شما در حال مشاهده سایت در حالت ریسپانسیو(سازگار با موبایل و تبلت) هستید. در صورت تمایل به مشاهده سایت با نسخه اصلی "ایـنـجـا" کلیک کنید.

آشنایی بیشتر با زیباتنی ها

پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران

اطلاعیه مدیریت سایت

در حال حاضر اطلاعیه جدیدی وجود ندارد
  • صفحه 3 از 4
  • نخستنخست
  • 1234
  • آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 21 به 30 از 35

    موضوع: خانوم های متاهل بیان تو

    1. #1
      فاطمه ثنا آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      10
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مرداد 1394
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      167
      میانگین پست در روز
      0.05
      قد
      165
      وزن شروع
      88
      وزن هدف
      70
      وزن فعلی
      86
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      Khoshhal
      وبلاگ زیباتنی من
      37

      خانوم های متاهل بیان تو

      سلام هدف از ایجاد این تاپیک استفاده از تجربیات همدیگه و درد و دل کردنه
      امیدوارم همه در این تاپیک به تجربیاتمون اضافه شه و بتونییم در زندگیمون به کار ببریم

      - - - Updated - - -

      حالم اصلا خوب نیس از خودم از زندگی بدم میاد دلم میخواد بمیرم .ای کاش میتونستم زمان مرگمو خودم مشخص کنم.ای کاش . همیشه برای مردن نیازی به افتادن از ارتفاع نیست همین که عشقت بگه از چششمم افتادی انگار که مردی
      من اراده کرده ام و ثابت میکنم که میشود

    2. 9 کاربر، ارسال فاطمه ثنا را لایک کرده اند:

      a66818 (13 مهر 1394),always (13 مهر 1394),mahbobe (24 مهر 1394),یکتا اذری (13 مهر 1394),zane emroz (13 مهر 1394), Zenith (21 مهر 1394),باربی اینده (14 مهر 1394),توکلی (22 مهر 1394),سانازیم (25 مهر 1394)

    3. # ADS
      تبلیغات در مدار
      تاریخ عضویت
      همیشه
      نوشته ها
      بسیاری
       

    4. #21
      فاطمه ثنا آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      10
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مرداد 1394
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      167
      میانگین پست در روز
      0.05
      قد
      165
      وزن شروع
      88
      وزن هدف
      70
      وزن فعلی
      86
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      Khoshhal
      وبلاگ زیباتنی من
      37
      راسیتش دیگه باورش ندارم دیگه یخ شدم نمیدونم چرا.این دفعه اولش نیس که جلو خانوادش بهم بی احترامی میکنه

      - - - Updated - - -

      نقل قول نوشته اصلی توسط فاطمه ثنا نمایش پست ها
      راسیتش دیگه باورش ندارم دیگه یخ شدم نمیدونم چرا.این دفعه اولش نیس که جلو خانوادش بهم بی احترامی میکنه
      سخته اینگار دارم دق میکنم من اخرین اولویتش شدم
      من اراده کرده ام و ثابت میکنم که میشود

    5. کاربر زیر پست فاطمه ثنا را لایک کرده است:

      توکلی (20 مهر 1394)

    6. #22
      a66818 آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      75
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      شهریور 1394
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      141
      میانگین پست در روز
      0.05
      سن
      32
      قد
      152
      وزن شروع
      73.5
      وزن هدف
      53
      وزن فعلی
      72.5
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      Movafagh
      وبلاگ زیباتنی من
      2
      دوست عزیزم فاطمه ثنا جان
      بهت حق میدم که ناراحت باشی
      یعنی درکت میکنم
      ولی
      از من به تو نصیحت
      سعی کن اگه میخوای درباره چیزی حرفی به همسرت بزنی رو در رو بزن که اگه سوءتفاهم پیش اومد بشه بدون اینکه به بیرون درز پیدا کنه سریع تر حل بشه
      اشتباه اول تو این بود که پشت تلفن باهاش بحث کردی و باعث شدی بدون ایکنه موضوع حل بشه همه متوجه بشن
      باعث شدی که به قول خودت همسرت لو خانواده همسرت سبکت کنه
      و
      مجبور به عذر خواهی کردن شدی
      همیشه میگن چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی

      حالا که گذشته پس بیخود اعصاب خودت رو خرد نکن
      فقط سعی کن این مسافرت بهت خوش بگذره به حدی که شوهرت از اینکه تو رو ناراحت کرده پشیمون بشه و خانواده شوهرت از اینکه برداشت اشتباه از رفتارت کردن پشیمون بشن

      در ضمن
      مردا بیخود ما رو دوست ندارن
      ما به این خوبیو م های و گلی
      از خداشون هم باشه
      اصلا مثل ما تو دنیا گیرشون نمیاد
      خودشون هم میدونن
      اگه یه حرفی هم میزنن از رو عصبانیته

      این رو بدون ادم هیچ وقت تو عصبانیت از ری عقل حرف نمیزنه

      پس به خاطر یه مسافرت اینقدر اوقات خودت رو تلخ نکن و کشش نده
      موفق باشی
      خوش بگذره
      رفتی التماس دعای فراوون

    7. 3 کاربر، ارسال a66818 را لایک کرده اند:

      shima69 (15 مهر 1394),یکتا اذری (16 مهر 1394),توکلی (20 مهر 1394)

    8. #23
      always آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      25
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      دی 1393
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      294
      میانگین پست در روز
      0.09
      سن
      26
      قد
      162
      وزن شروع
      92
      وزن هدف
      78.700 تا مرز نارنجي شدن
      وزن فعلی
      83
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      وبلاگ زیباتنی من
      9
      فاطمه جان منم آدم عصبی ام البته نه زیاد اما فقط رو نامزدم حساسم یه کم اگه فک کنم بهم توجه نکرده با اینکه میدونم داره شوخی میکنه اما انقد عصبانی میشم واسه اینکه کارشو تلافی کنم خیلی حرفای بدی بهش میزنم
      البته میدونم کارم خیلی اشتباست شاید یه بار ببخشه ، دوبار نازمو بکشه اما یه روز دیگه کارم واسش عادی میشه، البته من عادتمو دیگه تقریبا ترک کردم شکر خدا
      اما میخوام اینو بگم همون لحظه هم دارم میگم میدونم با همه وجودم دوسش دارم و فقط این غرور لعنتی نمیزاره
      گاهی زمان مرحم دل آدم میشه
      مخصوصا که داری میری سفر اونم مشهد، امیدوارم سفر خوب و راحتی داشته باشین اما مطمعنن خودشم تو راه متوجه میشه که حق با تو بود
      خودتو ناراحت نکن عزیز دلم، جاش از سفرت لذت ببرو بزار همه خاطره بد از ذهنت بره
      حالا که اون متوجه اشتباهش شده شما بزرگی کن و فراموش کن


      - - - Updated - - -

      راستی عزیزم الان نه، بزار ماه بعد که از این سفر موقعی که خیلی آرومین باهاش بگو که میخوای مسایلتون پیش خودتون باشه، خودت میدونی چطور بگی بهش دیگه
      همون جوری بگو، راحت نیست واسه همسرت شاید بازم تکرار شد اما تو هم باید صبور باشی

    9. 2 کاربر، ارسال always را لایک کرده اند:

      یکتا اذری (16 مهر 1394),توکلی (20 مهر 1394)

    10. #24
      توکلی آواتار ها
      مدیر مسابقات کاهش وزن
      کاربر محبوب

      امتیاز زیباتنی
      280
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      دی 1348
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      1,605
      میانگین پست در روز
      0.08
      قد
      168
      وزن شروع
      103
      وزن هدف
      80
      وزن فعلی
      88
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      وبلاگ زیباتنی من
      712
      میدونید بعد از 22 سال زندگی مشترک تازه فهمیدم که حرص خوردن از دست خانواده شوهر ،دور از جون شماها که میشنوید حماقت محضه.

      پس سعی کنید حرص نخورید.برا اینکه حرصشون بدید .

      1.اول از همه باید لاغر باشیم چون از این بابت میتتتتتترکند

      2.تا میتونیم باید ژیگولی بگردیم

      3.تبسم از روی لبامون نره کنار

      4.جلوی اونها قربون صدقه شوهرمون بریم.همینطور بگیم عزیزم عزیزم

      5.هروقت فک و فامیل شوهر رو میبینیم باید بگیم واااااااااااای چقدر دلم براتون تنگ شده بود چرا بهمون سر نمیزنید

      خلاصه اگه موبه مو به مفاد این عهد نامه عمل کنید دیگه نمیتونند اذیت کنند:84:


      - - - Updated - - -

      نقل قول نوشته اصلی توسط فاطمه ثنا نمایش پست ها
      بچه خا حالم خیلی کرفتس .دوروز پیش سر یه موضوع ساده بین منو شوهرم سرد شده .قضیه از این قراره که شوهرم از محل کارش زنگ زد گفت بلیط مشهد گرفتم قراره جمعه مشهد تو هتل باشیم من خوشحال شدم اما خیلی دروغ نگم نشون نتونستم بدم بعد به شوهرم گفتم باکی گفت گفت با خانوادم گفت یعنی 5 نفر ادم با یه ماشین تازه من با بچه کوچیکم( که 1سالونیمه هست )گت اره منم گفتم وای .
      همین شد شروع یه دعوا جدید
      گوشی رو قطع کرد بعد چند دقیقه زنگ زد گفت اگه میدونی سختته نیا من با خانوادم میرم منم از روحرصم سکوت کردم و گفتم اگه اینطوری دوس داری برو طوری نیس خیلی حرصش گرف از ارامشم دوباره گوشی قطع کرد بعد دوباره زنگ زد گفت من ظهر نمیام خونه اصلا تو لیاقت سوپرایز منو نداشتی پیش خودم گفتم تو پوس خودت نمیگنجی یه دس درد نکنه تو دهنت نیس و لیاقت مشهد رفتن نداری وگوشی رو قطع کرد .
      من بودم شوکی که بهم وارد شد که مگه من چی گفتم خدایا چی شد بغض امونمو بریده بود واخر به گریه افتادم .بعد هرچی زنگ زدم جواب نداد تا اخر جواب داد بهش گفتم بیا خونه چرا عین بچه ها قهر میکنی بیا قشنگ بشینیم حرفا همو گوش کنیم به نتیجه برسیم قهر چیه ؟
      (لازم به ذکره که بگم محل کارش با پدرش یکیه یعنی اون لحظه که منو خورد کرد باباش کنارش بوده ).بعد گوشیشو خاموش کرد روم رفته بود خونه پدرش زنگ زدم اونجا دیدیم خواهر شوهرم جواب داد و گفت خوابه دیگه زنگ نزدم تا خودش زنگ زد گفت تو همه ارزوهاو نقش بر اب گردی حسرت داشتم سوپرایزت کنم تو هم خیلی خوشحال شی اما برات مهم نبود جلوی پدر و مادرشو خواهرش پشت تلفن به من گفت تو از چشمام افتادی با این کارت اصلا دیگه خوشمن نمیاد تو نمیدونی الان که وای میگی خانوادم فکر میکنن چون مادرم مریضه این وایو گفی که از دست خانوادم راحت باشی و تو نخای دستشو بگیری گفتم به جون فاطمه اصلا برا خانوادت نبوده فقط برا اینکه بچه تا اونجا باید همش رو پام باشه و خودشم بهونه میگیره وخسته میشه باورش نیومد متاسفانه مادر شوهرمم اونجور برخورد نکرد که من من دوس داشتم اید به پسرش میگفت سخت نگیر اون که منظورش به من نبوده که به خاطر بچش بوده اما به پسرش گفته طوری نیس اگه دوس نداره با ما باشه این سری هم میریم باهم اما از سری بعد باهم نمیریم شما برا خودتون برید ماهم برا خودمون (عصر زنگ زد که فقط در یه شرایط میتونی بیای باما اونم اینکه بری از پدر مادرم عذر خواهی کنی منو بگو شده بودم مجسمه خشکم زد گفتم من چه بی احترامی به اونا کردم اصلا تقصیر توکه میری مشکلاتمونو جار میزنی اگه اومده بودی خونه کسی چیزی نمیفهمید و بین خودمون حل می کردیم) .شب شد شوهرم اومد خونه سعی کن روش بوسیدم اما اون سرو سنگین بود من ازش عذر خواهی کردم گفتم به خدا ممنونم از کارت منو ببخش که درست نتونستم خوشحالیمو نشون بدم اما اون ول کن نبود بعد کلی کلنجال باهم بهم 3مرتبه گفت دویست ندارم
      داغونم کرد داغون الا ن دو روز از اون قضیه میگذره واون رفتاراش عادی شده اما اینگار هیچ احساسی بهش ندارم اینگار سنگ شدم اینگار احساس میکنم تنهام تنهایی تنها
      باکلی حرف زدن با خانواده شوهرم متقاعدشون کردم که به خاطر مریض بودن اونا نبوده و به خاطر بچه بوده .چیکار کنم داغونم داغون

      مشکلتون اینجاست که سیاست ندارید

      - - - Updated - - -

      نقل قول نوشته اصلی توسط فاطمه ثنا نمایش پست ها
      شوهرم خیلی اخلاقای خوب داره مثلا اگه خانوادش بهم بگن با لا چشت دوتا ابرو دمار از روزگارشون درمیاره ومرد کاره واسایش وارامش منو کاملا از لحاظ رفاه و خونه و ماشین و زندگی تامین کرده رفیق باز نیس خیلی بچه دوسته .فقط بزگتریم ایرادش اینه که زود عصبی میشه داد میزنه سر هرکی که باشه حتی مادرش قبلا اینجوری نبود یه مدتیه عوض شده
      امروز موقع رفتن حرف از بچه شد بهش گفتم تو فقط بچتو میخای و بس گفت این حرفو نزن گفتم من که به قول خودت از چشات اوفتادم ویادت رفته 3 مرتبه تو چشام نگاه کردی و گفتی دوست ندارم .بعد تو چشام نگاه کرد و گفت دوستت دارم
      اما چه فایده

      من عقیده دارم که نباید کاری بکنیم که مردا حرفهای دلسرد کننده بزنند.

      - - - Updated - - -



      - - - Updated - - -

      توجه توجه توجه
      بچه ها یه مطلب گذاشتم تو قسمت روابط همسران میشه لطف کنید و بخونید.

      چون خیلی بدردتون میخوره.مطمئنم
      رمز موفقیت 2 چیز است :

      1-تعیین اهداف و برنامه ریزی برای آنها.

      2-مشخص کردن انگیزه ها.


    11. 3 کاربر، ارسال توکلی را لایک کرده اند:

      فاطمه ثنا (24 مهر 1394),یکتا اذری (21 مهر 1394),باربی اینده (20 مهر 1394)

    12. #25
      topol آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      45
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1394
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      277
      میانگین پست در روز
      0.09
      قد
      162
      وزن شروع
      81.5
      وزن هدف
      62
      وزن فعلی
      68.5
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      Khoonsard
      وبلاگ زیباتنی من
      8
      سلام خانوما من تازه عضو شدم اگه ما هم درد و دل داریم می تونیم همین جا بنویسیم یا باید تاپیک جدید ایجاد کنیم؟؟؟

    13. 4 کاربر، ارسال topol را لایک کرده اند:

      فاطمه ثنا (24 مهر 1394),یکتا اذری (21 مهر 1394),توکلی (21 مهر 1394),سانازیم (25 مهر 1394)

    14. #26
      سعیده 2 آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      182
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      دی 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      291
      میانگین پست در روز
      0.08
      سن
      29
      قد
      163
      وزن شروع
      79
      وزن هدف
      66
      وزن فعلی
      79
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      سلام دوستان
      همه پستاتون رو خوندم البته با اجازه
      توصیه من به شما اینه که یه گوشتون در باشه یکی دروازه
      من 8 ساله ازدواج کردم و سه ماه بعد حامله شدم با اینکه هم دانشگاه میرفتم و هم از شهر دیگه ای امده بودم
      مادر شوهرم هم حوصله ای برا نگه داشتن پسرم نداشت برا همین پدر و مادرم به خاطر تک دختر بودم چون وابسته بودن ماه اخر بارداریم مجبور شدم اسباب کشی کنن شهری که من بودم
      تو 4 سالی که درس میخوندم مادرم پسرم رو نگه میداشت ! تا 6 سال اول زندگیم اصلا روز خوشی نداشتم حرف فقط حرف مادر شوهرم بود ! خونه ای که توش بودم تقریبا 250 متر بود و من با درس و یه بچه کوچیک و .... واقعا از پس کارای خونه بر نمیومدم یرا همین تصمیم گرفتیم خونه رو کرایه بدیم و واسه خودمون یه خونه 80 یا 90 کرایه کنیم البته نا گفته نماند که من به اسرار خانواده شوهرم هفته ای 6 روز خونه پدر شوهرم بودم و اون 1 روز هم که خونه بودم فقط وقت میکردم گردگیری کنم و لباس اتو کنم و لباس بشورم و.....
      2 سال بود عروسی کرده بودم که خواهر شوهرم سرطان گرفت ! اون موقع یه دختر 5 ساله داشت تا 2.5 سالی که شیمی درمانی میشد خونه پدر شوهرم بود البته با شوهرش و دخترش
      هر هفته هم یه جلسه با برادر شوهرم و مادر شوهرم میرفتم تهران دکتر رفت و امدشون 3 روز طول میکشید تو 3 روز من به جز کارای خودم باید بچه خواهر شوهرم و نگه میداشتم ! شوهرش ساعت 6 از سر کار میومد و مینشست تو خونه
      البته یه چیز بدتر از بد این بود که پدر شوهرم یه چیزی فرا تر از حشمت فردوس تشریف داره
      من تو اون چند سال واقعا افسردگی گرفته بودم
      فکرش رو بکنید که یه دراور که نهایت میخواست بشه 200 تومن اجازه نداشتیم برا خونمون بخریم ! مادرش اجازه نمیداد
      هر موقع هم پیش مامانم گلایه میکردم فقط میگفت صبر کن و تحمل داشته باش خیلیا زندگیشون از تو بدتره ولی صداشون در نمیاد
      خدایی وضع مالی خوبی دارن خانوادگی ! اصلا هم شوهرم یا برادرش خسیس نیستن ولی هم من هم جاریم دیگه خسته شده بودیم ! مامانم همیشه جاریم رو هم دلداری میداد
      تا اینکه بعد 2.5 سال خواهر شوهرم فوت کرد ! من ازش بدی ندیدم چون از اخلاق مادرش خبر داشت یک سره بهم میگفت تو خیلی صبوری ولی خدا به دادت برسه!
      پدر شوهرم بعد 40 روز با مادر شوهرم رفتن مسافرت و گفتن معلوم نیس کی برکردیم ! دلشون نیومد واسه خونه نگهبان بگیرد یا حتی باغبون من مجبور بودم با یه بچه 4 ساله از ساعت 4 شزوع کنم و تا ساعتای 9 حیاط رو اب بدم شوهرم هم ساعت 10 میومد خونه و جاهایی که تاریک بود رو خودش اب میداد واقعا پدرم در امده بود ! دیگه یواش یواش صدام در امد و شاکی شدم تا اینکه بعد 6 ماه امدن سر خونشون همون شبی که رسیدن من سر درد بدی داشتم و بعد تموم شدن کارام رفتم که دراز بکشم تازه خوابم گرفته بود که دیدم صدای پدر شوهرم رفت بالا که گلای باغ دارن خشک میشن و عرضه نداشتین اب بدیم و ....
      یه هویی دیگه شوهرم ریخت به هم و دید اینطوریه گفت اماده شین همه وسایلاتونم جمع کنید بریم همون شب زندگیمون عوض شد خیلی چیزا فرق کرد تا چند ماه رفت و امد نداشتیم ولی من هر روز بهشون زتگ میزدم و حالشون رو میپرسیدم !
      بعد پند ماه باز رفت و امد شروع شد اون موقع دیکه واقعا تصمیم داشتیم خونه رو عوض کنیم ولی با مخالفت شدید روبرو شدیم و باز هم شروع کرد تو گوش شوهرم خوندن که مگه هر چی زن گفت که نباید انجام داد! و خلاصه رو اغصاب همه راه رفتن و هی پیغام و پسغام و...
      هر روز به یکی زنگ میزد که شما رای پسرم رو عوض کنید و هر روز به یکی از دوستای شوهرم زنگ میزد یه روز به مامانم یه روز به خالم یه روز به دوستای خانوادگیمون ....
      تا اینکه یه روز شوهرم دید همه از زندگیمون خبر دار شدن دیگه زد به سیم اخر و همون روز یه خونه پیدا کرد و شبانه بدون هیچ امادگی با یه وضعی اسباب کشی کردیم و خلاصه همه حرفاشون رو به ج.ن خریدم ! بعد اون 9 ماه به جز برادر شوهرم و زن و بچش از اونا کسی خونه ما نیومد تا اینکه شوهرم پاشو عمل کرد و بعد اون پدر مادرش مجبور شدن بیان
      همه فامیلای شوهرم مخصوصا خاله ها و دختر خاله ها همشون با من خوب بودن و همیشه میگن

      - - - Updated - - -

      دوستان گلم فقط یه کم صبورتر باشید ما هم خدایی بالا سرمون داریم
      البته وقتی اوضاع رو یه کم خوب میبینید با شوهراتون درد دل کنید این طور نباشه که هیچی نگین چون اونا از مشکلات ما زنا زیاد سر در نمیارن
      باید توضیح بدیم ولی طوری نگین که اوضا بدتر بشه

    15. 5 کاربر، ارسال سعیده 2 را لایک کرده اند:

      a66818 (22 مهر 1394),فاطمه ثنا (24 مهر 1394),یکتا اذری (21 مهر 1394),توکلی (21 مهر 1394),سانازیم (25 مهر 1394)

    16. #27
      Zenith آواتار ها
      مدیر کل سایت

      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      اسفند 1391
      عنوان کاربر
      مدير کل سایت
      نوشته ها
      5,522
      میانگین پست در روز
      1.37
      وزن شروع
      64
      وزن فعلی
      53
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      وبلاگ زیباتنی من
      5
      نقل قول نوشته اصلی توسط topol نمایش پست ها
      سلام خانوما من تازه عضو شدم اگه ما هم درد و دل داریم می تونیم همین جا بنویسیم یا باید تاپیک جدید ایجاد کنیم؟؟؟
      خوش اومدی. شما هم دیگه دوست زیباتنی هستی. همینجا بگو. فاطمه ثناجون تو پست اول توضیح داد و قراره این تاپیک همگانی باشه.
      پیشنهاد میکنم این دو اپلیکیشن رو از دست ندید.
      توضیحاتشون رو بخونید، خودتون هم با من هم نظر میشین:

      دریافت اپلیکیشن مدیریت رژیم روزانه زیباتن
      دریافت اپلیکیشن 400 رژیم زیباتن

    17. 3 کاربر، ارسال Zenith را لایک کرده اند:

      فاطمه ثنا (24 مهر 1394),یکتا اذری (21 مهر 1394),سانازیم (25 مهر 1394)

    18. #28
      توکلی آواتار ها
      مدیر مسابقات کاهش وزن
      کاربر محبوب

      امتیاز زیباتنی
      280
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      دی 1348
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      1,605
      میانگین پست در روز
      0.08
      قد
      168
      وزن شروع
      103
      وزن هدف
      80
      وزن فعلی
      88
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      وبلاگ زیباتنی من
      712
      نقل قول نوشته اصلی توسط سعیده 2 نمایش پست ها
      سلام دوستان
      همه پستاتون رو خوندم البته با اجازه
      توصیه من به شما اینه که یه گوشتون در باشه یکی دروازه
      من 8 ساله ازدواج کردم و سه ماه بعد حامله شدم با اینکه هم دانشگاه میرفتم و هم از شهر دیگه ای امده بودم
      مادر شوهرم هم حوصله ای برا نگه داشتن پسرم نداشت برا همین پدر و مادرم به خاطر تک دختر بودم چون وابسته بودن ماه اخر بارداریم مجبور شدم اسباب کشی کنن شهری که من بودم
      تو 4 سالی که درس میخوندم مادرم پسرم رو نگه میداشت ! تا 6 سال اول زندگیم اصلا روز خوشی نداشتم حرف فقط حرف مادر شوهرم بود ! خونه ای که توش بودم تقریبا 250 متر بود و من با درس و یه بچه کوچیک و .... واقعا از پس کارای خونه بر نمیومدم یرا همین تصمیم گرفتیم خونه رو کرایه بدیم و واسه خودمون یه خونه 80 یا 90 کرایه کنیم البته نا گفته نماند که من به اسرار خانواده شوهرم هفته ای 6 روز خونه پدر شوهرم بودم و اون 1 روز هم که خونه بودم فقط وقت میکردم گردگیری کنم و لباس اتو کنم و لباس بشورم و.....
      2 سال بود عروسی کرده بودم که خواهر شوهرم سرطان گرفت ! اون موقع یه دختر 5 ساله داشت تا 2.5 سالی که شیمی درمانی میشد خونه پدر شوهرم بود البته با شوهرش و دخترش
      هر هفته هم یه جلسه با برادر شوهرم و مادر شوهرم میرفتم تهران دکتر رفت و امدشون 3 روز طول میکشید تو 3 روز من به جز کارای خودم باید بچه خواهر شوهرم و نگه میداشتم ! شوهرش ساعت 6 از سر کار میومد و مینشست تو خونه
      البته یه چیز بدتر از بد این بود که پدر شوهرم یه چیزی فرا تر از حشمت فردوس تشریف داره
      من تو اون چند سال واقعا افسردگی گرفته بودم
      فکرش رو بکنید که یه دراور که نهایت میخواست بشه 200 تومن اجازه نداشتیم برا خونمون بخریم ! مادرش اجازه نمیداد
      هر موقع هم پیش مامانم گلایه میکردم فقط میگفت صبر کن و تحمل داشته باش خیلیا زندگیشون از تو بدتره ولی صداشون در نمیاد
      خدایی وضع مالی خوبی دارن خانوادگی ! اصلا هم شوهرم یا برادرش خسیس نیستن ولی هم من هم جاریم دیگه خسته شده بودیم ! مامانم همیشه جاریم رو هم دلداری میداد
      تا اینکه بعد 2.5 سال خواهر شوهرم فوت کرد ! من ازش بدی ندیدم چون از اخلاق مادرش خبر داشت یک سره بهم میگفت تو خیلی صبوری ولی خدا به دادت برسه!
      پدر شوهرم بعد 40 روز با مادر شوهرم رفتن مسافرت و گفتن معلوم نیس کی برکردیم ! دلشون نیومد واسه خونه نگهبان بگیرد یا حتی باغبون من مجبور بودم با یه بچه 4 ساله از ساعت 4 شزوع کنم و تا ساعتای 9 حیاط رو اب بدم شوهرم هم ساعت 10 میومد خونه و جاهایی که تاریک بود رو خودش اب میداد واقعا پدرم در امده بود ! دیگه یواش یواش صدام در امد و شاکی شدم تا اینکه بعد 6 ماه امدن سر خونشون همون شبی که رسیدن من سر درد بدی داشتم و بعد تموم شدن کارام رفتم که دراز بکشم تازه خوابم گرفته بود که دیدم صدای پدر شوهرم رفت بالا که گلای باغ دارن خشک میشن و عرضه نداشتین اب بدیم و ....
      یه هویی دیگه شوهرم ریخت به هم و دید اینطوریه گفت اماده شین همه وسایلاتونم جمع کنید بریم همون شب زندگیمون عوض شد خیلی چیزا فرق کرد تا چند ماه رفت و امد نداشتیم ولی من هر روز بهشون زتگ میزدم و حالشون رو میپرسیدم !
      بعد پند ماه باز رفت و امد شروع شد اون موقع دیکه واقعا تصمیم داشتیم خونه رو عوض کنیم ولی با مخالفت شدید روبرو شدیم و باز هم شروع کرد تو گوش شوهرم خوندن که مگه هر چی زن گفت که نباید انجام داد! و خلاصه رو اغصاب همه راه رفتن و هی پیغام و پسغام و...
      هر روز به یکی زنگ میزد که شما رای پسرم رو عوض کنید و هر روز به یکی از دوستای شوهرم زنگ میزد یه روز به مامانم یه روز به خالم یه روز به دوستای خانوادگیمون ....
      تا اینکه یه روز شوهرم دید همه از زندگیمون خبر دار شدن دیگه زد به سیم اخر و همون روز یه خونه پیدا کرد و شبانه بدون هیچ امادگی با یه وضعی اسباب کشی کردیم و خلاصه همه حرفاشون رو به ج.ن خریدم ! بعد اون 9 ماه به جز برادر شوهرم و زن و بچش از اونا کسی خونه ما نیومد تا اینکه شوهرم پاشو عمل کرد و بعد اون پدر مادرش مجبور شدن بیان
      همه فامیلای شوهرم مخصوصا خاله ها و دختر خاله ها همشون با من خوب بودن و همیشه میگن

      - - - Updated - - -

      دوستان گلم فقط یه کم صبورتر باشید ما هم خدایی بالا سرمون داریم
      البته وقتی اوضاع رو یه کم خوب میبینید با شوهراتون درد دل کنید این طور نباشه که هیچی نگین چون اونا از مشکلات ما زنا زیاد سر در نمیارن
      باید توضیح بدیم ولی طوری نگین که اوضا بدتر بشه
      من در مورد اینکه باید با شوهر حرف بزنیم با عرض معذرت قبول ندارم .میدونی حقیقتش مردها درک این مسئله رو ندارند .چرا نمیدونم!
      رمز موفقیت 2 چیز است :

      1-تعیین اهداف و برنامه ریزی برای آنها.

      2-مشخص کردن انگیزه ها.


    19. کاربر زیر پست توکلی را لایک کرده است:

      یکتا اذری (21 مهر 1394)

    20. #29
      سعیده 2 آواتار ها
      کاربر سایت

      امتیاز زیباتنی
      182
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      دی 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      291
      میانگین پست در روز
      0.08
      سن
      29
      قد
      163
      وزن شروع
      79
      وزن هدف
      66
      وزن فعلی
      79
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      نقل قول نوشته اصلی توسط توکلی نمایش پست ها
      من در مورد اینکه باید با شوهر حرف بزنیم با عرض معذرت قبول ندارم .میدونی حقیقتش مردها درک این مسئله رو ندارند .چرا نمیدونم!
      من خودم هم موافقم ولی وفتی باهاشون حرف نزنی اونا فکر میکنن که از این وضعیت راضی هستی و مشکلی نداری پس باید حتما یه جور باهاشون صحبت کنی که متوجه اوضاع بشن ولی خیلی گلایه نکنی چون مردا با اینکه میدونن شاید مقصر خانوادشونه ولی غرورش رو نمیشکنه و شما رو مقصر میدونه تا هم خودش و هم خانواده رو بی گناه جلوه کنه ! پس باید خیلی ملایم رفتار کنی که خودش به مرور زمان چشمش باز بشه !

    21. 2 کاربر، ارسال سعیده 2 را لایک کرده اند:

      فاطمه ثنا (24 مهر 1394),توکلی (21 مهر 1394)

    22. #30
      توکلی آواتار ها
      مدیر مسابقات کاهش وزن
      کاربر محبوب

      امتیاز زیباتنی
      280
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      دی 1348
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      1,605
      میانگین پست در روز
      0.08
      قد
      168
      وزن شروع
      103
      وزن هدف
      80
      وزن فعلی
      88
      جنسیت
      خانم
      حالت من
      BaAngizeh
      وبلاگ زیباتنی من
      712
      نقل قول نوشته اصلی توسط سعیده 2 نمایش پست ها
      من خودم هم موافقم ولی وفتی باهاشون حرف نزنی اونا فکر میکنن که از این وضعیت راضی هستی و مشکلی نداری پس باید حتما یه جور باهاشون صحبت کنی که متوجه اوضاع بشن ولی خیلی گلایه نکنی چون مردا با اینکه میدونن شاید مقصر خانوادشونه ولی غرورش رو نمیشکنه و شما رو مقصر میدونه تا هم خودش و هم خانواده رو بی گناه جلوه کنه ! پس باید خیلی ملایم رفتار کنی که خودش به مرور زمان چشمش باز بشه !
      من هیچ وقت با شوهرم همون لحظه حرف نمیزنم چون اگه همون لحظه بزنم 100%من مقصرم ولی میزارم تا (خندتون نگیره ها)1 ماه بعد که بهش میگم بعد میگه بله اشتباه از اون بود و حسابی باهاش برخورد کردم .

      وااااااااااااااااااای من اینقدر ذوق میکنم که حالشون رو جا میاره که نگو.:84:

      ولی میدونی یاد گرفتم با خونواده شوهر نباید بحث کرد.
      رمز موفقیت 2 چیز است :

      1-تعیین اهداف و برنامه ریزی برای آنها.

      2-مشخص کردن انگیزه ها.


    23. 3 کاربر، ارسال توکلی را لایک کرده اند:

      فاطمه ثنا (24 مهر 1394),سانازیم (25 مهر 1394),سعیده 2 (22 مهر 1394)

  • صفحه 3 از 4
  • نخستنخست
  • 1234
  • آخرینآخرین

    مجوز های ارسال و ویرایش

    • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
    • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •  
    عکس تاپیک

    افزایش چربی سوزی در ورزش و بدنسازی با 12 روش

    افزایش چربی سوزی
    برای مشاهده کلیک کنید
    عکس تاپیک

    کوچک کردن شکم در یک ماه با ۵فرمول

    کوچک کردن شکم
    برای مشاهده کلیک کنید
    عکس تاپیک

    رژیم خروج از استاپ وزن یک روزه و کاملا رایگان

    رژیم خروج از استاپ وزن
    برای مشاهده کلیک کنید
    عکس تاپیک

    کوچک کردن باسن و فرم دهی با 9 راهکار

    کوچک کردن باسن
    برای مشاهده کلیک کنید