قدیما که عضو اینجا شدم... ینی شهریور92: مدت هاست که دارم تلخی اضافه وزن و حسرت لاغری رو تحمل میکنم... ناراحتی و حس گناه ناشی از احساس تنبلی و ناتوانی و بی ارادگی، همش همراهمه و داره از درون منو داغون میکنه.. ولی همیشه دنبال یه شروع میگشتم.. یه جایی که بخوام دوباره به خودم بیام و لذت تلاش و پیروزیِ بعدشو با تمام وجود حس کنم و جشن بگیرم...
مدت هاست که میخوام شروع کنم و الان دیگه وقتشه... دیگه نمیخوام خودمو بی اراده ببینم و میخوام حس کنم از پس هر کاری بر میام... کافیه بخوام و الان دارم آروم آروم طعم پیروزی رو زیر زبونم میچشم .... این که قبل از شروع طعم پیروزی رو بچشی بهت انگیزه مضاعف میده و من الان این انگیزه رو دارم...مثل یه آدم معتاد ، که از اعتیادش خستس و میخواد آرامش رو دیگه از مواد مخدر نگیره.. میخواد سالم و سبک و آروم زندگی کنه و منِِ معتاد، امروز میخوام خودمو از شر این اعتیاد به خوردن خلاص کنم... میخوام دنبال آرامش ،باشم، توی جای اصلی خودش،توی درونم! نه تو غذاهای بدرد نخور، که بعد خوردن فقط حس گناه بهت میدن...
آره.. میخوام دیگه معتاد نباشم و اختیارم دست خودم باشه...میخوام از حالا به بعد از خوردن لذت ببرم ، نه اینکه فقط بخورم واسه این که خورده باشم...نه واسه این که یه لحظه ی آنی حالم خوب باشه و بعدش بد!!
آره... میخوام از شر این بیماری که به مرور زمان افتاده تو جونم ، آروم آروم خلاص بشم... قبل از این که اون آروم منو و روح و جسممو از پا در بیاره...
آره... میخوام عوض بشم و اونی بشم که باید باشم... با اراده.. زیبا... خوش اندام و شاداب..
فقط کافیه بیشتر از این به خودم بها بدم و خودمو دوست داشته باشم... به امید موفقیت همراهای گلم
از شهریور 92 تا فروردین 93 :au:: یه بار دیگه شکست................................. اما اینبار بدتر از همیشه و با وزنی که از 78 رسید به 93 برگشتم. و الان با یکم کاهش شدم 90 کیلو و اینجام. توی همین نقطه دارم هاج و واج این طرف و اون طرف رو نگاه میکنم و میگم آخه تا کی؟؟؟؟ چرا ؟؟؟؟ چقدر باید خستگی و تحقیر رو به جون بخرم؟ واقعا بسمه... از دست ترحم آدما و نگاه ها و تذکرات ترحم آمیز اطرافیانم خستم... حتی نمیخاستم عید هیییچ جا پا بزارم و تمام مدت عصبی بودم. الان نزدیک 7 8 ساله که دارم سعی میکنم ولی نمیشه احساس ناتوانی منو بدجور داره خورد میکنه... حتی 2 سال پیش بخاطر مشکلات روحی که به خاطر وزنم ( که حدود 70 و خورده ای بود)داشتم، ( البته اونوقع هیچ وقت فکرشم نمیکردم که تو زندگیم به وزن 90 کیلو برسم!!!) رفتم پیش دکتر اعصاب و روان. دکتر بهم کللللی دارو داد که خیلی قوی بودن و مجموعشون با هم منو لاغر کرد. هم چربی سوزی هم کاهش اشتها و هم جلوگیری از افت قند. و من بدون هیچ زحمتی، بعد از حدود 6 ماه، خود به خود از وزن 78 79 کیلو به وزن 64 رسیدم. واقعا در پوست خودم نمیگنجیدم و همه انقققققققققققققققققدر از اراده! و اندامم تعریف میکردن که نگو. اما من ته دلم عذاب وجدان داشتم! به خاطر اون همه داروی قوی که داشتم میریختم توی بدنم! به خاطر زحمتی که باید میکشیدم و نکشیدم و لاغر شدم! و به خاطر کاهش تمرکز و دقت ناشی از داروهای قوی، که داشت خیلی از کارام، شغلم و درسم و حتی شخصیتم رو تحت الشعاع قرار میداد! و بدتر از همه اینکه دکتر بهم گفت که مجبورم دارو ها رو تا2 سااااااال! ادامه بدم. اما من دیگه نمیخواستم این وضعیت رو داشته باشم، نمیخواستم به خودم دروغ بگم و نمیخواستم که احساس خنگی و بی تمرکزیم ادامه داشته باشه و بدتر از همه اینکه نمیخواستم داروهایی که میخوردم کبد و بقیه ی اجزای بدنم رو نابود کنه! واسه همین آروم آروم کم کردم و نهایتا بعد 7 8 ماه کاملا قطعشون کردم. اما قطع شدن اینا همانا و شروع افزایش وزن همان! و بدتر اینکه قطع داروهام مصادف بود با شروع پروژه های سنگین ارشدم و شروع کار به صورت شریکی با چندتا از همکلاسیام و کار روی تزم و نهایتا کلی استرس و فشار بیرونی و الانم با این وضعیت فجیهی که تا حالا نداشتم یعنی حدود 90 کیلو! در خدمتتون هستم.
اما الان... واقعا به کمک تک تکتون احتیاج دارم. واقعا دیگه نمیخوام اینطوری باشم. نمیخوام کسی بهم ترحم کنه و جلوی دوست و غریبه بهم تذکر بده که مراقب باش، فلان شکلات فسقلی رو نخور، فلان کار رو بکن، فلان کار رو نکن.... اینجام، چون میدونم تنها کسایی که واقعا میفهمن من چه حسی دارم و چی میخوام شماهایین. واقعا دیگه نمیخوام چاقی و پرخوری زندگی منو تحت الشعاع قرار بده، میخوام زندگی کنم. میخوام به خودم افتخار کنم،میخوام به خودم ثابت کنم که منم میتونم. منم اراده دارم و دارم در مورد خودم اشتباه فکر میکنم. میخوام روش زندگیم عوض شه، میخوام مراقب خودم باشم، به خودم فکر کنم، حواسم به خودم باشه و عزت نفسم رو ببرم بالا... میخوام که بتونم....
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برنامه ::: امروز=19فروردین 1393 وزن واقعی 90 کیلوگرم فروردین=89ا ردیبهشت=86خرداد=83تیر=80مرداد= 77.5شهریور=75مهر=73آبان=71آذر=69د ی=68بهمن=66.5اسفند=65فروردین94= 64اردیبهشت94=63خرداد 94=62تیر 94= 61مرداد94= 60 شهریور 94= 59 :)مهر و آبان= 57...و تثبیت کامل :) و این داستان ادامه دارد... :)
.................................................. .................................................. ...................................
در مسیر هدف اولیه تا پایان تیرماه :cheerleader3:
29 آذر 93: من بعد از 7 ماه غیبت و اضافه کردن وزن، دوباره برگشتم.. اینجام تا این دفعه قدمامو آسه آسه اما پیوسته بردارم.
نمیخوام شعار بدم و یه برنامه سفت و سخت و زمانبندی شده بزارم جلو خودم.. میخوام 5 کیلو 5 کیلو رسیدن به وزن ایده آل رو جشن بگیرم..
شروعم هم امروز 29 آذر با رژیم 13 روزه ی سوئدی هست. امیدوارم به هدف اولیه م که زیر 90 شدنه برسم.
آشنایی بیشتر با زیباتنی ها
پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران
اطلاعیه مدیریت سایت