند در امتداد تمام کارها همیشه حضور داشته باشد، چه برای اهداف آینده و چه
    خوشحالی دیگران. من می توان راضی باشم و همچنین بخواهم که به دیگران کمک کنم و هدف من
    ساختن مدرسه ای در جنوب شرقی آسیا باشد. هدف من از میل به کمک به دیگران مشتق می شود
    نه کمبود رضایت. شاد کردن دیگران نیز می تواند همزمان با شادی خودم رخ دهد و این دو متضاد
    هم نیستند. البته یافتن توازن بین تمام کارهایی که می کنیم، تمرین خوبی است که به دنبال آن
    هستیم.
    -7 رضایت تعریف شده در هرم مازلو بر خلاف شرایط انسان است. ما همه میلی درونی برای
    بیشتر داریم. مازلو این موضوع را در سلسله مراتب نیازها توضیح داده است. ما تا زمانیکه
    خودمان نپذیریم نمی توانیم به رضایت برسیم. مثلا به یک درصد سوپراستارهای ثروتمند
    نگاه کنید. اگرچه آنها لزومی به تلاش برای رسیدن به مادیات ندارند ولی اکثرا ناراضی از
    زندگی



    زندگی اند. در واقع اکثر آنها بدبخت اند و برای کسب لذت به اعتیاد به مواد مخدر روی
    می آورند. من فکر می کنم کتاب تو، راهنمایی است برای کسب رضایت با آنچه از قبل
    داشته ایم.
    لئو: رضایت قطعا با شرایط فرهنگی ما تضاد دارد. اما بسیاری از مردم دنیا در کشورهای فقیر و یا
    کشورهایی با ساختار قبیله ای، رضایت را یافته اند و شاید درست نیست که گفته شود رضایت با
    طبیعت انسان ناسازگار است. البته اگر سطوح ابتدایی هرم مازلو را به دست نیاورده باشید، رسیدن
    به رضایت دشوار است. اما حقیقت این است که هیچ پیش نیازی برای رسیدن به رضایت وجود
    ندارد.)شما همیشه ماده ی خام آن که همان ذهن تان است را در اختیار دارید( تنها نیاز دارید که
    قدردان مواهب درونی و بیرونی خود باشید فارغ از اینکه کجا هستید و محیط اطرافتان به چه
    صورت است.
    دیگر پرسشهای عالی
    کنار می آیی؟ )Fear of missing out( -1 تو چطور با ترس از دست دادن فرصتها
    لئو: سوال خوبی است. رضایت دقیقا جایی است که از این ترس صحبت می کنیم. زمانیکه به
    خاطر از دست دادن فرصتها می ترسیم، دقیقا از چه می ترسیم؟ ما می ترسیم که بودن در یک
    رویداد مهم/هیجان انگیز/جالب و غیره را از دست بدهیم. البته بودن در همه ی اینها، خیالی
    بیش نیست. اگر پذیرفتیم که این یک رویاست و واقعیت ندارد، می تونیم به جای آن بنگریم که
    چه چیزهایی داریم؟ چه کسی هستیم؟ چه می کنیم و چه کسانی را داریم؟ اینها نعمت های
    بزرگی هستند و کافی است شکرگزار آنها باشیم تا رضایت را کسب کنیم.
    -2 زمانیکه نفر مهم زندگی ات، همسر/شریک/عضوی از خانواده، راضی نیست چه باید
    کرد؟ با نارضایتی او چه می توان کرد و یا چطور می توان به نارضایتی آنها اجازه نداد بر
    روی ما تاثیر بگذارند؟
    لئو: کاری سخت اما مهارتی است که ارزش آموختن دارد. من هنوز در حال یادگیری ام، اما
    همین مقدار کم آموخته شده، کمک های فراوانی به من کرده است. فصل های "واکنش ما به
    رفتار دیگران" و " ارزش خود را به دیگران وابسته نکنید" را ببینید و بیاموزید تا بر واکنش
    خود به رفتار یا سخن همسرتان و یا عضو خانواده تمرکز کنید. راه دیگر انتقال تمرکز خود در
    این چنین موقعیتی تمرکز بر احساسی است که به دیگری دارید. آنها ناراضی اند، یعنی اینکه از
    چیزی درد می کشند. شما قطعا می دانید معنای آن چیست و این شوخی نیست. پس همدل و
    غمخوار


    غمخوار با درد آنها باشید و ببینید که آیا می توانید راهی برای کمک پیدا کنید. )البته بدون
    کبرو غرور(.
    -3 چطور به افرادی که همیشه شما را به سمت داشتن بیشتر/انجام بیشتر/بودن بیشتر
    سوق می دهند،پاسخ می دهید؟ در حالیکه از این چیزی که هستید و دارید راضی
    هستید؟
    لئو: بخندید و آنها را در آغوش بگیرید. فارغ از اینکه چقدر یاد گرفته ایم که راضی باشیم،
    همیشه افرادی هستند که انتظار دارند کار متفاوتی را بکنیم، کسانی که سعی دارند ما را
    عصبانی کنند، یا حس گناهکار بودن را در ما القا کنند. این راه و رسم دنیاست و ما نمی توانیم
    آن را تغییر دهیم. آنچه که می توانیم تغییر دهیم روش ما در برابر این هاست. من پیشنهاد
    می کنم که با این افراد همدل باشید، بخندید و آنها را در آغوش بگیرید. ممکن است راه و رسم
    آنها تغییر کند یا نکند، اما مهم تر این است که ما واکنش خود را نسبت به آنها تغییر داده ایم.
    -4 بعضی اوقات فکر می کنم که در دنیایی با انتخابهای بسیار زندگی می کنم. همچنین به
    این می اندیشم که تعقیب مداوم مادیات در زندگی یک فرد معمولی، این ایده را
    تقویت می کند که انسان چیزی از مفهوم رضایت نمی داند.
    لئو: دو مفهوم عالی در یک سوال. نخست اینکه انتخاب های بیشمار، یک چالش جدی است و
    به داشتن اصولی که راهنمای تو هستند کمک می کند، مثل اصل مهربانی و کمک به دیگران،
    اصل کنجکاوی، اصل ساختن روابط. اما پس از آن، شما در مورد انتخاب ها مطمئن نیستید و
    این عدم اطمینان هم جزئی از زیبایی های زندگی است. پس انتخاب کن و نگران درست بودن
    آن نباش )این نگرانی کمکی نمی کند(. شما می توانید تنها آن را امتحان کنید، ببینید چه پیش
    می آید و یاد بگیرید. پس از سفارش، منو را کنار گذاشته و آن را فراموش کنید، مطمئنا شادتر
    خواهید بود.
    اما در مورد تعقیب مداوم مادیات...... بله، می توان آن را در مسیر فهم یا تفسیر رضایت درک
    کرد. شرکت ها عمدا به ما در مورد خودمان و زندگی به شیوه ای القای نارضایتی می کنند تا
    بتوانند راه حل خودشان را بفروشند )یک ماشین، کفش جدید یا یک گجت جدید(. و ما همیشه
    به دنبال رویایی از شادی مادی هستیم، که واضح است که این راه بی پایانی است و جواب هم
    نمی دهد. این یک توهم است. فکر می کنیم که برای شاد بودن به تمام آنها نیاز داریم، اما آنها ما
    را شاد نمی کنند. به جای آن، هم اکنون می توانیم شاد باشیم، با همان چیزهایی که از قبل
    داشته ایم.


    چالشی که برای من وجود دارد این است که فراموش می کنم که از آن چیزهایی که
    دارم راضی باشم. زمانی که به یاد بیاورم، کار آسان تر می شود.
    لئو: قطعا همینطور است. چطور به یاد بیاوریم که راضی باشیم؟ این یک عادت ذهنی است که
    البته ایجاد و یا تغییر آن کار سختی است. روش اصلی ساخت چنین عادتی تمرین مکرر است.
    امروز امتحان می کنید و سپس فراموشتان می شود، چندی بعد به گذشته باز می گردید و کشف
    می کنید که فراموش کرده اید و تلاشی دوباره را آغاز می کنید. تلاش مکرر از تعهد به خودتان
    حاصل می شود و دیگران البته. مثلا من به بچه هایم می گویم که من سعی دارم به عنوان یک
    پدر، بیشتر به شما فکر کنم و هنگام صحبت کردن، دلسوز باشم )چیزهایی که اغلب فراموش
    می کنم(. اکنون آنها می دانند که من این کار را می کنم و مراقب من هستند و این کار باعث
    استفاده کنید. )Reminder( می شود که فراموش نکنم. همچنین می توانید از یادآورها
    -6 با انتظارهای بقیه چکار می کنی؟ من یک زن خانه دار هستم و بسیار شادم که وقتم را
    با پسر دو ساله ام بگذرانم. اما مردم همیشه از من می پرسند: کی می خواهی به سر کار
    بروی؟ مثل اینکه کاری طبیعی است که باید آن را انجام داد. در حقیقت، من راضی ام
    که همه چیز همینطور که هست، باشد اما انتظارات بقیه باعث شده تا احساس گناه
    بکنم.
    لئو: بسیار مهم است که یاد بگیریم به صورت درونی با انتظارات مردم برخورد کنیم، چون این
    انتظارات همیشه هستند فارغ از اینکه ما چکار کنیم. اگر ما خودمان را با انتظارات دیگرات
    تطبیق بدهیم، همیشه توقعات دیگری سبز می شوند. چرا باید مطابق میل همه رفتار کنیم؟
    پس نباید به دنبال کسب تایید دیگران برای هر کاری که می کنیم، باشیم چون غیر ممکن
    است. به جای آنکه باید با درونمان با آن برخورد کنیم. قدردان بزرگی کاری که می کنی باش و
    قدردان کسی که هستی.
    نهایتا این فرصتی است تا دیگرانی را که باعث نگرانی تو می شوند، راهنمایی کنی، از آنها تشکر
    کن و سپس به آنها بگو که چه کاری را می کنی و چرا این کار را می کنی. خیلی خوب است که
    آنها نگران تو هستند، پس تو هم باید سپاس گزار این موضوع باشی و البته آنها را تشویق کنی
    که درک کنند که چرا این کار را می کنی. این یک فرایند زمان بر است و در این مدت هم راضی
    باش و
    بخند.


    با توازن زندگی-کار چگونه می توان شاد بود؟
    لئو: سوال سختی است چون وقتی مردم در مورد توازن در کار و زندگی حرف می زنند،
    منظورهای متفاوتی دارند. همانگونه که می دانیم کار جزیی از زندگی است و جدا کردن آنها
    مصنوعی بوده و لازم نیست. منظور اغلب مردم این است که خیلی کار می کنند و زمان کافی
    برای دیگر چیزها ندارند. این خواسته برحقی است. شما می توانید محدودیتهایی برای کار
    بگذارید، به دیگران تعهد بدهید )ملاقات با یک دوست برای قدم زدن یا کوهنوردی ... (، زمان
    گذاشتن برای مراقبه و یوگا، ثبت نام برای کلاس موسیقی یا زبان خارجی. اما راضی بودن
    هنگام کار موضوع بسیار مهمی است که با استفاده از اصول مطرح شده در این کتاب می توانید
    به آنها برسید.
    -1 شخصا بین رضایت و دانشی که کسب کرده ام چالشی مشاهده می کنم. دانشی که
    اکنون در موارد گوناگون بیشتر به دنبال آن هستم )کتابها، فیلمها، تحقیقات(. چطور
    با وجود دانشی که از پیش داشته ایم به رضایت برسیم؟
    لئو: معمولا جستجو برای دو نوع دانش وجود دارد: نخست اینکه فکر می کنید به اندازه ی کافی
    و یا مهم ترین ها را نمی دانید و نیاز دارید که بروید و یاد بگیرید )ترس از نرسیدن به سطح
    ایدالی از علم، که البته توهم است( و دوم اینکه از آن چیزی که می دانید راضی هستید اما هنوز
    در مورد سایر چیزها کنجکاوید، و قدردان عشق خود به یادگیری چیزهایی جدید هستید. من
    البته روش دوم را توصیه می کنم. رهایی از توهم دانستن همه چیز، شبیه رهایی از سایر
    خیال هاست که در این کتاب توضیح داده شده است.
    -9 به نظر می رسد دشواری های رسیدن به رضایت، وابسته به انتظاراتی است که برآورده
    نشده اند. چیزها با آن چه که ما می خواهیم متفاوت هستند. من می دانم که مراقبه ی
    ذهنی ابزاری قدرتمند برای آموختن رهایی، قدردانی از اکنون و رضایت و
    سپاسگزاری است. همانطور که گفته شد، رسیدن به این ذهنیت و راضی بودن زمان
    زیادی را طلب می کند. اگر ممکن است تمرینهای واضح تری را برای رسیدن به این
    ذهنیت و رضایت بنویسید.
    لئو: آگاهی بسیار مهم است زیرا پیش نیاز کار بر روی ایدالها و انتظارات و قضاوت ها و
    مقایسه هایی است که هر روز در سر خود داریم. متاسفانه تقریبا از این فرایند هیچ آگاهی نداریم
    و نیاز داریم که آگاهی را بیاموزیم. نیاز داریم تا توجه مان را به درون خود جلب کنیم. شما
    می توانید این کار را با مراقبه و یوگا انجام داده یا به سادگی یادآورهایی برای آن تنظیم کنید


    تا توجه تان به درون جلب شود تا زمانی که بدون هیچ یادآوری، نسبت به این روند درونی آگاهی
    داشته باشید.
    -01 مشکل من با حس گناه است. زمان راضی بودن من به تجربه ی لحظات خصوصی بر
    می گردد که صرف خودشناسی کرده ام. صحبت کردن در مورد آنها با آنهایی که
    دوست شان دارم بسیار سخت است، انگار که از آنها جدا افتاده ام. به مرور راهی را
    برای برخورد با شوهر و بچه هایم یافته ام. اما برای سایر دوستان و اقوام، من فردی
    قدرنشناس و غریبه ام. برای رسیدن به رضایت، نیاز به زمانی برای خودم دارم، اکثر
    عمر 11 ساله ی خود را در بی خبری از نیازهای خودم گذرانده ام و این تجربه های
    رضایت واقعا عالی است. اما دیدن اینکه من در چشم پدر، خواهر، عموزاده ها و
    دوستان یک غریبه ام، دردآور است. حس گناه، از رفتن به سوی کشف بیشتر خودم
    جلوگیری می کند.
    لئو: سوال خوبی است. اگرچه زمان خصوصی عالی است، شاید تو می توانی کشف درون ات را به
    زمانی که با دیگران هستی تغییر دهی که در این صورت غریبه و ناسپاس به نظر نمی رسی.
    رضایت مانعی بر سر راه گرم بودن، محبت و قدرشناسی نیست، در واقع به نظر من آنها با هم
    هستند. بنابراین در خلوت روی رضایت کار کن، اما زمانیکه با دیگران هستی، واقعا با آنها باش،
    به آنها توجه کن و قدرشناس بودن با آنها باش.
    -00 زمانیکه غم و غصه داری چطور می توانی راضی باشی؟ منظور من غم از دادن و شوك
    ناشی از آن نیست، بلکه اندوه سوزناکی است که در ماهها و سالهای پس از آن وجود
    دارد. من اکنون حس بی خیالی دارم. اما هر حسی از شادی و یا رضایت برایم بسیار
    زودگذر شده است.
    لئو: موضوع مهم و سختی است و من نمی خواهم وانمود کنم که کار آسانی است. اگرچه نگاهی
    به روند درونی آنچه رخ داده می تواند مفید باشد: اندوه دردی نیست که با از دست دادن فردی
    یا چیزی، از بیرون به سراغ ما آمده باشد، بلکه از دست دادن خواسته ای در زندگی، در موقعیت
    مشخص است ) مثل داشتن فرد مشخصی در زندگی(. من برای کم اهمیت کردن غم و اندوه تو
    این را نمی گویم بلکه می خواهم نشان دهم که زمانی که اندوهگین هستیم، چکار می کنیم. ما
    برای از دست دادن یک ایده آل زاری می کنیم، از دست دادن آنچه که باور داشته ایم که باشیم.
    اگر این را درک کنیم، می توانیم این ایده آل را رها کنیم، زیرا حقیقت این است که چیزی وجود
    ندارد که آن شویم. همیشه تغییر بوده است. تغییر را در آغوش بگیر و خوبی را در آن ببین. به
    نظربسیار زشت به نظر می رسد که زمان از دست دادن کسی، شاد باشی )منظور من این
    نیست( اما مهم است که توانایی در آغوش گرفتن تغییر در خود و زندگی را داشته باشی. کسی
    دیگر در زندگی ما نیست، ناراحت کننده است اما، این فرصتی است تا خودمان و زندگی مان را
    دوباره بسازیم، تا کشف کنیم که در این واقعیت دگرگون شده ی جدید، شبیه چه هستیم.
    دوباره می گویم که این کار سختی است اما ارزش یادگیری را دارد زیرا در واقع همیشه و در
    سطوح مختلفی اتفاق می افتد.
    -12 چطور با وجود تصمیم های بد گذشته که بر روی تمام زندگی تاثیر می گذارند
    می توان به رضایت دست یافت؟ منظور تصمیم های بدی است که نمی توان از آنها
    گذشت چون هر روز با عواقب آن برخورد داری.
    لئو : همیشه تصمیم های بد و عواقب آنها وجود دارند، ما نمی توانیم از دست آنها خلاص شده یا
    آنها را تغییر دهیم. تنها چیزی که می توانیم تغییر دهیم ذهنیت و واکنش ما نسبت به آنهاست.
    یکی از راه های برخورد با تصمیم های بد پذیرفتن آن به عنوان فرآیند یادگیری است که البته
    خوب است. ما می خواهیم یاد بگیریم و البته مرتکب اشتباه شدن، جزیی از این روند است.
    اشتباه ها را به عنوان جزیی از این فرایند بپذیرید. راه دیگر این است: آنها تنها محرک هایی
    بیرونی هستند و ما به دلیل مقایسه ی آنها با یک ایده آل آنها را بد می بینیم )ما باید بهتر کار
    می کردیم که البته یک توهم است چون این کار را نکرده ایم(. اگر این را بپذیریم، می توانیم از
    این ایده آل رهایی یابیم، و به جای آن بر قدردانی تمرکز کنیم.
    -02 همیشه این سوال برای من مطرح بوده که دقیقا چطور می توان به چنین درجه ای
    از بزرگی رسید )توضیح لئو: فکر کنم این سوال با توجه به یکی از مطالب وبلاگ من
    در مورد وارن بافت به عنوان یکی از بزرگترین سرمایه گذاران تاریخ پرسیده شده
    است(. آیا با احاطه شدن توسط افراد موفق به دست می اید؟ با دوستانه رفتار کردن؟
    چطور می توانم رضایت را در محیطی پیدا کنم که به دلیل تفاوتهای ذاتی افراد، یافتن
    آرامش بسیار سخت است. اینجا در نیویورك به نظر مردم مجنون شده اند و روی از
    دیگران بر می گردانند. افرادی که با دیگران رابطه برقرار می کنند برچسب "دیوانه"
    می خورند، پس مردم ساکت می مانند و انگار تجربه ی زندگی را نمی خواهند.
    لئو: بودن افراد مثبت و حامی در اطراف شما که به شما انگیزه بدهند و از تغییرات شما
    حمایت کنند قطعا موثر است. ساختن روابط و اعتماد، قابل اتکا بودن، خواست کمک به دیگران
    و خوب بودن در کاری که می کنید نیز مفید است



    بودن در محیطی که مردم، روی از یکدیگر برمی گردانند، سخت است. تو می توانی جابجا شوی
    )مثلا من خانواده ام را از گوام به دلایل متعدد به سانفرانسیسکو منتقل کردم(، یا می توانی
    شبکه ی حمایت کننده ای در محیط آنلاین بسازی. در اینجا محدودیتهای افراد محیط واقعی را
    نداری. من عقیده دارم که اگر مهربان، یاری رسان و صمیمی باشی، می توانی افرادی را شبیه به
    خودت در همسایگی پیدا کنی، حتی اگر اکثر افراد تو را قضاوت کنند.
    -01 من به دنبال این هستم که به عنوان یک دانشجو، پیش از امتحانهای پایان ترم و
    در این زمان شلوغ، چطور رضایت را پیدا کنم. راضی بودن با تصمیمهای سخت بین
    انتخاب ترك کسانی که دوستت دارند و مطالعه در خارج و یا ماندن و درس خواندن
    در همین جا.
    لئو: تو می توانی حسابی مشغول باشی و راضی. رضایت تنها شاد بودن از خود و زندگی است و
    تو می توانی این حس را در زمان امتحانات داشته باشی. گرفتن تصمیم های سخت، همیشه
    سخت است حتی اگر به رضایت رسیده باشی. نکته اینجاست که پس از تصمیم گیری نیز بتوانی
    رضایت داشته باشی و بتوانی این حس نگرانی در مورد انتخاب درست را رها کنی. زمانی که که
    به انتخاب خود و عملکرد آن توجه می کنی و در این فرایند چیزهای جدیدی را یاد می گیری.
    -15 زمانی که شرایط طبیعی است، چطور می توان اجازه داد که همانطور بماند. )با
    زندگی یکنواخت مشکل دارم... در کل راه پر پیج و خم را در زندگی ام بیشتر
    می پسندم(
    لئو: ما عادتهای ذهنی را کسب می کنیم، مثل خواستن هیجان یا یک رابطه ی احساسی، یا
    معادل سازی شادی با هیجان و زمانیکه این کار را برای مدت طولانی انجام دهیم، همه چیز
    عادی می شود. خیلی خوب است که می دانی که از زندگی چه می خواهی چون بسیاری از مردم
    نمی دانند. با این وجود ما می توانیم با آگاهی و تمرین از دست این عادتهای ذهنی خلاص
    شویم. زمانیکه همه چیز خوب است بر قدردانی از زیبایی آرامش تمرکز کنید به جای آنکه به
    دنبال هیجانی بودن که پیشتر داشته اید. زمانیکه حس هیجان دارید، به آن توجه کرده و
    قدردان این لحظه های هیجان انگیز باشید. این به تمرین مداوم نیاز دارد.


    نتیجه گیری
    رضایت یک قدرت فوق العاده است. اگر شما مهارت های رضایت را یاد بگیرید، زندگی شما در بسیاری جهات
    بهتر می شود:
    شما از زندگی لذت بیشتری می برید.
    روابط شما قوی تر می شود.
    در برخورد با دیگران بهتر می شوید.
    سلامتی بیشتری به دست آورده و در کسب عادت های سالم مهارت پیدا می کنید.
    خودتان را بیشتر دوست داشته و بیشتر به خودتان اعتماد می کنید.
    کمتر حسادت می کنید.
    کمتر عصبانی شده و بیشتر آرامش می یابید.
    با جسم خودتان شادتر می شوید.
    فارغ از اینکه چکار می کنید یا با چه کسی هستید، شادتر می شوید.
    با کسب مهارت های کوچک، به منافع و مزایای زیادی می رسید. گذاشتن زمانی برای یادگیری مهارت های
    رضایت، ارزش تلاش را دارد و منافع آن در تمام مدت زندگی شامل حال شما می شود.
    اما اگر یادگیری رضایت دور از دسترس و یا خسته کننده به نظر می رسد، بپذیرید که هم اکنون هم می توانید
    شاد باشید، در همین زمانی که یاد می گیرید. در هر گام می توان شاد بود، نه در انتهای مسیر.
    چگونه می توان اکنون و در طول مسیر زندگی شاد بود؟ با لذت بردن از فرایند، با نگاه نکردن به دوردست در
    راه، اما قدردان لذت هایی که از کار هم اکنون حاصل می شود و خوبی های خودتان در همین لحظه. این کاری
    است که همین الان می توانید انجام دهید و همیشه هم در دسترس است.
    مهارتهای رضایت
    مهارتهای رسیدن به رضایت چه چیزهایی هستند؟ ما در مورد همه ی آنها در این کتاب حرف زدیم اما
    خلاصه ی آنها را نیز می توانید بخوانید:
    -1 آگاهی: زمان انجام مقایسه ها توجه کنید، زمانی که ایده آل و خیالات و انتظاراتی دارید، زمانی که
    این ها رضایت را از شما گرفته و باعث رنج می شوند.
    -2 پذیرش: خودتان را سرزنش نکنید و آن را به عنوان جزیی از این روند بپذیرید. با آن روبرو شده و
    راهی مناسب و غیر احساسی را بیابید.
    رهایی از مقایسه: زمانیکه دست به مقایسه می زنید، انجام آن را پذیرفته ولی دردی را هم که به
    شما تحمیل می کنند، درک کنید. شما می توانید از دست آنها خلاص شوید.
    -4 همدردی : با خودتان مهربان باشید. به این شیوه از دست ایده آلها و مقایسه ها راحت شوید. آنها به
    شما صدمه می زنند، شادی را از شما می گیرند و بنابراین، مهربانی با خودتان این است که آنها را رها
    کنید.
    -5 قدردانی: به جای مقایسه با نداشته ها، سپاسگزار آنچه دارید، آن کسی که دارید، خودتان و کاری
    که می کنید باشید. در هر چیز از جمله خودتان، به دنبال خوبی ها بگردید.
    -6 خودتان و هر چیز دیگری را دوست بدارید. زمانیکه یاد بگیرید که قدردان خوبی های خودتان
    و هرکس و هر چیزی اطرافتان باشید، یاد بگیرید تا آنها را دوست بدارید. این زیبایی زندگی و حس
    معرکه ای است.
    اینها مهارتهای کلیدی برای کمک به شما در برخورد با تمام مسائلی هستند که در این کتاب مطرح شد.
    )عادتهای ناسالم، حسادت، احساس بد در مورد خودتان، روابط بد، قرض و به تعویق انداختن کارها و بسیاری
    مشکلات دیگر(
    یادگیری این مهارتها زمان بر است. با یک گام کوچک در هر زمان، می توانید آنها را یاد بگیرید. از هر گام
    خود در این مسیر لذت ببرید.
    برای من مزیت بسیار بزرگی بود که در خصوص این مهارتها، این چالشهای پیش رو و این اصول اساسی یک
    زندگی خوب با شما حرف زدم. مطمئن هستم که شما می توانید این مهارت ها را یاد بگیرید و آنها عمیقا
    زندگی شما را تغییر خواهند داد. سپاس از اینکه این کتاب را تا به انتها خواندید و به آن توجه کردید.


    خلاصه گام های عملی
    لیستی را از تمام گام های عملی انتهای فصل ها در اینجا آورده ام تا مرور و تمرین آنها ساده تر باشد:
    1. در مورد مسائلی که با آن روبرو هستید فکر کنید و سعی کنید ریشه ی نارضایتی را در هر کدام از
    آنها کشف کنید.
    2. از خودتان بپرسید که آیا هم اکنون راضی هستید یا نه. اگر نه چه زمانی می خواهید راضی باشید؟
    چه چیزی مانع شماست؟
    3. به ایده آلهایی که خودتان را با آنها مقایسه می کنید فکر کنید. از خودتان بپرسید که آیا اعتماد کافی
    در خودتان می بینید که به تغیرات بچسبید و کارها را انجام دهید.
    4. به مواردی در مورد خودتان فکر کنید که می خواهید تغییر کنند. سپس به جای آن سعی کنید
    چیزهایی را در خودتان ببینید که از داشتن آنها خوشحال هستید.
    5. به زمان هایی )به ویژه اخیرا( فکر کنید که خودتان را با دیگران و آنچه که می کنند مقایسه کرده اید.
    این تصاویر دیگران از کجا در ذهن شما نقش بسته است؟ شبکه های اجتماعی؟ اخبار، اینترنت،
    فیلم ها و یا مجلات؟
    6. قراری با خودتان بگذارید که آگاهانه، با زمانی که خشمگین، ناراحت، ناامید، عصبی و .... هستید
    برخورد کنید و بنویسید که در آن لحظه چه توهماتی داشته اید. تمرین رها کردن آنها را انجام
    دهید.
    7. یکی از نیازهای مصنوعی خود را بررسی کرده و ببینید که چرا به یک نیاز مهم تبدیل شده است.
    چه اتفاقی می افتد اگر آن را رها کنید؟ چه مزیتی برای شما دارد؟ آیا باعث می شود که زمان و
    فضای بیشتری را برای تمرکز و خلق به دست آورده و یا تنش و استرس کمتری وارد زندگی شما
    می شود؟ چه چیز بدی رخ می دهد یا ممکن است اتفاق بیافتد؟ چطور اتفاق می افتند؟ چطور
    می توانی با آنها مقابله کنی؟
    8. به خاطر اشتباه های گذشته خودت را ببخش. پیش نیاز اعتماد دوباره به خود، گذشتن از تمام
    شکستهای گذشته و احساسات بد ناشی از آنهاست. همین حالا چند دقیقه ای را به این کار
    اختصاص بدهید. بله شما شکست خورده اید. این شکست برای همه ی ما رخ می دهد ولی دلیلی
    نمی شود که خودمان را سرزنش کنیم. آن را رها کنید. به خودتان خوبی هایتان را یادآوری کرده که
    این یک خطا در روش شما بوده نه اشتباه شما.
    9. به خودتان قول بدهید و روی آنها بمانید. این فرآیند زمانبر است زیرا اعتماد یک شبه حاصل
    نمی شود. قولهای کوچک به خودتان بدهید. قولهای جدی کوچک.
    مثلا اگر می خواهید یوگا تمرین کنید، به خودتان بگویید که فقط لازم است روی تشک
    مخصوص بروید. حتی لازم نیست 5 دقیقه. سپس هر کاری کنید تا به این قول وفادار بمانید.
    این قول را برای کارهای دیگر هم می توان به کار برد. تنها شروع به نوشتن کنید. تنها یک
    سبزیجات را وارد غذای خود کنید. فقط برای یک دقیقه از پشت کامپیوتر خود بلند شوید.
    قولهای کوچک اما تلاشی بزرگ برای نزدن زیر آنها. به مرور یاد می گیرید که قابل اعتمناد
    هستید.
    11 . به آینه نگاه کنید. چه می بینید؟ قضاوتهای خود را می بینید؟ می فهمید که خودتان را در مقایسه با
    دیگران، مورد قضاوت قرار می دهید؟ ممکن است تشخیص آن ایده آل خیالی آسان نباشد، اما بر
    اساس تصاویری است که رسانه ها در ذهن شما کاشته اند. به اندام و صورت خود بدون قضاوت نگاه
    کنید. بدون فکر، آن را بپذیرید. دقیقا آن چیزی که باید باشد، اینجا ایستاده است، نمونه ی کامل
    آنچه باید باشد. نمونه ی بهتری وجود ندارد.
    11 . زمانی را برای تشخیص منابع بیرونی شادی خود بگذارید. چه چیزی به شما لذت می دهد، شما را
    خوشحال می کند، و چه رخ می دهد زمانی که اینها در دسترس نیستند تا به شما شادی بدهند؟ چه
    احساسی دارید؟ زمانیکه به دنبال این چنین شادی هستید را درک کنید. زمانیکه از دیگری انتظار
    شادی و تایید دارید. زمانی که آنها را ندارید، چه رخ می دهد؟ شادی شما بسته به آنچه در بیرون رخ
    می دهد، بالا و پایین می شود.
    12 . این حقیقت را به یاد داشته باشید: دیدن و قدردان بودن خوبی ها در همه چیز، باعث شاد بودن ما
    در زندگی می شود. و هر چه بیشتر درک کنیم و قدردان زندگی مان باشیم، شادتر خواهیم شد.
    13 . روند شادی، درک، قدردانی، شادبودن از زندگی، می تواند هم در مورد عوامل درون و هم بیرونی به
    کار گرفته شود، فارغ از اینکه در خارج ما چه رخ می دهد. می توانیم درک و قدردانی خوبی ها را یاد
    بگیریم )و همچنین موارد نه چندان کامل زندگی مان( و شروع کنیم به عاشق شدن خودمان.
    لحظه ای به آنچه که احیرا شما را غمگین، ناامید، عصبانی کرده است فکر کنید. چطور می توانید در
    آنها خوبی را ببینید؟
    14 . سه جمله را بنویسید که هر زمان به عملکرد دیگران واکنش بدی نشان دادید، آنها را بنویسید. " به
    واکنش خودت یک کم فضا بده. ما همه یاد می گیریم. دیگری مساله نیست" . این جملات را در
    جایی بگذارید که اگر زمانی خواستید به دیگران واکنش نشان دهید آنها را ببینید و به آرامی با خود
    بگویید. فصل " واکنش ما به رفتار دیگران" را برای عبارتهای بیشتر ببینید.
    15 . ارزش خود را به اعمال دیگران وابسته نکنید، چون رفتار آنها زیاد با شما کاری ندارد. اگر اخیرا یکی
    از نزدیکان شما موجب ناراحتی تان شده را در نظر بگیرید، چطور آن را در ذهن خود درونی
    کرده اید. اکنون در ذهن خود آن را بازسازی کنید، خودتان را تصور کنید در حالیکه گامهای بالا را
    انجام داده اید. این مهارت ها را تمرین کرده و سپس سعی کنید آنها را در زندگی واقعی در آینده به
    کار ببندید.
    16 . یک انسان کامل و خودکفا شوید و روابط خود را با دیگران مستحکم کنید. روابط کنونی یا اخیر
    خود را در نظر بگیرید )یک رابطه رومانتیک با همسر، شاید هم رابطه با یک دوست خوب یا یک
    فامیل( . آیا احساسی از وابستگی، نگرانی، حسادت، کمبود اعتماد و یا نیاز را می بینید؟ یا مشخصا
    رابطه ای مستقل و آرام است؟ اگر مساله نگرانی و نیاز است، چه ترس هایی شما را عقب نگه داشته
    است؟ آیا می توانید آنها را رها کنید؟
    17 . شاد بودن با خود، باعث اطمینان خاطر زیاد در زمان ملاقات با دیگران می شود. لیستی از موارد
    دوست داشتنی خودتان تهیه کنید، استعدادها، توانایی ها. زمانی را به هر کدام اختصاص داده و از
    داشتن آن قدردان باشید. این لیست را به عنوان یادآوری منظم نگاه دارید تا به مرور ارزش خودتان
    را بشناسید و شادتر شوید.
    18 . از مقایسه ی خودتان، زندگی تان و آنچه هستید با دیگران دست بکشید. گفتن آن آسان تر است: در
    ابتدا باید آگاه شد و مقایسه را درک کرد. به جای نگاه به بیرون و آنچه دیگران می کنند، به آنچه
    خودتان انجام می دهید نگریسته و قدردان آن باشید. وقتی که چیزی را در بقیه می بینی که
    حسادت شما را تحریک می کند، صبر کنید، به درونتان خیره شوید. چه می توانید پیدا کنید که
    قدردان آن باشید؟
    19 . تمرینهای پذیرش خود را انجام دهید. یادآوری برای هر روز تنظیم کرده و یکی از تکنیکهای فصل
    " تکنیکهایی برای پذیرش خود" را تمرین کنید. برای یک هفته و سپس به گام بعدی بروید. با
    تمرین روزانه، این مهارتها طبیعت دوم شما می شوند.

    هدر دادن لحظاتِ عمر ، کشتن زندگیست ...
    دوست داشتنِ زندگی، با قدر دانستن لحظاتِ آن معنی پیدا می کند ...
    برنامه ات برای قدر دانستن این لحظات چیست ؟

    یک سال بعد، جناب‌عالی حسرت خواهید خورد که کاش از امروز شروع کرده بودید

  2. 8 کاربر، ارسال mahbobe را لایک کرده اند:

    Narmin (25 دی 1394),parchami7 (27 فروردین 1395),somy (29 دی 1394),topol (30 دی 1394),نگاتیو (27 دی 1394),یکتا اذری (25 دی 1394),پری مانکن (26 دی 1394),شکیلا123 (13 اردیبهشت 1395)

  3. # ADS
    تبلیغات در مدار
    تاریخ عضویت
    همیشه
    نوشته ها
    بسیاری
     

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
عکس تاپیک

افزایش چربی سوزی در ورزش و بدنسازی با 12 روش

افزایش چربی سوزی
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

کوچک کردن شکم در یک ماه با ۵فرمول

کوچک کردن شکم
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

رژیم خروج از استاپ وزن یک روزه و کاملا رایگان

رژیم خروج از استاپ وزن
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

کوچک کردن باسن و فرم دهی با 9 راهکار

کوچک کردن باسن
برای مشاهده کلیک کنید