شما در حال مشاهده سایت در حالت ریسپانسیو(سازگار با موبایل و تبلت) هستید. در صورت تمایل به مشاهده سایت با نسخه اصلی "ایـنـجـا" کلیک کنید.

آشنایی بیشتر با زیباتنی ها

پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران

اطلاعیه مدیریت سایت

در حال حاضر اطلاعیه جدیدی وجود ندارد
  • صفحه 2 از 3
  • نخستنخست
  • 123
  • آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 11 به 20 از 25

    موضوع: داستان هاي جالب و آموزنده

    1. #1
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      داستان هاي جالب و آموزنده


      دوستان عزيزم اگه موافقيد از اين به بعد داستانها و مطالب آموزنده رو در اين تاپيك قرار بديم.





      داستان " شاهینی که پرواز نمی کرد"


      پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
      یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.
      این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
      روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...
      پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
      صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
      پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.
      درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
      پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
      کشاورز گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.

    2. 8 کاربر، ارسال hero را لایک کرده اند:

      fofoli (10 مهر 1392),mahbobe (12 اسفند 1392),parchami7 (16 مهر 1392),raha32 (21 بهمن 1392),shamim2 (16 مهر 1392),somy (09 مهر 1392),tinkerbell (23 مهر 1392),خوشگل (03 اسفند 1392)

    3. # ADS
      تبلیغات در مدار
      تاریخ عضویت
      همیشه
      نوشته ها
      بسیاری
       

    4. #11
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      " پسر نامهربون "


      تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت : آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید .
      قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس,


      گفت حامد پسرم تویی؟
      گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
      دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زد میدونستم منو تنها نمی ذاری,
      شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
      پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
      تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید !!!!!
      حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن ...............


      آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود



      اومدم از پیرزنه خدافظی کنم ، تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر

      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    5. 2 کاربر، ارسال hero را لایک کرده اند:

      fofoli (27 مهر 1392),lila a (28 مهر 1392)

    6. #12
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      " نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد "


      روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
      جواب داد:....

      اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
      اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10
      اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
      اگر دارای (اصل و ن
      سب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000
      ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    7. #13
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      " عبرت "

      زمانی‌ در بچگی باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست داشتیم. تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا می شد، برای چند هفته ای کوچ می کردیم به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً 30 کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم، اما خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای من در زندگیم.

      تا جایی که یادمه، اواخر شهریور بود، همه فامیل اون جا جمع بودن، چون وقت جمع کردن انارها رسیده بود، 8-9 سالم بیشتر نبود. اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی برای برداشت انار در باغ ما جمع شده بودن، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازی کردن و خوش گذروندن بودیم! بزرگترین تفریح ما در این باغ، بازی گرگم به هوا بود. اون هم به خاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها و بوته های انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقت ها می تونستی، ساعت ها قایم بشی، بدون این که کسی بتونه پیدات کنه!

      بعد از ناهار بود که تصمیم به بازی گرفتیم. من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم که دیدم یکی از کارگرای جوان تر، در حالی که کیسه سنگینی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی مطمئن شد کسی اون جا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد و بعد هم کیسه انارها رو در اون چاله گذاشت و دوباره این چاله رو با خاک پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خیلی اسفناک بود و با همین چند تا انار دزدی، هم دلشون خوش بود!

      با خودم گفتم، انارهای ما رو می دزدی؟! صبر کن، بلایی سرت بیارم که دیگه از این غلط ها نکنی! بدون این که خودم رو به اون شخص نشون بدهم به بازی کردن ادامه دادم. به هیچ کس هم چیزی در این مورد نگفتم!

      غروب که همه کارگرها جمع شده بودن و می خواستن مزدشون رو از بابا بگیرن، من هم اون جا بودم، نوبت رسید به کارگری که انارها رو زیر خاک قایم کرده بود، پدر در حال دادن پول به این شخص بود که من با غرور زیاد با صدای بلند گفتم: بابا من دیدم که علی‌ اصغر، انارها رو دزدید و زیر خاک قایم کرد! جاشم می تونم به همه نشون بدم، این کارگر دزده و شما نباید بهش پول بدین!

      پدر خدا بیامرز ما هیچ وقت در عمرش دستشو روی کسی بلند نکرده بود. برگشت به طرف من، نگاهی به من کرد، همه منتظر عکس العمل پدر بودن. بابا اومد پیشم و بدون این که حرفی بزنه، یه سیلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اون جا چال کنه، واسه زمستون! بعدش هم رفت پیش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچه است، اشتباه کرد. پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش، گفت این هم به خاطر زحمت اضافه ات! من گریه کنان رفتم تو اطاق، دیگه هم بیرون نیومدم!

      کارگرا که رفتن، بابا اومد پیشم، صورتمو بوسید، گفت می خواستم ازت عذر خواهی کنم! اما این تو زندگیت هیچ وقت یادت نره که هیچ وقت با آبروی کسی بازی نکنی. علی اصغر کار بسیار ناشایستی کرده، اما بردن آبروی مردی جلوی فامیل و در و همسایه، از کار اون هم زشت تره.
      شب علی اصغر اومد. سرشو انداخته بود پایین و ایستاده بود پشت در. کیسه ای دستش بود، گفت اینو بده به حاج آقا، بگو از گناه من بگذره.

      کیسه رو که بابام باز کرد، دیدیم کیسه ای که چال کرده بود توشه، به اضافه همه پول هایی که بابا بهش داده بود...

      امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:
      ای مالک!
      اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،
      فردا به آن چشم نگاهش مکن.
      شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی
      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    8. 2 کاربر، ارسال hero را لایک کرده اند:

      fofoli (29 مهر 1392),lila a (11 آبان 1392)

    9. #14
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens
      نامه ای به خدا

      ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻃﻠﺒﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﯼ ﻣﺮﻭﯼ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺁﺩﻡ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺑﻮﺩ. ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮ ﺣﺠﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮﯼ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﺶ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ. ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺯﻩ ﯼ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮﺍﻥ "ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ" ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻣﻀﻤﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ:

      ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ
      ﺧﺪﻣﺖ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺪﺍ!
      ﺳﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮑﻢ، ﺍﯾﻨﺠﺎﻧﺐ ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ.
      ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻗﺮآﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﯾﺪ:
      "ﻭﻣﺎﻣﻦ ﺩﺍﺑﻪ ﻓﯽ ﺍﻻ‌ﺭﺽ ﺍﻻ‌ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﺭﺯﻗﻬﺎ"
      «ﻫﯿﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻻ‌ این که ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.»
      ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻨﺒﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻨﺪﮔﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ.
      ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻗﺮآﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﯾﺪ:
      "ﺍﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻻ‌ ﯾﺨﻠﻒ ﺍﻟﻤﯿﻌﺎﺩ"
      «ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺧﺪﺍ ﺧﻠﻒ ﻭﻋﺪﻩ نمی کند.»
      ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﻧﺐ ﺑﻪ ﺟﯿﺰﻫﺎﯼ ﺯﯾﺮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ:
      • ۱ - ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻣﺘﺪﯾﻦ
      • ۲ - ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻭﺳﯿﻊ
      • ۳ - ﯾﮏ ﺧﺎﺩﻡ
      • ۴ - ﯾﮏ ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ ﻭ ﺳﻮﺭﭼﯽ
      • ۵ - ﯾﮏ ﺑﺎﻍ
      • ۶ - ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﺎﺭﺕ
      ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻃﻼ‌ﻉ ﺩﻫﯿﺪ.
      ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺮﻭﯼ-ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ۱۶- ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ

      ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ؟ پیش خودش ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺴﺠﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻣﺶ ﺗﻮﯼ ﻣﺴﺠﺪ. ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ(ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﻗﺎﯾﻢ می کنه ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ می گه: ﺣﺘﻤﺎ ﺧﺪﺍ ﭘﯿﺪﺍﺵ می کنه! ﺍﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯽ ﺫﺍﺭﻩ. ﺻﺒﺢ ﺟﻤﻌﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﺮﻩ. ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺮﻭﯾﻦ ﺍﻋﺘﺼﺎﻣﯽ: "ﻧﻘﺶ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﻘﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ / ﺁﺏ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ" ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺩ ﺗﻨﺪﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻭﺯﯾﺪﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ و ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﯼ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ. ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ. ﺍﻭ ﯾﮏ ﭘﯿﮏ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﯼ ﻣﺮﻭﯼ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﻓﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ می ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻫﻤﻪ ﻭﺯﺭﺍﯾﺶ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: "ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. ﭘﺲ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻣﺶ ﺩﻫﯿﻢ" ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﻈﺮﻋﻠﯽ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺟﺮﺍﺀ ﺷﻮﺩ.

      ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻪ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ:

      ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺁﺭﯼ ﻭ آن چه ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ...
      ﺍﻭ می گوید ﻧﻪ ﻭ ﭼﯿﺰ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ...
      ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ.

      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    10. کاربر زیر پست hero را لایک کرده است:

      fofoli (29 مهر 1392)

    11. #15
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      نامه شگفت انگیز (قطعا دو بار خواهید خواند)








      داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود!
      به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند!
      این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد

      جولیای عزیزم سلام …

      بهترین آرزوها را برایت دارم همسر مهربانم. همانطور که پیش بینی
      می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها
      می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو
      را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
      حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان
      خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها
      که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
      محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
      قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند
      نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم
      “روبرتو”‌ که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته
      و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند
      تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات
      مرا از تو دریافت کند وبه من برساند. با او همکاری کن تا جعبه
      مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
      از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
      خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن، در رم مرا خواهد کشت
      پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز‍
      موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند.
      آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش
      مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم.
      Pauolo


      نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را یک خط در میان بخواند. !
      حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید
      .
      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    12. 2 کاربر، ارسال hero را لایک کرده اند:

      fofoli (14 آبان 1392),lila a (11 آبان 1392)

    13. #16
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      چقدر به هم بدهكاريم؟


      ایستاده‌ام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است و قرار نیست از آن چیزی که می‌جوی و می‌بلعی لذت ببری، بیزارم. به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز می‌کنی تا معده‌اش را از بنزین پر کنی، ماشین چنان لذتی می‌برد و چنان کیفی می‌کند که اگر می‌توانست چیزی بگوید، حداقلش یک "آخیش!" یا "به به!" بود. حالا من ایستاده‌ام توی صف ساندویچی،‌ فقط برای این که خودم را سیر کنم و بدون آخیش و به به برگردم سر کارم.


      نوبتم که می‌شود فروشنده با لبخندی که صورتش را دوست داشتنی کرده سفارش غذا را می‌گیرد و بدون آن که قبضی دستم بدهد می‌رود سراغ نفر بعدی.می‌ایستم کنار، زیر سایهء یک درخت و به جمعیتی که جلوی این اغذیه فروشی کوچک جمع شده‌اند نگاه می‌کنم، که آیا اینها هم مثل من فقط برای سیر شدن آمده‌اند یا واقعا از خوردن یک ساندویچ معمولی لذت می‌برند. آقای فروشندهء خندان صدایم می‌کنم و غذایم را می‌دهد، بدون آن که حرفی از پول بزند.


      با عجله غذا را، سرپا و زیر همان درخت، می‌خورم. انگار که قرار است برگردم شرکت و شاتل هوا کنم، انگار که اگر چند دقیقه دیر برسم کل پروژه‌های این مملکت از خواب بیدار و بعدش به اغما می‌روند.

      می‌روم روبروی آقای فروشندهء خندان که در آن شلوغی فهرست غذا به همراه اضافاتی که خورده‌ام را به خاطر سپرده است. می‌شود ٧٢٠٠ تومان.
      یک ١٠ هزار تومانی می‌دهم و منتظر باقی پولم می‌شوم.
      ٣٠٠٠ هزار تومان بر می‌گرداند. می‌گویم ٢٠٠ تومانی ندارم.
      می‌گوید اندازهء ٢٠٠ تومان لبخند بزن! خنده‌ام می‌گیرد.

      خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: "این که بیشتر شد... حالا من ١٠٠ به شما بدهکارم!"
      تشکر و خداحافظی می‌کنم و موقع رفتن با او دست می‌دهم.



      انگار هنوز هم از این آدم‌ها پیدا می‌شوند، آدم‌هایی که هنوز معتقدند لبخند زدن زیبا و لبخند گرفتن ارزشمند است.
      لبخند زنان دستانم را می‌کنم توی جیبم و آهسته به سمت شرکت بر می‌گردم و توی راه بازگشت آرام زیر لب می‌گویم: "آخیش! به به!"


      حالا حساب کنید چقدر به هم بدهکاریم؟
      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    14. کاربر زیر پست hero را لایک کرده است:

      fofoli (14 آبان 1392)

    15. #17
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      رابطه ها


      در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.

      خارپشت ها ،وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند
      و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.
      وقتی نزدیک تر بودند، گرم تر می شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی
      می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتند از هم دور شوند ولی به همین دلیل
      از سرما یخ زده می مردند.

      از این رو مجبور بودند برگزینند یا خارها ی دوستان را تحمل کنند، یا
      نسلشان از روی زمین بر کنده شود.
      دریافتند که باز گردند و گرد هم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی
      که همزیستی با کسی بسیار نزدیک به وجود می آورد، زندگی کنند
      چون گرمای وجود دیگری مهم تراست.
      و این چنین توانستند زنده بمانند...

      درس اخلاقی: بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص
      را گرد هم آورد، بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دیگران
      کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.


      وقتی تنهاییم به دنبال دوست می گردیم. پیدایش كه كردیم، دنبال عیب هایش می گردیم.
      وقتی كه از دستش دادیم، در تنهایی به دنبال خاطراتش می گردیم.

      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    16. #18
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      Red face نکات آموزنده از زندگی ژاپنی ها



      1- آیا می دانید که دانش آموزان ژاپنی به همراه معلمان خود هر روز مدرسه خود را به مدت 15 دقیقه تمیز می کنند که منجر می شود به ظهور نسل ژاپنی که فروتن و مشتاق پاکیزگی است؟
      2- آیا می دانید هر شهروند ژاپنی که سگ دارد یک کیسه مخصوص مدفوع سگ با خود حمل می کند؟ بهداشت و اشتیاق به آن بخشی از اخلاق ژاپنی ها است.
      3- آیا می دانید که کارگر بهداشت در ژاپن "مهندس بهداشتی" نامیده می شود و می تواند حقوقی بین 5000 تا 8000 دلار در ماه طلب کند؟
      4- آیا می دانید که ژاپن هیچ منابع طبیعی ندارد و سالانه با صدها زلزله مواجه می شود اما این جلوی ژاپنی ها را برای تبدیل شدن به بزرگترین های اقتصاد جهان نگرفته؟
      5- آیا می دانید هیروشیما بعد از افتادن بمب اتم در آن شهر، فقط ده سال طول کشید تا به آن چه جنب و جوش اقتصادی قبل از افتادن بمب اتم بود باز گردد؟
      6- آیا می دانید که ژاپن از استفاده از تلفن همراه در قطارها، رستوران ها و اماکن سرپوشیده جلوگیری می کند؟
      7- آیا می دانید دانش آموزان ژاپنی از سال اول تا ششم ابتدایی باید اصول اخلاقی در برخورد با مردم را بیاموزند؟
      8- آیا می دانید ژاپنی ها حتی اگر یکی از ثروتمندترین افراد جهان باشند باز هم هیچ خدمتکاری در خانه ندارند و پدر و مادر مسئول خانه و کودکان خود هستند؟
      9- آیا می دانید از سال اول تا سوم مقدماتی هیچ نوع امتحانی وجود ندارد؟ چون هدف از آموزش و پروش القای مفاهیم و ساختن شخصیت است و نه امتحان و اجبار.
      10- آیا می دانید اگر به یک رستوران در ژاپن بروید، متوجه خواهید شد که مردم به اندازه ای که نیاز دارند غذا می خورند، بدون هیچ اسرافی؟
      11- آیا می دانید که میزان تاخیر قطارها در ژاپن حدود 7 ثانیه در سال است؟ آن ها ارزش زمان را درک می کنند و در دقیقه و ثانیه وقت شناس هستند.
      12- آیا می دانید کودکان در مدرسه بعد از یک وعده غذایی، دندان های خود را مسواک می زنند؟ آن ها از سنین پایین به حفظ سلامتی خود اهمیت می دهند.
      13- آیا می دانید در ژاپن نیم ساعت طول می کشد تا دانش آموزان وعده غذایی خود را تمام کنند؟ به این دلیل که مطمئن شوند غذا به درستی هضم شده. وقتی که درباره این نگرانی ها پرسیده می شود، آنها می گویند که این دانش آموزان، آینده ژاپن هستند.
      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    17. کاربر زیر پست hero را لایک کرده است:

      نیلو (03 اسفند 1392)

    18. #19
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      درسی بزرگ از یک کودک


      سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد.

      ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بود که او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بود و هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت.پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟؟

      برادر خردسال اندکی تردید کرد و سپس نفس عمیقی کشید و گفت:بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد.

      در طول انتقال خون کنار تخت لیزا روی تختی دراز کشیده بود و مثل تمامی انسان ها که با مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز میگشت خوشحال بود و لبخند میزد.سپس رنگ چهره اش پریده بیحال شده و لبخند بر لبانش خشکید.

      نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت: آیا میتوانم زودتر بمیرم؟؟؟

      پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود و تصور میکرد باید تمام خونش را به لیزا بدهد و با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود!



      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    19. #20
      hero آواتار ها
      کاربر فعال

      امتیاز زیباتنی
      32
      گروه وزنی
      گروه وزنی

      برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

      تاریخ عضویت
      مهر 1392
      عنوان کاربر
      کاربر سایت
      نوشته ها
      532
      میانگین پست در روز
      0.14
      قد
      177
      وزن شروع
      84
      وزن هدف
      78
      وزن فعلی
      78
      جنسیت
      آقا
      حالت من
      Badjens

      زیبایی



      دوستی، با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا بود ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آن ها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی بود. اما به نظر می‌رسید که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.

      عده‌ای آدم کنجکاو از او می‌پرسند: فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟ دوستم با قاطعیت به آنها جواب ‌داد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما همسر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.

      می‌گویند زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

      بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند.
      سگ ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.
      اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.
      اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آن ها را زیبا هم خواهید یافت.
      زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است
      خداوند کلیدهای گنجینه های آسمانی
      خویش را در دستان تو گذاشته است.

    20. کاربر زیر پست hero را لایک کرده است:

      raha32 (21 بهمن 1392)

  • صفحه 2 از 3
  • نخستنخست
  • 123
  • آخرینآخرین

    مجوز های ارسال و ویرایش

    • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
    • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •  
    عکس تاپیک

    افزایش چربی سوزی در ورزش و بدنسازی با 12 روش

    افزایش چربی سوزی
    برای مشاهده کلیک کنید
    عکس تاپیک

    کوچک کردن شکم در یک ماه با ۵فرمول

    کوچک کردن شکم
    برای مشاهده کلیک کنید
    عکس تاپیک

    رژیم خروج از استاپ وزن یک روزه و کاملا رایگان

    رژیم خروج از استاپ وزن
    برای مشاهده کلیک کنید
    عکس تاپیک

    کوچک کردن باسن و فرم دهی با 9 راهکار

    کوچک کردن باسن
    برای مشاهده کلیک کنید