با هم بخندیم

[mariami]

سلام دوستان
اینجا قراره هر وقت هر کسی دوست داشت یه خاطره بامزه که براش اتفاق افتاده یا از کسی شندیه یا یه مطلب طنزی که جایی خونده بیاد برامون بنویسه که بتونیم در کنار هم شاد باشیم و لحظه های خوشی داشته باشیم. فقط من چون میدونم کاربران زیباتن همه اشون آدمهای با شعور و فهمیده ای هستن فکر میکنم کافیه فقط یه یاداوری کوچولو بکنم که اینجا فقط منظور اینه که مطلبی بنویسیم که باعث شادی همه بشه نه یه قوم و عده ی خاص و همینطور حتمن همه امون موازین اخلاقی و عرفی رو به خوبی میدونیم و همیشه در نظر داریم و یادمون هست که این بخش هم مثل سایر بخشهای این سایت زیر مجموعه ای از زیباتنه با همه قوانین و مقرارت اخلاقی، اجتماعی و.....

[mariami]

منم یه ماه رفتم یادمه همیشه صدای خرو چف میمومد و مربی میگفت طبیعی هست من خوشم نیومد چون بعد پایان جلسه همش خوابم میومد و انرژی نداشتم

البته مریم گلم یه وقت فکر نکنی اونی که نوشتم حرف خودم بودا. نه عزیزم من اون رو به عنوان یه لطیفه نوشتم واسه خنده و جایی خونده بودمش!

[hamraz]

بچه ها این داستان به نظرم جالب بود گفتم شما هم بخونید


خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید.

از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟

فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی داشت.

بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد.

خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد!

بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!

وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟
…
…
…
…
فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت.......!

[mariami]

بهغضنفر میگن خط چیه ؟؟؟
میگه خط یه نقطه اس که رفته قدم بزنه!!!

[mariami]

مغز انسان پر کارترین جای بدنه اون همه ۲۴ ساعت روز
و همه ۳۶۵ روز سال و کار میکنه کار اون از لحظه تولد آغاز میشه
و فقط وقتی متوقف میشه . . . . . . . . که ما وارد سالن امتحانات میشیم!!

[hamraz]

بچه ها امشب شب یلداس گفتم این مطلب مناسبت داره بذارمش اینجا

قیمت پماد سوختگی شب یلدا(چله)خیلی خیلی بالا میره.

اگه نگرفتی زود تر بخرش شاید هندوانه ای که گرفتی سفید در بیاد هااا
اون وقت لازمت میشه!!!

[mariami]

آخرین خواسته‌ت قبل از مرگ چیه؟ .
.
.
.
.
.یارو جوابداده: ۵ ...دقیقه وقت بدن هارد کامپیوترمو فرمت کنم چون اگه بدونن چیا توشه
دیگه ختمم برام نمی‌گیرن !

[mariami]

دانشجوی عزیز

وقتی که شما سر کلاس اس ام اس میفرستی من کاملا متوجه میشم

چون هیچ احمقی به دستای خودش زیر میز زل نمیزنه در حالی که لبخند روی لباشه !

دوستدار تو

استاد !

[Zenith]

دیروز همسرم خونه نبود. ما یه حساب مشترک داریم که با توجه به هدفمون از افتتاح اون حساب گاهی یه مبلغی رو توش واریز میکنیم. این حساب از نظر اسمی به نام منه. طبیعتا اس ام اس های مربوط به گردش حسابش هم برا من میاد. دو روز پیش همسرم خونه نبود. یه هو دیدم از اون بانک برام اس ام اس گردش حساب اومد که نشون میداد همسرم 800 تومن از این حساب برداشت گرده. در حالیکه ته این حساب 1 میلیون بود و با توجه به اینکه میدونستم نباید از 200 تومن کمتر ته کارت بمونه، براش سریع اس ام اس یادآوری زدم که بدونه ته کارت 200 تومن بیشتر نمونده. (آخه از پوز فروشگاهی خرید کرده بود. پوزهای فروشگاهی هم که می دونید دیگه، مانده حساب نمیدن. بنابراین اون نمیفهمید چقدر دیگه ته حساب مونده. ماهم کلا از اون آدمای بی برنامه ی مالی هستیم! یعنی ممکنه دقیقا ندونیم ته هر حسابمون چقدر مونده). خلاصه داشتم میگفتم. سریع براش اس ام اس زدم: "عزیزم حواست باشه ته حساب مهر 200 تومن دیگه مونده". گوشی رو گذاشتم کنار. چند دقیقه بعد دیدم برام اس ام اس اومد: "مشتری گرامی عملیات درخواستی امکان پذیر نمی باشد!". اس ام اس رو بجای همسرم برای بانک فرستاده بودم!!!!!!!!

[لیا]

چه قضیه ای شده این ژله
منم یه خاطره خنده دار بگم که به لاغر شدن هم مربوطه
ترم اول سر کلاس روانشناسی عمومی استاد داشت در مورد بیماری بی اشتهایی عصبی حرف میزد و اینکه راه درمانش چطوره بعد از کلی صحبت لیا از وسط کلاس گفت ببخشید استاد چطور میشه به این بیماری دچار شد ؟
منظورم اصلا تیکه بامزه انداختن نبود چون به نظرم بیماری بی دردسری بود و کاملا به درد منو خیلی های دیگه میخورد
لاغر میشدیم و بعد میرفتیم خودمون و درمان میکردم اما تا من تحلیل بکنم چی گفتم کلاس منفجر شده بود

[mariami]

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که یه بار سر یه چارراه، یه دونه از این وانت سبزی فروشا، چراغ قرمزو رد کرد. پلیسه از تو بلندگوش گفت : وانت کجا مییرییییییییییی؟ وانت تو بلندگوش گفت : دارم می‌رم خونه!!!