شما در حال مشاهده سایت در حالت ریسپانسیو(سازگار با موبایل و تبلت) هستید. در صورت تمایل به مشاهده سایت با نسخه اصلی "ایـنـجـا" کلیک کنید.

آشنایی بیشتر با زیباتنی ها

پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران

اطلاعیه مدیریت سایت

در حال حاضر اطلاعیه جدیدی وجود ندارد
نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: خلاصه متن کتاب "بدون اضافه وزن" نوشته کارن دارلینگ " فوق العاده است اين كتاب دوستان"

  1. #1
    مهران آواتار ها
    کاربر فعال

    گروه وزنی
    گروه وزنی

    برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

    تاریخ عضویت
    دی 1392
    عنوان کاربر
    کاربر سایت
    نوشته ها
    468
    میانگین پست در روز
    0.13
    سن
    35
    قد
    188
    وزن شروع
    105
    وزن هدف
    85
    وزن فعلی
    98
    جنسیت
    آقا

    خلاصه متن کتاب "بدون اضافه وزن" نوشته کارن دارلینگ " فوق العاده است اين كتاب دوستان&a

    سلام دوستان عزيز من مدت زمان كوتاهي است كه عضو اين سايت شده ام اما همين مدت كوتاه هم كافي بود تا بفهمم كه اين سايت چقدر ارزنده و عالي هست و كاربران با محبتي داره كا با جان و دل و از صميم قلب راهنمايي مي كنند تا همه از شر اين غول پوشالي " اضافه وزن " راحت بشند و اعتماد به نفس و زيبايي و سلامتشون رو به دست بياورند.

    بنابر قانون كلي اخلاقيات زندگي هر موجودي كه فايده مي برد مي بايستي حتما و حتما" فايده هم برساند تا اين چرخه ادامه پيدا كند ، من هم بر آن شدم تا همه تجربياتي كه در اين چند سال داشتم رو در اختيار دوستان قرار بدم اميدوارم كه مفيد و ارزنده باشه و ساير دوستان هم اگر اطلاعاتي داشتند كه حس كردند شايد ميتونه مفيد واقع بشه بيان و همراهي كنند .. چون به عمل كار برآيد به سخنداني نيست ..

    در آخر اين رو هم بگم كه با اينكه موسس اين سايت تاكيد كردند كه تقدير و تشكري صورت نگيره اما اجازه بدين كه من اينجا براي اولين و آخرين بار مراتب تقدير و تشكر ويژه خودم رو به ايشون ابراز كنم. اميدوارم در ارزش گذاري كار بزرگي كه انجام داديد خداوند نعمات و انرژي هاي مثبت بي كراني رو وارد زندگيتان بنماييد . آمين



    - - - Updated - - -

    و اما كتاب متن کتاب "بدون اضافه وزن" نوشته کارن دارلینگ آنقدر عالي و قوي هست كه ترجيح مي دم ادامه ندم تا خودتون تشريف ببريد و بخونيد
    فقط اين شعر يادمون باشه :
    هر مشكلي آسان شود از رهرو تصميم *** مشكل در اينست كه تصميم نداريم



    - - - Updated - - -

    مقدمه


    «لطفاً به دادم برسید! ميخواهم لاغر شوم.»
    «ميخواهم اندامي متناسب داشته باشم.»
    «ميخواهم شوهرم مرا زيبا بداند.»
    جملههاي بالا معمولاً اولين حرفي است که خانمهايي كه براي مشاوره درباره كاهش وزن به دفترم ميآيند بر زبان ميآورند.
    من هم هميشه ميپرسم: «چرا؟»
    آروارههاشان پايين ميافتد، چشمانشان گرد ميشود. اين ديگر چه سؤالي است؟ مگر واضح و آشكار نيست؟ دنبال واژه ميگردند و ميكوشند احساسات قلبيشان را به طرزي روشن بيان كنند.
    كارم به عنوان مشاور متخصص كنترل وزن، اين فرصت را به من داده است تا با زنهاي بسياري دربارة جسمشان صحبت كنم. به ترسها و نگرانيهايشان گوش دادهام. متأسفانه بسياري از زنان بر اين اعتقادند كه ارزش وجودشان بسته به زيبايي جسمشان است. گويي انتهاي خط به اين ميرسد كه بايد به زيبايي و «باريكي دلخواه» بود تا بتوان خوشبخت شد. معمولاً اين انگيزههاست كه زنان را واميدارد تا رژيمهاي لاغري جنونآميز و زيانبخش را آغاز كنند.
    احساسم اين است كه تصوير نادرستي كه بسياري از زنان از خويشتن دارند، حاصل قطعي و حتمي جايگاهي است كه جامعه ما به عنوان كالايي براي توليد مثل به زن داده است. دل كندن از وسواس فرهنگي براي لاغر بودن آسان نيست. همين كه تلويزيون را روشن ميكنيد، يا مجلهيي را به دست ميگيريد، يا به راديو گوش ميكنيد: تبليغات مبلغي هنگفت را به اين كوشش اختصاص داده است تا شما را مجاب كند كه لاغري ـ به ويژه اگر محصولات آنها را بخريد ـ ثروتمند و زيبا و سعادتمندتان خواهد كرد. جان به در بردن از اين يورش، كار سادهيي نيست.
    من درباره رابطة زن با جسمش فلسفهيي ابتدايي و عملي دارم. معتقدم كه اندازه و ظاهر جسمش بايد مطابق ميل و سليقه خودش باشد. نبايد تابع هوسها و اميال اجباري «مُد روز» باشد كه سال به سال عوض ميشود. هر چه باشد تن هر كس بخشي بسيار فردي و شخصي از وجود اوست. «به باريكي مانكنها بودن» اصلاً بد نيست، به شرط اين كه حالت طبيعي وجودتان باشد. هر چند همه اين حالت را ندارند.
    هدفم در اين كتاب اين است كه به شما بياموزم چگونه شخصي كه خودتان ميخواهيد باشيد. بدني را كه خودتان ميخواهيد داشته باشيد، و چيزي را بخوريد كه خودتان ميخواهيد. همه اينها به عنوان يك انسان، حق الهي شماست. استحقاقش را داريد، و از هم اكنون ميتوانيد صاحب آن باشيد.
    وقتي در سراسر اين كتاب با واژههاي «كشيده» و «باريك» و «لاغر» مواجه ميشويد، لطفاً در نظر داشته باشيد كه منظورم اين است كه اين واژهها در ارتباط با شخص شما چه مفهومي مييابند، و نه اين كه مجلات مُد و تبليغات چگونه آنها را تعريف ميكنند. در حق خودتان لطفي بكنيد و اين گفته حكيمانه قديمي را همواره آويزه گوش خود كنيد: «زيبايي در چشم بيننده است.»
    هنگامي كه در فرايند دگرگوني جسمي و ذهني به كار سرگرميد، ميتوانيد شعر زير را به خاطر آوريد:
    در نشيب و فراز راه خستگي آور
    آنگاه كه ميلغزيم
    صدايي مهربان و شادمان ميگويد:
    «پشتكار شكست نخواهد خورد.»
    آنگاه نيرويي نامريي ما را بر ميخيزانَد
    آتش به جانمان ميزنَد
    و جاني مهربان به ما ميگويد:
    «از اميد دست بر مدار تا به هدف برسي.»
    هومر س. نلسون

    - - - Updated - - -

    از ر*ژ*ی *مهاي لاغري دست بکشيد

    همه اين ر*ژ*ي *مها را آزمودم. اولي اين به اصطلاح رژيم «مايو كلينيك» بود. يقين دارم كه بايد توسط كساني كه گريپ فروت پرورش مي دهند ابداع شده باشد. حالا هروقت كه گريپفروت مي خورم، بايد لحظهيي مكث كنم و به خاطر بياورم كه ر*ژ*يم غذايي ندارم.
    آنگاه نوبت به غذاهاي پودري مي رسد كه در مايعات حل ميكنيد و قورت ميدهيد، و تمام مدت ميكوشيد به خودتان بقبولانيد كه غذاي كامل خوردهايد و ديگر نبايد اشتها داشته باشيد. صد البته كه سير نشدهايد و هنوز دلتان براي جوجه سرخ شده و پوره سيب زميني ضعف ميرود.
    به خاطر داريد كه ترازويتان را به دنبال خود اينور و آنور ميكشيديد و همان طور كه با ملاقه سهم ماهيتان را از كفه ترازو بر ميداشتيد سعي ميكرديد پيشخدمت را مجاب كنيد كه به انجام دادن پژوهش علمي سرگرميد؟ و همه ديگر حيل و تدابيري كه اميدهاي شكننده و دفترچه يادداشتتان را به آن سپردهايد؟
    در فهرست انزجارآورم لباسي پلاستيكي است كه موقع خواب ميپوشيدم و سادهلوحانه ميكوشيدم با آن چربي كه قرار بود در ساعات استراحت و آرامش، با عرق دفع كنم وداع گويم. فرسوده بيدار ميشدم ـ بي آنكه توانسته باشم بخوابم ـ چون در قفس داغ مشقتباري حبس شده بودم و همچنان به چاقي هميشه بودم.
    حتي فرهنگ و بستر درباره ر*ژ*ي *مهاي غذايي مطالبي دلسرد كننده ميگويد. واژه «ر*ژ*يم غذايي» را چنين تعريف مي كند: (1) غذاي مجاز روزانه. (2) راه زندگي: و (3) غذا يا نوشابه محدود. آيا اين مسئله كه «سهميه» خوراكتان تا ابد «محدود» باشد، يا انديشيدن به همه شكستهاي ر*ژ*يمهاي غذاييتان به عنوان «راه زندگي» خونتان را به جوش نميآورد؟ واقعا متأسفم. اما مفهوم زيستن از ديدگاه من چنين نيست.
    ر*ژ*يم لاغري، راه طبيعي غذا خوردن نيست. ر*ژ*يم لاغري، رفتاري وسواسآميز است.
    بر طبق آمارهاي انجمن پزشكي آمريكا، ميزان شكست ر*ژ*يمهاي لاغري 95 درصد است. نميدانم انجمن پزشكي آمريكا چگونه عملاً موفقيت و شكست ر*ژ*يم لاغري را تعريف ميكند. تعريف من از موفقيت، توانايي كاهش اضافه وزن به طور ثابت، بدون انديشيدن به غذاست. يعني اينكه دقيقا آنچه را كه ميخواهيد و هروقت كه ميخواهيد بخوريد و همچنان وزن ايدهآلتان را حفظ كنيد.
    چگونگي رسيدن به همه «اين موفقيتها» را در اين كتاب ميآموزيد.




    - - - Updated - - -

    مشكل اصلي،ر*ژ*يمغذايي است

    نه غذا

    ما افرادي كه ر*ژ*ي *م لاغري ميگيريم معمولاً تمايل داريم كه به غذا به چشم يك دشمن بنگريم. تبهكار غول پيكر و پست فطرتي كه همين كهمحافظان ضعيف شود ميتواند گيرمان بيندازد. مدام به ذهنمان خطور ميكند و به هر كجا كه ميرويم در زواياي آن كمين كرده، بادا ما را تطميع كند. آيا ميتوان از شر اين خصم توانا خلاص شد؟
    در واقع، اين عمل «ر*ژ*ي *م گرفتن» است كه غذا را در موضعي خصمانه نگاه ميدارد. از روي تجربه مي دانيد به محض اينكه سوگند ميخوريد كهر*ژ*ي *م ي را شروع كنيد، ضمنا شروع ميكنيد به انديشيدن درباره غذاهايي كه ميتوانيد يا نميتوانيد بخوريد. اين يك چقدر كالري دارد؟ چقدر فداكاري بكنم تا بتوانم آن را بخورم؟ پنجمين قاشق پنير بيكالريتان را به دهان ميگذاريد و در همان حال، هر چه بيشتر به كيك شكلاتي فكر ميكنيد، احساس ضعف بيشتري به شما دست ميدهد. اينجاست كه دشمن ميتواند به آساني نزديك شود و ديگر بار مدعي پيروزي گردد.
    بالاخره بايد دريابيم كه ديگر نميتوانيم مطيع ر*ژ*ي *مهاي لاغري باشيم. ما استحقاق هردو را داريم: هم غذاي خوب، هم اندام متناسب.




    - - - Updated - - -

    محروم كردن سودمند نيست

    علاقهام به كاهش وزن سبب ميشود كه مقالههاي زيادي را درباره ر*ژ*ي *مهاي لاغري در مجلات بخوانم. معمولا عناويني از اين دست دارند: «بياموزيد چگونه مثل شخصي لاغر غذا بخوريد!» معمولا همان مطلب كهنه به شكلي تازه بيان شده است: محروميت غذايي! اما اين شيوه غذا خوردن شخصي نيست كه به طور طبيعي لاغر است. او، بي آنكه به ميزان كالري توجه كند، هرچه را كه دوست دارد ميخورد. هرگز به پاي سيبي كه به او تعارف ميشود، دست رد نميزند. حال آنكه براي كسي كه رژيم لاغري دارد، پاي سيب قطعاً در فهرست ممنوعهاست. شخصي لاغر فقط همانقدر ميخورد كه اشتها دارد ـ و البته اين نكته بسيار مهمي است ـ فقط همان قدر كه اشتها دارد. اما خود را اشباع نميكند.
    كسي كه ر*ژ*ي *م لاغري دارد پاي سيب را با چنان احساس گناهي ميخورد كه مجبور است آن قدر بخورد تا به احساس انزجار برسد. تصور كنيد اگر به شخصي كه به طور طبيعي لاغر است ميگفتند بايد ر*ژ*ي *م لاغري بگيرد، چه واكنشي نشان ميداد. ديگر نبايد به غذاهاي پر كالري لب بزند! محروميت! به سر بردن بدون آنها! به احتمال زياد رفتارش عيناً مانند شخص چاق مي شد: شروع ميكرد به دلهدزدي و غذا خوردن به هنگامي كه گرسنه نيست: غذا خوردن به مقدار ناهنجار، و به جز غذا به هيچ چيز نينديشيدن. مطمئنم كه براي اولين بار در عمرش اضافه وزن پيدا ميكرد: صرفاً به اين دليل كه شيوه طبيعي غذا خوردن خود را كنار گذاشته بود.
    توجه كنيد كه وقتي درباره شخص لاغر حرف مي زنم منظورم «شخصي است كه به طور طبيعي لاغر است» اين شخص با شخص لاغري كه غذايش برگ كاهو و هويج است و مدام داروهاي ملين مصرف مي كند تا هر آنچه را كه خورده بشويد، از زمين تا آسمان تفاوت دارد. شخصي كه طبيعتاً لاغر است بهترين مواد خوراكي را مصرف ميكند در سوپرماركت به سراغ شيرينيهايي كه كربوهيدرات كمتري دارند نميرود: به سراغ بهترين شيرينيها ميرود.
    حال آن كه كساني كه ر*ژ*ي *م لاغري دارند به سراغ آن بيسكوييتهاي خشك كهنه بيمزه ميروند. ضمناً همه وجودشان پيرامون غذا ميچرخد. آنقدر ذهنشان به غذا مشغول است كه براي خلاقيت و كار و تفريح و دوستان و مهمتر از همه، نيازهاي شخصي خودشان فرصتي نمييابند. نخستين انديشه شخصي كه رژيم لاغري دارد به هنگام بلند شدن از رختخواب اين است كه: «امروز بايد تلاش كنم چه چيز را نخورم تا دو سه كيلو بر وزن رانهايم نيفزايم؟»
    واقعا كه چه آغازي براي يك روز تازه هنگامي كه در انديشه غذاها گم شده و فرو رفتهايد، چگونه ميتوانيد به انديشههاي مثبت براي آغاز روز در مسيري درست، دست يابيد؟ با چنين طرز تفكري ـ شخصي كهر*ژ*ي *ملاغري داردـ از دست دادن هرگونه توجه نسبت به خويشتن را آغاز ميكند. حس «احترام به خود» او آسيب ميبيند، و امكان موفقيت در همه زمينههاي زندگي به شدت پايين ميآيد.



    - - - Updated - - -

    خودتان را براي شكست آماده نكنيد

    ر*ژ*ي *مهاي لاغري، زمينه ذهني شكسترا مهيا ميكنند. شايد بتوانيد بعضي از تجربههاي خودتان را به خاطر آوريد. به ياد داريد كه در دكه مجله فروشي سوپرماركت، نشريه مشهور را ديديد كه رويجلدش نوشته بود: «تنهار*ژ*ي *ميكه موثر است»؟ به طرزي جنونآميز آن را از رويدكه قاپيديد و پولش را بهصندوقدار پرداختيد و سراسيمه خودتان را به خانه رسانديد تا اين آخرين «جادو» را بخوانيد و به خودتان بگوييد: «اين يكي ديگر واقعا به من متعلقاست. با اين يكي واقعا موفق خواهم شد. واقعا
    همه اينها بعد از ظهر شنبه اتفاق ميافتد. تصميم ميگيريد كهاز روز دوشنبه شروع كنيد. آنگاه بسته دوناتهايي را كه در آشپزخانه داريد بهياد ميآوريد. به سرعت به آشپزخانه ميرويد و تمامش ميكنيد. ميدانيد كه بايداز شرش خلاص شويد. نميخواهيد كه دوشنبه صبح هنوز دوروبرتان باشند. اينالگوي خلاص شدن از همه آنچه كه دوشنبه صبح نبايد دوروبرتان باشد، سراسرتعطيلات آخر هفته ادامه مييابد.
    روز موعود فرا ميرسد. روز نخست بدون كوچكترين تقلب به سرميآيد. روز دوم به موفقيت روز اول نيست. يك بستني قيفي كه ديگر چيزي محسوبنميشود. روز سوم ديگر تاب تحملش را نداريد. هيچ چيز! ديگر هيچ چيز به اهميتغذا نيست. حالا فقط و فقط ميتوانيد به غذا بينديشيد.
    البته كه تسليم ميشويد و جداً سلامت عقل خالقان اينر*ژ*ي *ملاغري را به باد سوال ميگيريد. يقين داريد كه خالق اين رژيم، خودش هموارهنيقلياني ملخي بوده ـ كه به دليلي نامعلوم ـ تصميم گرفته چاق و چلههاي اينعالم را به عذابي اليم دچار كند. حتي در سطح عقلي توانستهايد براي شكستخودتان توجيهي بيابيد، منتها ناخودآگاه داريد خودتان را براي شكستي ديگرمهيا ميكنيد. اين انديشه قدرتمند كه «من هميشه شكست ميخورم» شروع ميكند بهخزيدن در ساير زمينههاي زندگيتان. اگر ذهن نيمه هشيارتان بپذيرد كه در رژيمغذايي شكست خوردهايد، اين توانايي را خواهد داشت كه اين اعتقاد منفي را بهازدواجتان نيز تعميم بدهد: (تا وادارتان كند كه اين اعتقاد را نيز بيابيدكه همدمي شكست خورده هستيد)، و همچنين در مورد شغل يا پدر يا مادر بودنشما. ذهن نيمه هشيار اين توانايي را ندارد كه معقول باشد و به داوري درستبنشيند: همه چيز را تحت اللفظي و عليالظاهر تعبير ميكند. پس اگر معتقدباشيد كه دركاهش وزن شكست خوردهايد، ذهن نيمه هشيارتان اين امر را چنينتفسير ميكند كه كلاً و عموماً موجودي شكست خودهايد.
    بدتر از همه مواردي بود كه توانستيد براي مدتي طولاني بهر*ژ*ي *مادامه بدهيد. دو ماه آزگار اسير شمارشگر كالريها بوديد. به سينه همهدعوتها و ميهمانيها و گردهم آمدنها دست رد زديد، از ترس اين كه مبادا آنجايك دسر لبريز از خامه در انتظارتان باشد. خانوادهتان از موضعگيريگوشهگيرانه شما به تنگ آمده بودند. اما توانستيد 25 كيلو از وزنتان بكاهيد. پس جشن گرفتيد و به خودتان جايزه داديد: يك كافه گلاسه همراه يك كيكشكلاتي. آنقدر دلچسب بود كه نتوانستيد همانجا متوقف شويد. اندك اندكبرميزان خوراكتان افزوده شد. يك ماه نگذشته بود كه نه تنها 25 كيلوي از دستداده را باز يافتيد، بلكه سه كيلو هم مازاد بر آن اضافه وزن پيدا كرديد. حالا در ذهنتان زبونترين و انزجار آورترين شكست خورده موجود بر سياره زمينهستيد. مصيبت واقعي در اينجا اين است كه در طولر*ژ*ي *ملاغري به اميد رسيدن به كاهش وزني ثابت، رنج برديد. در واقع، اين انديشهمصرانه را آفريديد كه: «من موجودي شكست خوردهام و نميتوانم هيچ كاري را بهدرستي انجام بدهم.» حالا هم وزنتان بيش از زماني است كهر*ژ*ي *ملاغري را آغاز كرده بوديد.

    ..........

  2. 2 کاربر، ارسال مهران را لایک کرده اند:

    khatereh58 (12 بهمن 1393),Narmin (25 دی 1394)

  3. # ADS
    تبلیغات در مدار
    تاریخ عضویت
    همیشه
    نوشته ها
    بسیاری
     

  4. #2
    مهران آواتار ها
    کاربر فعال

    گروه وزنی
    گروه وزنی

    برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

    تاریخ عضویت
    دی 1392
    عنوان کاربر
    کاربر سایت
    نوشته ها
    468
    میانگین پست در روز
    0.13
    سن
    35
    قد
    188
    وزن شروع
    105
    وزن هدف
    85
    وزن فعلی
    98
    جنسیت
    آقا
    متابوليسم شما ازر*ژ*ي *ملاغري


    نفرت دارد

    دانشگاه ييل اخيراً به پژوهشي دست زده است كه نشان ميدهد ر*ژ*ي *مهاي لاغري عملاً به چاقي ميانجامند. اين پژوهش اشخاصي را در بر ميگيرد كه براي مدتي طويل به طور گاه به گاه ر*ژ*ي *ملاغري داشتهاند. ظاهراً وقتي كسي ر*ژ*ي *م ميگيرد، متابوليسم بدنش (ميزاني كه بدنش كالري ميسوزاند) پايين ميآيد تا با ميزان كمتر غذا انطباق يابد. وقتي شخص از ر*ژ*ي *م دست ميكشد، متابوليسم يا سوخت و ساز بدنش نميتواند با سرعت لازم به ميزان غذاي افزونتر واكنش نشان دهد. به همين دليل، شخصي كه ر*ژ*ي *م لاغري دارد ميتواند به آساني پنج كيلو از وزن خود را از دست بدهد، و همين كه ر*ژ*ي *م خود را قطع كند و به روشهاي معمول خود باز گردد، هشت كيلو اضافه وزن پيدا كند. اين متابوليسم مدام در حال دگرگوني، بدني ميآفريند كه قادر به تنظيم خود نيست. فرايند هنجار سوخت و ساز جسم «گيج و آشفته» ميشود به طوري كه ديگر نميداند چگونه بايد واكنش نشان بدهد. نظريه من اين است كه فرايند متابوليسم عاقبت آنقدر گيج و آشفته ميشود كه ميگويد: «من ديگر كار نميكنم. ديگر نميدانم از من چه ميخواهي. پس همينجا بمان!» معتقدم به همين علت است كه اين همه خانمهاي 45 ساله به بالا براي مشاوره درباره اضافه وزن به دفترم ميآيند. آنها سالها ر*ژ*ي *م لاغري داشتهاند و ديگر نميتوانند از وزن خود بكاهند.
    از آنها ميخواهم از هر آنچه كه ميخورند فهرستي تهيه كنند. وقتي ميبينم كه به اندازه يك گنجشك غذا ميخورند و باز هم نميتوانند نيم كيلو وزن از دست بدهند، درمييابم كه متابوليسم آنها دست از كار كشيده است. آنها بايد بدون ر*ژ*ي *مهاي لاغري گاه به گاه، به شيوه معقول و منظم خورد و خوراك بازگردند. تنها در آن صورت، جسم ميتواند به روشني دريابد كه چه بايد بكند.



    - - - Updated - - -

    به جاي وزن


    اقتدارتان را بازيابيد

    بهاي مصيبتبار ر*ژ*ي *م گرفتن اين است كه اقتدارتان را از دست ميدهيد. اجازه ميدهيد چيزي برون از شما، مراقب نيازهايتان باشد. وقتي خودتاناداره اين امر را به دست ميگيريد و شروع ميكنيد به جستجوي دلايل دروني پرخوريتان، ميآموزيد چگونه به شيوههايي مثبت با آنها كنار آييد. از اين رو، اقتدار و توانايي كاميابي خود را باز مييابيد.
    هدف اين كتاب اين است كه دقيقا همين كار را به شما بياموزد.


    يادآوريهاي فصل اول

    1- ر*ژ*ي *م لاغري سبب مي شود كه غذا چون دشمن به نظر آيد.
    اگر غذا دشمن باشد، نميتوانيد با آن راحت باشيد.
    2- شخصي كه به طور طبيعي لاغر است هرگز خودش را از غذا محروم نميكند، حتي اگر آن پركالري باشد.
    3- هر چه را كه ميخواهيد بخوريد، اما فقط به اندازه اشتهايتان.
    4- ر*ژ*ي *م لاغري «شكست ذهني» ميآفريند.
    5- ر*ژ*ي *ملاغري به علت نامنظم كردن متابوليسم، ميتواند عملاً به چاقي منجر شود



    - - - Updated - - -

    دلایل پرخوري
    غذا با چاقي ارتباط ندارد. استفاده از غذا براي جبران مسايل حل نشده و نيازهاي برآورده نشده ناخودآگاه، اضافه وزن ايجاد ميکند. همه ما براي ابراز ناكاميها و دردها و ناراحتيهايمان، شيوههاي شخصي ويژهيي داريم. بعضي از افراد به مشروب و مواد مخدر رو ميآورند. جمع كثيري نيز به غذا پناه ميبرند.
    مراجعانم اغلب ميگويند كه دليل چاقيشان صرفاً علاقه آنها به غذاست. اين دليل نميتواند موجه باشد، زيرا اگر از كسي كه به طور طبيعي لاغر است بپرسيد كه آيا از غذاي خوب لذت ميبرد يا نه، به احتمال زياد پاسخش مثبت خواهد بود.
    اين جمله قديمي هم كه: «سوخت و ساز بدنم بايد كند باشد.» صحت ندارد. اعتقاد به سرعتهاي متفاوت متابوليسم (براي توجيه اختلافهاي فاحش وزن) پايه و اساس علمي ندارد. اين عقيده هم كه وقتي پا به سن بگذاريد آن قدر سوخت و سازتان كند ميشود كه دچار اضافه وزن شويد، واقعيت ندارد. متخصصان پزشكي بر اين اعتقادند كه متابوليسم اندكي كند ميشود، اما نه آن قدر كه بتوان ده كيلو اضافه وزن پيدا كرد. و اين عقيده كه حتما غددمان «داراي فعاليت مفرط» هستند نيز صحت ندارد، زيرا فقط اندك شماري از چاقيها به علت عدم تعادل غدد است.
    دكتر ادوارد مارشال نويسنده «برنامه غذايي مارشال» ميگويد: «بررسيها نشان ميدهند كه شيوه پروسه غذا در بدن افراد چاق و لاغر يكسان است. اين عقيده كه افراد داراي متابوليسمهاي متفاوتند ـ و بعضي از افراد فوراً غذا را ميسوزانند، حال آن كه ديگران غذا را به چربي تبديل ميكنند ـ گواه علمي ندارد.»
    اگر چه ما انسانها موجودات پيچيدهيي هستيم، و بسياري از ما توانستهايم با عادتهاي عجيب و غريب غذايي ـ كه معمولاً آنها را رژيم لاغري ميخوانيم ـتعادل طبيعي خود را بر هم بزنيم.



    - - - Updated - - -

    شناخت خويشتن
    غذا مشكل جسماني ايجاد نميكند، اگرچه براي بيشتر ما اهميت رواني دارد.
    بايد اين اهميت را دريابيد تا بتوانيد بر مشكل اضافه وزنتان غلبه كنيد. وقتي شروع ميكنيد به كشف دلبستگي رواني خود به غذا، به خاطر داشته باشيد كه شايد در اين ضمن، خاطرههايي دردناك و احساسهاي گناه و يك باغ وحش حسابي را لاروبي كنيد. با اين حال، ضرورت دارد كه با خودتان رو راست و صادق باشيد: صادق بودن با خويشتن سبب رهايي از قفس رژيم لاغري ميشود.
    هر روز كه در دفترم با مراجعانم كار ميكنم، علاوه بر دلايل قديمي سوء استفاده از غذا، دلايلي تازه ميشنوم. اگر اين دلايل را به شما بگويم، چه بسا بعضي از آنها دلايل شما نيز باشند: و شايد بتوانيد دلايل خود را نيز بر آنها بيفزاييد. اگر ديديد همه آن دلايل به شما تعلق دارند، نوميد و دلسرد نشويد. معنايش محكوميت به چاقي ابدي نيست. هرچه بيشتر با خودتان صادق باشيد، بيشتر در حق خود لطف كردهايد. به خاطر آوريد كه ميخواهيد ديگر بار درباره كاهش و افزايش وزن بياموزيد. اكنون ميآموزيد تا در رابطه با غذا شيوهيي يكسر تازه را در خود بپرورانيد. در اين لحظه مبتدي و تازه كاريد. پس با خودتان پر مهر و محبت باشيد. چه بسا نسبت به غذا واكنشي شديداً عاطفي داشته باشيد.
    در فصل ششم بيشتر درباره چگونگي كنش ذهن نيمه هشيار گفتگو خواهيم كرد. اگر چه بايد چند مسأله اساسي را به خاطر بسپاريد. ذهن نيمه هشيار همه دستورها را تحتاللفظي و بر حسب ظاهر دريافت ميكند و قادر به تصميم گيريهاي ـ عقلاني و هوشمندانه نيست ـ اما به هر چه كه نياز داشته باشيد، سرانجام راهي براي برآوردن آن پيدا ميكند، حتي اگر اين راه براي بخش هوشمند و بالغ ذهن هشيار، به نظر مضحك بيايد.
    اكنون به دلايل سوء استفاده افراد از غذا مينگريم:


    - - - Updated - - -

    دليل اول:
    آسايش
    يكي از آموزگارانم اين را عارضه «عزيز دلم يك شيريني بخور!» مينامد. اين عارضه از كودكي آغاز ميشود. از وقتي كه رويدادي كوچك، نظير زمين افتادن و زخم شدن زانو رخ ميدهد. مادر هم بي درنگ پيش ميآيد و براي اينكه به دادش برسد ميگويد: «عزيز دلم يك شيريني بخور تا حالت بهتر شود!» ذهن جوان كودك شروع ميكند به ارتباط دادن غذا با آسايش. پس حدس بزنيد كه به عنوان فردي بالغ، هرگاه كه خودش يا عزيزي گرفتار كشمكش گردد، يا فرضاً اگر در امتحان تاريخ مردود شود، يا هر ناراحتي ديگري برايش پيش بيايد كه نيازش به آسايش را شعلهور كند، چه خواهد كرد؟
    به غذا پناه خواهد برد. محض خاطر آسايش. غذا خواهد خورد.


    دليل دوم:
    وزنهيي در عالم بودن
    هنگامي كه به وزن به مفهوم مادي آن ميانديشيم، معمولاً آن را به مفهوم توسري و قدرت شخصي ميگيريم. افراد بسياري به طور ناخودآگاه، سنگيني جسماني را به جاي «وزن به معناي نفوذ» و تأثير در رويدادها و مردمان ميگيرند.
    مثلا مراجعي داشتم كه عضو هيئت مديره شركت بزرگي بود. هرگاه كه براي شركت در جلسهيي وارد تالار وسيع ميشد احساس ميكرد كه ناجور به چشم ميآيد زيرا همه همكارانش مرد بودند. احساس ميكرد اگر لاغر و زنانه به نظر برسد، او را جدي نخواهندگرفت. حس ميكرد بايد با تنومند و مردانه شدن، اقتداري يكسان با آنها به دست آورد.
    لازم نيست مقامي به اهميت شغل مراجعم داشته باشيد تا اين دليل در مورد شما هم صدق كند. فرق نميكند كه خانهدار باشيد يا لوله كش يا زارع. مادامي كه اضافه وزن را با نيرو و قدرت يكي بدانيد، كاهش وزن دشوار خواهد بود.
    برايم جالب توجه است كه بسياري از افرادي كه در سمينارهايم شركت ميكنند، نخست نفي ميكنند كه «وزنهيي در عالم بودن» بخشي از الگوي وجود آنهاست. اما چند ماهي كه گذشت، بسياري از آنها به من ميگويند: «دليل دوم را به خاطر داري؟ به گمانم در حال استفاده از آنم.»
    هنگامي كه واكنشهايتان را نسبت به اين دليل ـ و همچنين ساير دلايل ـ در مييابيد، با ذهن باز با آنها مواجه شويد.

    دليل سوم:
    يك چيز هم به ميل خودم
    اغلب اوقات در زندگي شخص چاق، انساني بينهايت سلطهجو وجود دارد كه مدام به او ميگويد چه بكند، چگونه پولش را خرج كند، با چه كسي دوست باشد و با چه كسي دوست نباشد، سر چه ساعتي منزل باشد، و غيره .... اين شخص معمولا در زندگيش احساس استقلال و آزادي و داشتن حق و حقوقي نميكند. پاسخ معمول نيز 13 كيلو اضافه وزن است. شايد تخريب خويشتن باشد، اما اين تنها كاري است كه هيچ كس نميتواند در آن مداخله كند.
    همه در زندگي به ميزاني از استقلال نياز دارند، و براي كسب آن به اقدامهايي اغراقآميز متوسل ميشوند. اين امر به ويژه در مورد كودكاني كه مشكل اضافه وزن دارند صدق ميكند. وزن اضافي فرياد ميزند: «جسمم را كه نميتواني كنترل كني!»

    دليل چهارم:
    شبيه يا مغاير ديگري بودن
    بيشتر كودكان «قهرماناني» مييابند كه ميكوشند آنها را الگو قرار دهند. فرض ميكنيم محبوبي كه شما ميستاييد «عمه جان تيلي» است كه هوشمند و پر محبت و سخاوتمند است و بهترين شيريني شكلاتيهاي اين عالم را هم ميپزد. بارها به خود گفتهايد: «وقتي بزرگ شوم عيناً مثل عمه تيلي ميشوم» چه شگفت بود اگر فقط هوش و جاذبه او را به ارث ميبرديد. بدبختانه، هيكل 125 كيلويي او را نيز به ارث بردهايد، چون به ذهن نيمه هشيارتان آموزش داديد كه عيناً مثل عمه تيلي باشد.
    اين تله ذهن نيمه هشيار به طور معكوس هم ميتواند كار كند. شايد شما و مادرتان هرگز بر سر مسألهيي به توافق نميرسيديد. هرگاه فرصتي پيش ميآمد با هم شاخ تو شاخ ميشديد. سوگند خورديد كه كوچكترين شباهتي به او نداشته باشيد. در واقع، قسم خورديد كه درست برعكس او باشيد. اما اگر مامان صاحب اندامي باريك و كشيده باشد، و شما به خودتان آموخته باشيد كه همه چيز او را نفي كنيد، آن وقت چه پيش ميآيد؟ احتمالا صاحب آن تن متناسب نخواهيد شد.
    حتي شايد دوستان و خويشان، ذهنتان را آماده رقابت با كسي كرده باشند. آيا جملههايي شبيه اين جمله را به خاطر ميآوريد كه : «اگر باز هم آن بستني را بخوري، مثل عمو فرد خواهي شد.» اما اين عمو فرد 140 كيلو وزن دارد. پس صفحات كتاب حافظهتان را پس بزنيد و ببينيد آيا ميتوانيد سوگندهايتان، و دستورهايي را كه به ذهن نيمه هشيارتان دادهايد، به ياد بياوريد؟

    دليل پنجم:
    انتقامجويي
    مراجعم روندا، چهارده ساله بود در خاورميانه زندگي ميكرد. پدرش در آنجا سياستمداري پر نفوذ بود. پدر و مادرش تصميم گرفتند كه او را به يك شبانهروزي در آمريكا بفرستند. او كه از اين «طرد شدن» بينهايت خشمگين بود، احساس ميكرد بايد از پس انتقام برآيد. چون پدرش به ريخت و قيافه ظاهر اهميت فراوان ميداد، روندا ميدانست چگونه او را به «چنگ» بياورد. پس چاق شد.
    به وضعيت خودتان بينديشيد. با اضافه وزنتان ميكوشيد چه كسي را به «چنگ» بياوريد؟

    دليل ششم:
    مانع اجتماعي
    آيا از ملاقات با افراد جديد يا شركت در اجتماعات ميترسيد؟ آيا آسانتر است كه در ميهماني، قطرهيي تشخيص ناپذير باشيد؟ يا اصلا دعوتي را نميپذيريد و در معيت يك كيك، در خانه ميمانيد و تلويزيون تماشا ميكنيد؟ در اين صورت، چنين مينمايد كه از وزن اضافي خود به صورت مانعي سود ميجوييد تا مردم شما را نشناسند. احتمالا حس «احترام به خود» شما ضعيف است، و مجاب شدهايد كه در هر صورت احدي دوستتان نخواهد داشت. پس چرا به پيشواز مخاطره برويد تا طرد شويد و آزار ببينيد؟ اگر درست حدس زدهام، از مكرر خواندن فصل مربوط به طرز بهبود «احترام به خود» دست بر نداريد. پذيرش بي قيد و شرط خود كليد حل اين مسئله است. همه ذاتاً نيكو هستند، حتي اگر بكوشند اين نيكويي را در لايهيي از چربي بپوشانند.
    دلیل هفتم:
    عايق گذاري
    وقتي مراجعم سيندي از دوران كودكي و نزاعهاي مدام خشونتبار پدر و مادرش برايم گفت، آشكارا گريستم. جنجالها چنان وحشتانگيز بودند كه او يك قرص نان و يك پاكت شيريني يا هر چيز ديگري را كه به دستش ميرسيد، به سرعت ميبلعيد. ناخودآگاه ميدانست كه غذا به نحوي سرو صدا را ميخواباند. از شيوه پرخوري براي بي حس كردن جسم خرد شدهاش نيز سود ميجست، زيرا مادرش به پرخاش و كلمات خشونتآميز اكتفا نميكرد.
    سيندي تنها كسي نيست كه از غذا براي متوقف ساختن درد جسماني و عاطفي استفاده ميكند. غذا به مقدار زياد، خاصيت بيحس كردن دارد. وقتي شخصي بيش از مقداري كه جسم به آساني ميتواند هضم كند غذا ميخورد، غذاي اضافي در معده ميماند و تخمير ميشود. اين تخمير حسي مشابه نوشيدن الكل ميآفريند. آنگاه ممكن است دچار رخوت و خوابآلودگي و بيحسي و كمبود انرژي شويد كه باعث ميشود احساسها از كار بيفتند و درد دور نگاه داشته شود.

    دليل هشتم:
    خفه كننده خشم
    به هنگام كودكي، به بيشتر ما آموختهاند خشم احساسي نامناسب است. اغلب به ما ميگفتند: «جوابم را نده! دهنت را ببند. دهن به دهنم نگذار!» شايد به همين دليل، شعري قديمي متعلق به دوران ويكتوريا ميگويد: «بچهها را بايد ديد، نبايد شنيد.»
    خشم، پاسخي سالم به اوضاع و شرايطي معين است. اگر به بچههايتان بياموزيد كه خشم خود را سركوب كنند، بزرگترين اشتباه ممكن را مرتكب شدهايد. سركوب كردن خشم يعني انباشتن آن در درون و اين امر ميتواند به انواع و اقسام مشكلات بينجامد به مشكلاتي نظير پرخوري. شخص پرخور، خشمش را با غذا قورت ميدهد.
    تجربه ويرجينيا يكي از بهترين نمونههاست. «تازه ناهاري بينهايت دلپذير را تمام كرده بودم و درباره خودم هم احساسي بسيار رضايت بخش داشتم، كه پستچي از را رسيد و نامهيي از پدرم آورد. همين طور كه نامه را ميخواندم همه چيز را سرخ ميديدم، زيرا او براي كاري كه نكرده بودم سرزنشم كرده بود. ذهنم از شدت خشم از كار افتاد. خود را در آشپزخانه يافتم، در حال بلعيدن غذايي كه حتي طعمش را نميچشيدم. ناگهان به خود آمدم و فهميدم كه چه ميكنم: خشمم را با غذا فرو مينشانم. بيش از اندازه انزجارآور بود، چون تازه ناهار لذيذي را تمام كرده بودم.»
    ويرجينيا اكنون آموخته است كه خشمش را به طرزي مثبت نشان دهد: با بيان قاطعانه و توضيح نيازهايش: بدون اينكه خشمش را با غذايي زايد و غير لازم فرو دهد. در فصل پنجم درباره فنون ابراز خشم به صورت مثبت گفتگو خواهيم كرد.

    دليل نهم:
    آموزش والدين
    بسياري از پدر و مادرهاي ما ذهنمان را با اعتقاداتي آموزش دادهاند كه همواره به عادتهاي غذايي خوبي نينجاميده است. فكر ميكنم تقريباً همه بچههاي آمريكايي اين را شنيده باشند كه: «غذايت را تمام كن. بشقاب را تميز كن. در هند بچههايي هستند كه دارند از گرسنگي ميميرند.»
    حتي وقتي بزرگ ميشويد، همين كه غذايتان رو به اتمام ميگذارد، اين جمله در ذهن نيمه هشيارتان طنين ميافكند. از اين كه با تمام نكردن آخرين تكه سيبزميني و سس ته بشقابتان، تنها مسؤول مرگ بچههاي كوچك فقير باشيد، احساس گناه ميكنيد. البته بخش بالغ ذهنتان از آن تلقين آگاه نيست. اما مطمئن باشيد كه تلقين هنوز آنجاست.
    اگر وقتي افراد چاق غذا ميخورند به آنها توجه كنيد، ميبينيد كه ته بشقابشان را كاملا تميز ميكنند، حتي آخرين برگ جعفري خرد شده را به دهان ميگذارند. هميشه مقداري از چيزي را باقي بگذاريد و به خودتان اطمينان بدهيد كه هيچ مانعي ندارد.
    چند خانم به من گفتهاند كه وقتي مادرشان درباره حقايق زندگي برايشان سخن ميگفت، اين را نيز افزوده است كه: «عزيز دلم، از موقعي كه عادت ماهانهات شروع ميشود بايد مواظب اضافه وزن باشي. زنها هميشه از آن هنگام اضافه وزن پيدا ميكنند.» با چنين تعليمي كه به ذهنتان آموخته شده، منتظر پهن شدني «اجتناب ناپذير» خواهيد بود و ناخودآگاه ميكوشيد تا اين انتظار را برآوريد.
    اگر از خانوادهيي باشيد كه زماني كم پولي را تجربه كرده است، اين جمله را شنيدهايد كه: «بهتر است امشب شكمت را از آن پر كني. شايد تا مدتها آن را نداشته باشيم.» يا اگر خانواده پر جمعيتي داشتهايد ميبايست فوراً سر ميز غذا بنشينيد تا بينصيب نمانيد. يا اگر ميخواستيد كمي از دسر خود را نگاه داريد تا بعداً بخوريد، ميدانستيد كه چنين فرصتي نخواهيد يافت چون مطمئناً يك نفر آن را به سرقت ميبرد. اين اوضاع و احوال خانوادگي، نياز به «دلهدزدي» و تندخوري و پرخوري در يك نشست را ميآفريند.
    به نقاشيهاي قديمي كه نگاه ميكنيد، ميتوانيد ببينيد كه ريخت و قيافه چاق و چله، اغلب در فرهنگ ما نمايانگر توانگري بوده است. اين گرايش كم و بيش هنوز هم وجود دارد. مورد مردي را در نظر بگيريد كه از خانوادهيي آمده كه براي خورد و خوراكشان به اندازه كافي نداشتند. در كودكي سوگند خورده (شايد به طور ناخودآگاه) كه هر وقت پدر شد، سفرهاش لبريز باشد. قطعا نيت او خير بوده اما به كودكاني خپله انجاميده است. هر شب براي اثبات توانگرياش پاكتهاي تنقلات را به خانه ميآورد. بچهها هم كه نميخواستند «بابا جون» را ناكام كنند تمامش را ميخوردند.
    در بعضي از خانوادهها ـ وقت غذاـ زمان اعلام اخبار بد بود. موقعي كه تجديد شدن در جبر به زبان ميآمد و ميشنيديد كه آن آخر هفته نميتوانيد به اردو برويد. اگر رسم خانوادهتان به هنگام غذا خوردن اين گونه مكالمات منفي بوده است، احتمالا هر بار كه غذا ميخوريد آنها تداعي ميشوند. و هرگاه ديگر بار مكالمهيي منفي را به هنگام غذا تجربه كنيد، اين گرايش در شما بيدار ميشود كه بيشتر و تندتر از حد لزوم بخوريد، فقط به اين دليل كه اصلاً نميخواهيد بدانيد كه چيزي ميخوريد.
    بكوشيد به ياد آوريد كه والدين شما درباره غذا و اضافه وزن و تن شما و ساير چيزها چه ميگفتند. شايد به مشكل اضافه وزنتان كمك كند. لطفاً اين را نيز به خاطر داشته باشيد كه ملامت و سرزنش پدر و مادرتان به شما كمك نخواهد كرد. بيشتر آنها از اثر يادآوريهاي كوچك «بيآزار» بي خبر بودند. اما اگر شما پدر و مادر هستيد، تمنا ميكنم اين بخش را دوباره بخوانيد. بياييد از هم اكنون بچههايتان را از اين نياز خلاص سازيم كه اضافه وزن مستلزم مكافات پس دادن است.


    دلیل دهم:
    تصوير مادرانه
    بسياري از زنان به من ميگويند که تا موقعي كه بچهدار نشده بودند، هيچ گاه مشكل اضافه وزن نداشتند. البته حقيقت دارد كه بدن شما با زايمان دگرگون ميشود اما اين دگرگوني به اندازه دگرگوني ذهن شما نيست. كافي است به تفاوت شيوه زندگي يك مادر با خانمي كه مادر نيست بنگريد. شايد تصويري كه از خود داريد، از همسري جذاب و خود انگيخته و آزاد، به مادري مسؤول و مقيد و خسته و فرسوده بدل شده است.
    وقتي به مامان ميانديشيم، كدام تصوير در ما زنده ميشود؟ معمولاً اين تصوير نيست: زني باريك اندام و متناسب. ناخودآگاه به رانهاي نرم و فربه ميانديشيم كه رويش بنشينيم و به سینه هایی پر از شير. به عبارت ديگر، زني گوشتالو كه فقط به فكر رفاه ما باشد. اينها تصاويري است كه در كودكي به ما القاء شده است و هنوز هم پا برجا هستند، مگر اينكه خودمان آنها را عوض كنيم. اغلب پدر نيز همسرش را «مادر» صدا ميزند، شايد چون براي او هم «مامان» شده است، شايد هم چون فكر ميكند كه نقش مادرانه او مهمتر از نقشي است كه به عنوان همسر دارد. براي اين كه مامان خوبي باشد، تصويرش را در كودكش ميپيچد و فرديت خويش را نفي ميكند. انديشه نيمه هشيارش در اين وضعيت، اين است كه مادر خوبي باشد، پس بايد با آن تصوير مادرانه مطابقت كند.


    دليل يازدهم:
    جستجوي رضايت
    از دروتي پرسيدم: «آيا از زندگيت راضي هستي؟»
    چانهاش را پايين آورد و سرش را تكان داد. وقتي چهرهاش را بالا آورد، چشمانش پر از اشك شده بود.
    او 49 ساله است ـ سني آسيبپذير براي بيشتر زنها ـ زماني كه به آساني ميتوان تسليم احساس خلأ شد. بچههايش به دانشكده ميرفتند و همسرش بيشتر وقتش را سر كار ميگذراند. دروتي هم ميكوشيد از راه بي وقفه خوردن، رضايتي به دست آورد. او نويسندهيي هوشمند و با استعداد بود كه مدتها نتوانسته بود چيزي را بر روي كاغذ بياورد. توانايي انجام كاري براي شادماني و رضايت خود را از دست داده بود. همواره خودش را به برآوردن نيازهاي بچهها و همسرش و انجام وظايف منزل سرگرم كرده بود. دروتي نياز داشت بياموزد كه اين حق اوست كه خودش را با چيزهايي به غير از غذا ارضا كند. سرانجام به خودش اجازه داد كه داستانهاي كوتاه بنويسد و در دانشكده شهرش به كلاسهايي برود. آموخت كه خلأ زندگيش را به جاي كسب لذت از غذا، با چيزهاي مثبت پر كند. كاهش وزن او آغاز شد: آرام، اما مطمئن.
    گفتم كه زنان هم سن و سال دروتي در معرض اين مشكل قرار دارند. اگر چه اين مشكل به آن گروه سني محدود نميشود. خواه 18 ساله باشيد و خواه 80 ساله، اگر از زندگيتان (به طور كلي يا جزيي) راضي نباشيد، اين امكان وجود دارد كه خودتان را تسليم لذت از غذا كنيد.



    دليل دوازدهم:
    جلب توجه
    به هنگام مشاوره با آمي ـ دختركي ده ساله ـ با تصوير كودكي بسيار تنها و خشمگين روبرو شدم. پدر و مادرش سرگرم حرفهيي پر مشغله بودند. هميشه در حال دويدن براي حضور در جلسات و ميهمانيهاي شام و قرار ملاقات. آمي دختري پر از انرژي بود: خوش قيافه و محبوب و بسيار موفق. آمي احساس ميكرد كه پدر و مادر بسيار برادرش را به او ترجيح ميدهند. همان يك ذره وقت و توجهي را كه ميتوانستند صرف كنند، نصيب برادرش ميشد. آمي كه بچهيي مهربان و مؤدب بود كوشيد براي عدم توجه پدر و مادرش هر عذر و بهانهيي را كه ميتوانست بياورد. اغلب جملاتي از اين دست ميگفت كه: «اين مهم است كه مامان به كلاسهاي شبانه ميرود تا درباره كارش بيشتر بداند.» يا «مردم بسياري به كمكهاي بابا جونم نياز دارند، پس لابد او بيشتر وقتش را با آنها ميگذراند.»
    اما پشت آن همه شيريني، آرزو و خشم نهفته بود و ذهني كوچك كه سرگرم توطئهيي بود، بادا توجه والدينش را به خود جلب كند. ناخودآگاه، راهي را برگزيد كه او را بدبختتر كرد. آمي چاق شد. در اين فرايند، توانست توجه آنها را به خود جلب كند. مادرش او را ترغيب كرد كه رژيم لاغري بگيرد. پدرش اعلام كرد كه از ريخت و قيافه او منزجر است. برادرش هم او را «خپله» خواند.
    بچهها و بزرگها به توجه عزيزانشان نياز دارند. اين نياز در انسانها چنان شديد است كه براي دريافت آن به هر كاري دست ميزنند. آيا شما نيز ميكوشيد كه از راه چاقي، توجه كسي را به خود جلب كنيد؟


    دليل سيزدهم:
    غذا (به مقدار زياد)
    سلامت ميآورد
    هيچ گاه اين خاطره كودكي خودم را فراموش نميكنم؟! هرگاه ميگفتم سردرد دارم يا ناخنم شكسته، مادرم سوپ جوجه درست ميكرد يا نان تست را توي شير ميانداخت و يك قاشق را در دستم ميگذاشت. صداي پر مهر و محبتش هم ميگفت: «لابد بايد چيزي بخوري.» او به نسلي تعلق داشت كه معتقد بود: «بچه چاق يعني بچه سالم.» البته امروز اعتقاد ما به غير از اين است.
    هنوز هم مردم بسياري سلامت و حتي بقا را با غذا يا اضافه وزن، هم معنا ميدانند. مراجعم جين، نمونه اين امر بود. وقتي جين سنين نوجواني را ميگذراند، مادرش دچار مرض قند شد. خانوادهاش مراقبت از بيمار را به جين سپردند. جين مشاهده كرد كه مادرش از زني تقريبا گوشتالو به موجودي بينهايت لاغر تبديل شد. وقتي مادرش مرد، جين به طور ناخودآگاه، كاهش وزن را با بيماري و عاقبت با مرگ، يكي پنداشت. جين در طول درمان كاهش وزن، هرگاه خودش را باريك مجسم ميكرد، بسيار ناراحت و به ترسهاي كهنه بيماري قند و مرگ دچار ميشد. اين ترس، سالها سركوب شده بود. پس از اينكه چند ماه براي زدودن اين ترس كار كرد، توانست لاغري و باريك بودن را با تندرستي و سرزندگي يكي بداند. تنها آنگاه بود كه توانست اضافه وزنش را از دست بدهد.


    دليل چهاردهم:
    اجتناب
    مجسم كنيد در خانهايد و ميخواهيد به هر ترتيب، انبوه لباسهايي را كه جمع شده و از نظر ارتفاع با قله اورست برابري ميكند، ناديده بگيريد. همه ظرفها كثيف هستند و اينور و آنور آشپزخانه ريختهاند. در اتاق كارتان هم برجي هيبتانگيز از اوراق ـ كه هر لحظه ممكن است فرو ريزد ـ در انتظارتان است. ميخواهيد از اين همه درهم برهمي چشم بپوشيد. اما صدايي آرام و ملايم از اعماق درونتان ميگويد: «تو بايد زايا باشي و سرگرم به كاري، اگر نه تنبل ميشوي.» تنبلي چيزي است كه بيشتر مردم از آن ميترسند. معتقدند تنبلي نشانه منشي سست و ناتوان است.
    اگر چه تنبلي از اوقات فراغت داشتن متفاوت است. منتها ذهن نيمه هشيار كه ساده لوح است نميتواند ميان اين دو فرق بگذارد. پس شما اينجاييد با احساس فشار از انجام اين همه كار. البته ميخواهيد از آنها اجتناب كنيد، اما از اين كه احساس تنبلي ميكنيد و كوچكترين علاقهيي به انجام دادن هيچ كدام از آنها را نداريد، احساس گناه ميكنيد.
    به چه كاري دست ميزنيد؟ ذهن نيمه هشيارتان پاسخش را ميداند: بخور! در چنين وضعيتي، خوردن همه نيازها را ارضا ميكند. هم از انجام دادن كارها اجتناب ميورزيد، هم به طرزي «زايا» خود را به كاري سرگرم ميكنيد. به هر حال، خوردن براي بقا نيز ضروري است، مگر نه؟ از اين رو، از تنبلي خود نيز احساس گناه نميكنيد.
    اگر به اين طريق از غذا استفاده ميكنيد، بياموزيد چگونه به خودتان اجازه بدهيد كه وقت آزاد داشته باشيد. اگر خيره شدن به پنجره را دوست داريد، اين كار را بكنيد. مردم براي تجديد قواي نيروهاي خلاقشان به اين زمان «خيالپردازي» نياز دارند. در اين اعتقاد كه اگر مدام زايا نباشيد بي ارزش هستيد، دست برداريد. شايد هم ديگر بار زمان بندي اوقاتتان را ارزيابي كنيد. تنها آنچه را كه واقعاً ميتوانيد در يك روز انجام بدهيد در برنامهتان جاي دهيد، و مابقي را براي روز بعد بگذاريد.
    وقتي به مطالعه مجدد اين دلايل باز ميگرديد كه چرا مردم از غذا سوء استفاده ميكنند، به خاطر داشته باشيد كه بيشتر اين دلايل به طور ناخودآگاه آشكار ميشوند، نه از راههاي عقلاني. اين بدان معنا نيست كه ميتوانيد مسووليت اعمالتان را رها كنيد يا رفتارتان در عنان اختيارتان نيست. فقط به اين معناست كه لزومي ندارد براي آفرينش همه اين افسانهها درباره غذا، احساس حماقت كنيد. در فصلهاي بعدي، راههايي براي تشخيص دلايل پرخوريتان، و طرز بر طرف كردن آنها را خواهيد آموخت.


    - - - Updated - - -

    يادآوريهاي فصل دوم
    1- بهانههايي نظير اين كه «من اصلاً غذا را دوست دارم.» يا «سوخت و ساز بدنم كند است.» يا «غدههايم به طرز مفرطي فعال هستند.» تقريبا هيچ گاه دليل واقعي اضافه وزن نيست.
    2- غذا براي بيشتر زنان داراي اهميت رواني است.
    3- وقتي به اكتشاف دلايل پرخوريتان ميپردازيد، لازم است كه با خودتان صادق باشيد.
    4- اگر چند دليل نامبرده، دليل پرخوري شما نيز هست، احساس دلسردي نكنيد. بيشتر مردم بيش از يك دليل دارند.
    5- به هنگام رويارويي با دلايل متفاوت پرخوريتان، نسبت به خود ملايم و مهربان باشيد.


    - - - Updated - - -

    3
    احترام به خود
    مهمترین ويژگييي که انسان بايد براي كسب توفيق و زندگي سالم و سعادتآميز در خود بپروراند «احترام به خود» است. معمولاً افراد چاق براي خودشان احترام چنداني قايل نيستند. بيشتر مردم ميتوانند عدم امنيت و ترسهايشان را پنهان كنند، اما در مورد شخص چاق همه چيز به صورت اضافه وزن آشكار است. اين «نمايش جسماني عواطف» اغلب سبب ميشود كه اشخاص چاق مورد تمسخر و تحقير افرادي قرار بگيرند كه به اندازه كافي حساس نيستند.

    - - - Updated - - -

    افراد چاق با تبعيض مواجه ميشوند
    شخص چاق وادار ميشود كه احساس كند شهروندي طبقه دو است. در همه زمينههاي زندگيش، با او چون انساني ضعيف و حقير رفتار ميشود. حتي كساني كه تصور ميرود داناتر باشند نيز ظاهراً اضافه وزن را فقط به صورت حاصل عدم كنترل خود در نظر ميگيرند.
    از پزشك خود شنيدهايد كه: «فقط اندكي زودتر از پشت ميز ناهارخوري بلند شو تا اضافه وزنت را از دست بدهي.» اگر چه فكر ميكنيد پزشك متوجه است كه چه ميگويد، ميدانيد كه به اين آسانيها نميتوانيد از پشت ميز ناهارخوري بلند شويد. خوشبختانه بيشتر پزشكها از حساسيت بيشتري برخوردارند.
    پس خانم جونز ني قلياني كه همسايه بغلي است و او هم همين را ميگويد، چه؟ در رويارويي با چنين تحقيري، آسان است كه به خودتان به صورت موجودي جبون و بياراده بنگريد. پزشك و خانم جونز تنها كساني نيستند كه به شما و (خداي نكرده) به 18 كيلو اضافه وزنتان به چشم تحقير مينگرند. ناداني و وسواس نسبت به ظاهر جسماني سبب شده است كه فرهنگ ما موجب زجر و آزار اشخاصي شود كه اضافه وزن دارند. چه جاي تعجب اگر افراد چاق به كمبود «احترام به خود» دچارند.



    - - - Updated - - -

    دوستان عزيز ادامه خلاصه كتاب را در اولين فرصت قرار مي دهم ، فقط من نمي دونم چرا همه ارسال ها به همديگر متصل ميشوند و با اينكه من بصورت جداجدا و تفكيك شده مطالب را قرار مي دهم باز زير هم قرار مي گيرند ؟ دوستان با تجربه راهنمايي لطفا " ؟!
    ..........

  5. 4 کاربر، ارسال مهران را لایک کرده اند:

    afsaneh.b (07 تیر 1394),khatereh58 (12 بهمن 1393),Narmin (25 دی 1394),اميرعلي (25 اردیبهشت 1393)

  6. #3
    Narmin آواتار ها
    کاربر سایت

    گروه وزنی
    گروه وزنی

    برای آشنایی بیشتر با من اینجا کلیک کنید

    تاریخ عضویت
    فروردین 1394
    عنوان کاربر
    کاربر سایت
    نوشته ها
    59
    میانگین پست در روز
    0.02
    قد
    162
    وزن شروع
    73
    وزن هدف
    56
    وزن فعلی
    71
    جنسیت
    خانم
    حالت من
    Ghamgin
    وبلاگ زیباتنی من
    18
    کتاب خیلی خوبیه
    من هم ترجه اش رو خوندم و هم متن اصلی
    باید دوباره بخونم، خیلی حس خوبی به آدم میده

موضوعات مشابه

  1. آموزش تعیین یا تغییر "گروه وزنی"
    توسط Zenith در انجمن آموزش کامل استفاده از سایت
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 23 مرداد 1398, 01:41
  2. پاسخ: 1008
    آخرين نوشته: 15 بهمن 1392, 01:28
  3. بچه حیوونهایی که شما را به گفتن "اوخی" وا می دارند !
    توسط خوشبختی در انجمن حیوانات و سایر موجودات زنده
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 26 تیر 1392, 20:05
  4. آموزش تغییر "حالت من"
    توسط Zenith در انجمن آموزش کامل استفاده از سایت
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 13 خرداد 1392, 12:51
  5. مسابقه كاهش سایز "دختران كمر باريك زيباتن"
    توسط shamim2 در انجمن کاهش سایز
    پاسخ: 50
    آخرين نوشته: 31 اردیبهشت 1392, 10:47

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
عکس تاپیک

افزایش چربی سوزی در ورزش و بدنسازی با 12 روش

افزایش چربی سوزی
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

کوچک کردن شکم در یک ماه با ۵فرمول

کوچک کردن شکم
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

رژیم خروج از استاپ وزن یک روزه و کاملا رایگان

رژیم خروج از استاپ وزن
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

کوچک کردن باسن و فرم دهی با 9 راهکار

کوچک کردن باسن
برای مشاهده کلیک کنید