از شیش سالگی یادمه تپل بودم. هر جا میرفتم لپم رو میکشیدن: تپلیییییییییییییی!!!
خرید لباس که دیگه قیامتی بود. سه ساعت پیاده روی توی بازار ...مامانی این خوبه اینو دوس دارم و اما توی اتاق پرو
گذشت و گذشت شدم چهارده ساله دخترای باربی دور و برم رو گرفته بودن منم که در غم و اندوه فراوان! دیگه به اینجام رسیده بود (این جاها!) یه روز که جاتون سبز ناهار چلو کباب داشتیم گفتم ناهید امروز روزشه همیننننن امروز! لب نزدم و رفتم توی رژیم (البته اشتباه کردم خیلی موهام ریخت و چشمم ضعیف شد شما از این کارای جوی و بد نکنید) در عرض یک سال از 78 اومدم روی 61. روزگار خوشم شروع شد. دست روی هر لباسی میذاشتم اندازم بود وای که چه کیفی داشت!!:84:
واما کنکور!!! این کنکور لعنتی !! من یه عادت بد دارم وقتی استرس دارم پرخوری میکنم. موقع فیزیک و ریاضی خوندن هم تا توی یه سوال گیر میکردم یه ساندویچ درست میکردم و بقیه مساله رو حل میکردم. همش هم که پشت میز بودم. توی عربی یه اصطلاحی داشتیم : فوقع ما وقع (پس شد آنچه شد!) اندام 61 کیلویی نازنیم شد 82 کیلو!!!
اما همین جا به خودم قول میدمبازم به وزن مطلوبم برسم.:cheerleader3: اما این بار بدون عجله و با روش صحیح.
ممنون میشم همسفر های عزیز هم توی این راه کمکم کنند.
ورزش محبوب من پیاده روی اونم فقط روزی نیم ساعت
/
سعدی به روزگاران چربی نشته بر دل!............................ بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران!!!
آشنایی بیشتر با زیباتنی ها
پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران
اطلاعیه مدیریت سایت