به نام خدایی که داشتنش موهبتیست بی بدیل
سلام به همه ی اونایی که به دفترچه ی من سر خواهند زد
من فاطمه ام و 22 سالمه
از وقتی که نی نی کوچولو بودم و هیچ اراده و خواستی در کار نبود و تنها غذام شیر مامانم بود تپلی بودم
اوایلش خیلی خوب بود یعنی تا 11،12 سالگی همه چیز باحال بود من تپلی بودم و همه ی معلما و دوستام عاشقم بودن و لپم رو می کشیدن
ولی همه ی بدبختی ها از زمانی شروع شد که رفتم دبیرستان و لباس و مدل هاشون برام مهم شد...تازه تازه انگار فهمیدم آینه ای هم وجود داره و اون تانکی که جلوی آیینه وایساده کسی نیست جز من
.
.
.
.من الان...همین امروز دارم با خودم فکر می کنم از روزی که چاقی رو لمس کردم و مصیبتاش روی سرم آوار شد چیزی حدودو 6 یا 7سالی می گذره و من حقیقتا تو تمام این سال ها اذیت شدم....پس من چطور تونستم 6سال عذاب رو تحمل کنم ولی از اون شکلات و بستنیه لعنتی نگذرم؟؟؟؟
چطور تونستم لپ لپ برنج و نون بخورم و درد بکشم و حسرت یه لباس خوشگل رو به دل خودم بذارم؟؟؟
ولییییییییی همه چی تموم شد ....من به یه روزی می رسم که شیرینیش تمام لحظات تلخ گذشتم رو از یادم می بره
دلم می خواد سبک شم و بدوام و زیبا شم
زیبا شم
خدایا کمکم کن....هم من رو و هم همه ی دوستای زیباتنیم رو
آشنایی بیشتر با زیباتنی ها
پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران
اطلاعیه مدیریت سایت