-
وای اضافه وزننننننننننننننننننننننن نننننننننن همیشه برای من یه دیو یه غول ترسناک بودده که منو مجبور به کناره گیری و عدم اعتماد به نفس بوده همیشه سعی در پنهان کردنش داشتم مخصوصا قدم کوتاه بود و اضافه وزنم بیشتر رخ نمایی میکرد احساس میکردم همه منو به چشم یه ادم شکمو میبینن مخصوصا اینکه خوم هم حساسم رو این موضوع چاقی من نه تنها باعث شد خودم ازار بدم بلکه تمام روابطامو خراب کنم تو این موضوع خودم پیش قدم بودم خود ازاری من خیلی تو این موضوع زیاد بود اون اوایل که هنوز رژیم نگرفته بودم عین حامله ها بودم برای من تناسب اندام خیلی مهمه خیلیییییییییییییییییییییی همیشه احساس کمبود داشتم احساس اینکه همه از من بهترن زیباترن همه میدرخشن الا من و بعد عین جارو برقی یخچالو خالی میکردم حرصم میگرفت الانم درسته که به هددف رسیدم و باز خرابکاری کردم اما خوشحالم تو جایگاه اولم نیستم بالاخره اینم کمش میکنم.به نظرم یه اندام زیبا یه دنیا اعتماد بنفس به وجود میاره.درسته باید تو اون زمانم کنترل موقعیتو داشتم اما واقعا نمی تونستم فقط افکار منفی بود که احاطم میکردم شرایطی که شاید خیلی ها دچار شده بودن عدم اعتماد به نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس سسسس.بالاخره تصمیم گرفتم و عمل کردم خوشحالتر شده بودم انگیزم بالاتر رفته بود تا رسیدن به هدف که واقعا احساسم عالی بود و تمام روابطام رنگ و بوی تازه ای گرفته بود.
-
به نظر من مهمترين تاثيرش كاهش روابط زناشويي و جنسي هست كه پس از مدتي طرفين از همديگه سرد ميشند و انتظاراتشون رو در جايي ديگه جستجو مي كنند. كه در نهايت همه چيز خراب ميشه...
-
من دو ماه ازدواج کردم و زنم از 72 به 86 رسیددددددددددو...بیچاره شوهری هنگ کرد ..هر روز ازم میخواد برم کلاس ورش ولی من جدی نگرفتم...از شنبه تصمیم قاطع گرفتم...چون مادر شوهری هم یه تیکه ای انداخت.....که به جای من وشوهرم خیلی ناراحت شد عمیقققققققققققق و میخواست از دلم در بیاره...من خیلی ناراحت نشدممممممممم چون مادره دیگه......ولی به خودم اومدم که به خانواده ش نشون بدم که اراده اهنین دارم
- - - Updated - - -
چاقی و ورم شدید و کمر درد و پادرد
- - - Updated - - -
و گوشه گیری ...چند روز پیش نامزدی خواهرم بود داغو.ن شدم توی لباس های تنگمممممممممممممم مرگ به چشم دیدک
-
سلام. چه تاپیک خوبی. ممنون زنیث عزیز
خب به نظر من وقتی آدم اندام زیبا داشته باشه اعتماد به نفسش بیشتر میشه و بهتر میتونه رابطه رو تو سطح خوبی نگه داره. من خودم توی این چند ماهی که نامزد کردم با اینکه شوهرم اصلا به روم نمیاره که چاق هستم و همیشه میگه برام مهم نیس چاق باشی یا لاغر اما خودم واقن از این موضوع تو عذابم. بخصوص زمان هایی که لباس کمتری به تن دارم واقن از نظر روحی و روانی تو فشار قرار می گیرم. همش یه حس بدی دارم برا همین اصلا از اون لحظاتی که حتی تو آغوش شوهرم هستم لذت واقعی نمی برم. همش با خودم تو جنگم. دقیقا متوجه شدم که همسرم اصلا سر سوزنی اهمیتی به این نمیده که چاق هستم و واقعا عاشقمه. اما من یه جا خوندم که همه ی مردا حتی اگه واقعا عاشق همسر چاقشون باشن باز هم ترجیح میدن که عشقشون خوش اندام باشه. من خودم به عنوان یک زن وقتی به این فک میکنم که اگه شوهرم چاق بود چه حسی داشتم واقعا احساس خوبی ندارم. و الانم با اینکه احساس عاشقانه برام خیلی خیلی ارزش داره اما واقعا از نظر اعتماد به نفس تو سطح خیلی بدی قرار گرفتم و دارم اذیت میشم. انقد اعتماد به نفسمو از دست دادم که حتی دیگه کشش ندارم رژیم بگیرم. کلا از اشتها افتادم و وقتی یه غذا میخورم حتی وقتی کم هم میخورم بازم عذاب وجدان دارم. شوهرم هی میگه چرا هیچی نمیخوری میگم اشتها ندارم. در حالی که من از شدت اضطرابی که دارم اصلا غذا خوردن برام سخت شده. چن وعده کلا نمیتونم بخورم یهو می شینم یه وعده ی زیاد میخورم. ینی بدترین شیوه غذا خوردن. چاق و چاق ترم دارم میشم. :220:
-
سلام دوستان
منم می خوام تجربم رو از چاقی و لاغری بگم:
من قبل از ازدواج طی یه رژیم چند ساله وزن کم کردم و شدم 62 اما خوب بعد از عروسی هی هر دوتا به هم نگاه کردیم و خوردیم چشم باز کردم دیدم شدم 83 اما خیلی دیر بود 4 سال بعد فهمیدم:306::306: با اینکه تردمیل تو خونه داشتم نمی رفتم بهونم این بود می خوام ساعتایی که تو خونم را پیش شوهرم باشم آخه شاغلم و همه زمانمون با همه. بعد از کلی صحبت با شوهری تصمیم گرفتیم با هم بریم باشگاه ایروبیک و بدنسازی هم رفتم اما خوب چون شوئهری منو دوست داشت نمیذاشت رژیم بگیرم همش هم بهم می گفت خوبی:17: اما یه روز که باشگاه بودم رفتم رو وزنه و دیدم شدم 81 بعد 1 سال ورزش:17::17: اون روز عزمم رو جزم کردم و باهاش حرف زدم. حتی یواشکی رفتم دکتر و رژیم گرفتم حالام که بعد دو ماه لاغرتر شدم خودش با انگیزه شده و نمیذاره من چیزای مضر بخورم مثلا دونات :2i1d1co::2i1d1co: حالا میگه وای چقدر خوب شدی حتی باهام مهربونتر هم شده همش بهم میگه که چقدر خوب شدی پس به نظر من همه مردا زن خوش اندام دوست دارن:25r30wi::25r30wi::25r30wi:
-
من وقتی رابطه م رو شروع کردم 60ک بودم و کلی با اعتماد به نفس و عالی اما الان بعد از یک سال گذشتن از عقد و 6 ماه از عروسی ینی دو سال بعد اشنامییون با 13 کیلو اضافه کردن در خدمت شمام این موضوع خیلی خیلی زیاد تو رابطمون تاثیر گذاشته شاید دقیقا گفته نشه ولی من میفهمم که کاملا تاثیر گذاشته از جمله روی خودم که کلی اعتماد به نفسم اومده پایین و نمی تونم مثه قدیم شاد باشم...
واسه همین شروع کردم تا به وزن دو سال پیشم برگردم...
-
حالا منم یگم !
دو سال پیش که آغاز آشناییم با همسرم بود من به دلیل کنکور ارشد خیلی چاق شده بودم ، 74 کیلو ! اما با شروع رابطمون مدامم سعی میکردم وزن کم کنم که بالاخره تو 6 ماه شدم 69 کیلو ! و عقد کردیم بعد اون 1/5 سال نامز بودیمو مدام وزنم بین 69 تا 71 تغییر میکرد اما همش استرس چاقی داشتم ! شوهرمم تو این مدت 13 کیلو چاق شد البته اون خیلی لاغر بود و 7*8 کیلو لازم داشت. اما بعد عروسی دیگه کنترل خوراکمون رو بدست گرفتیم و اون 3 کیلو کم کرد منم الان 67 کیلو شدم . اما بهتر چیزی که کمکمون کرد این بود که هردو با هم میخوایم که لاغر بشیم و به هوای هم سعی میکنیم رعایت کنیم . مثلا هیچ کدوم شام نمیخوریم و با چیزای کم کالری شکممون رو پر میکنیم اما گاهی هم که میخوایم یه چیز پر کالری بخوریم با هم هماهنگ میکنیم که اون یکی هم در طول روز زیاد پرخوری نکنه. این واقعا خوبه !:connie_07:
-
سلام
من میخام از اون زاویه بگم....منم اضافه وزن دارم، ولی همسرم خیلی بیشتر از من اضافه وزن داره و توی گروه قرمز میشه...اون ته ته هاش
نامزد که بودیم مامانم ازش پرسیده بود دوست نداره لاغر کنه؟ مهدی هم گفته بود که نه... با هیکلش راحته
منم مشکلی با هیکلش نداشتم، ولی این اواخر خودم تصمیم گرفتم این اضافه وزنم رو از بین ببرم و عضله م رو بیشتر کنم تا بارداری راحت تری داشته باشم.........حالا رفتم توی جو رژیم و مدام بهش غر میزنم که اونم لاغر کنه
دکتر شرکتشون بهش گفته بود باید لاغر کنه. مهدی هم با کلی افسردگی اومده بود خونه. از اون ور من همش دارم رژیم های مختلف رو براش توضیح میدم و همش سعی میکنم غرغر نکنم ولی نگرانشم...واقعن نگرانشم
مهدی هم هیچ تلاشی نمیکنه برای کم کردن.......واقعن نمی دونم باید چی کار کنم که انگیزه بگیره
اینجوری انگیزه من هم داره از بین میره
چند وقتیه که دیگه هیکلش رو اعصابمه... بدتر از اون بیخیالیش
من که دیگه تصمیم گرفتم هیچی راجه به رژیم بهش نگم. فقط برنامه خودم رو دنبال کنم
-
من تا قبل از عقد شايد زير وزن بودم چون خودم دوست داشتم وزنمو پايين نگه دارم ولي بعد آشنايي همراهي با آقايون يك سري تغييرات تو برنامه زندگي و فعاليتها ايجاد ميكنه كه تا بخواهي به حالت نرمال بر گردوني براي من باعث اضافه وزن ٨ ميلويي در عرض ٣ ماه شد و در عرض ٨ ماه هر ماري مردم ولي چون آقايون به محض شنيدن اسم رژيم به جاي همراهي معموس عمل ميكنن من از نظر روحي خيلي اذيت شدم با اينكه من bmi نرمال دارم ولي چون از طرف مقابلم هيچ تمجيدي نميگيرم !!عصبي ميشم ولي الان ديگه تصميم گرفتم من از خودم بايد هويت بگيرم نه از شوهر نه از اطرافيان من اون شخصي بايد باشم كه از نظر فكري و جسمي از ديدن خودم كيف كنم و از هفته پيش جواب مثبت گرفتم