سلام دوستان
http://up.zibatan.ir/Alluploads/1441...رستان.jpg
توی این تاپیک خاطرات جالب و تلخ و کلا موارد جالب در مورد ورزش و باشگاه و تمرین رو اینحا بنویسید
البته تبدیل به چتش نکیند :دیی
فقط خاطرات و مسائل مربوط به اونو بنویسید
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
http://up.zibatan.ir/Alluploads/1441...رستان.jpg
توی این تاپیک خاطرات جالب و تلخ و کلا موارد جالب در مورد ورزش و باشگاه و تمرین رو اینحا بنویسید
البته تبدیل به چتش نکیند :دیی
فقط خاطرات و مسائل مربوط به اونو بنویسید
یعنی خوشم میاد هیچکسی به فکر اینجا نیست و همه الکی مثلا دنبال لاغرین...خوب یکم تحرک داشته باشید خوش بگذرونید اینجوری بیشتر لاغر میشین:169:
خودم خاطرات رو شروع میکنم بلکه بقیه هم خاطره ای از ورزش کردن خودشون تعریف کنند
سه سال پیش توی تمریناتم یک روز کلا تمرین هوازی توی جنگل به مدت 2ساعت داشتم...رفتم پارک جنگلی النگدره که خیلی بزرگه و چندین کیلومتره و شروع کردم به دویدن
حالا هوا هم سرد بود ولی من یه شلوارک تا زانو و یه تیشرت و کلاه سرم بود میدویم...رسیدم به یه جایی که تابلو زده بودن خاک جنگل رو نبرید خونه و کلا منظورش این بود
مردم خاک جنگل رو برای باغچه یا گلدوناشون میریختن تو کیسه میبردن...من داشتم میدوییدم که یه زن و مرد میانسالی زیر تابلو داشتن خاک جمع میکردند
منو دیدن گفت این چه وضعشه اومدی داری تو جنگل ورزش میکنی شعورت کجا رفته...منو داری یه نگاه به اونا یه نگاه به تابلو
گفتم من که بیشعورم ولی زیر تابلو خاک نبرید دارید خاک میبرید دمتون گرم...بعد تو افق محو شدم
فکر کنم به صورت محترمانه جواب دندان شکنی دادم
ملت خوددرگیری دارن...توی جنگل توی هوای سرد که کسی جنگل نمیاد خلوته وسط زمستان بود...من نباید با شلوارک ورزشی بدوم ولی اونا باید خاک جنگلو بدزند
اینم جالب بود برام تعریف کردم...متنظر شماها هستم
من خاطره ی خاصی ندارم. جز اینکه یه دوره یه مربی داشتم که کلی اضافه وزن داشت. بعد یه بار محترمانه و صمیمانه پرسیدم شما خودت دوست نداری لاغرتر بشی؟ گفت نه من هیکل اینجوری دوست دارم! فوق العاده هم ادعای با کلاس بودنش میشد. در صورتیکه به نظر من خانومی که نمیدونه تو محیط ورزشگاه چطور باید لباس پوشید و چطور آرایش کرد و مدل موها رو چطور بست آخر بی فرهنگیه. لباسش که بماند. موهاش رو یه شینیون فشن عجیبی کرده بود. یه عااااااااالم موگیرهای مختلف و رنگ به رنگ لابلای موهاش میبست. هرجلسه مژه مصنوعی میذاشت! و خیلی وقتا بین ورزش نصف مژه هاش آویز میشد! آرایش هم که نگو. خط چشم های دمده، رنگ های غلیظ. بین ورزش هم قاعدتا از بس عرق میکرد همه چی رو صورتش مثل تابلوی رنگ و آبرنگ میشد! والا! همونطور که تاکید کردم با این شرایط به دیگران با دید از بالا نگاه میکرد و خیلی خودش رو بافرهنگ تر میدونست.
هدفم از بیان این توضیحات این بود که فرصت رو غنیمت شمردم یادآوری کنم وقتی باشگاه ورزشی میریم حواسمون باشه سالن مد یا فشن شو نمیریم. یه خانم با فرهنگ و اصطلاحا باکلاس باید بدونه تو هر محیطی چجوری باید لباس بپوشه. محیط ورزشگاه رعایت شدید بهداشت، آرایش های سبک و فیکس، لباس اسپورت و کفش های مناسب و موهایی مرتب و ترجیحا جمع یا دم اسبی میخواد.
سلام خب منم از خودم بگم اون اوایل که باشگاه میرفتم این حرکته هست که دمبل و باید ببریم از بالای سر به پشت کمر داشتیم اونو میرفتیم و من بسی جو زده شدم و حس هرکول بون منو گرفت دمبل اوردم بالا و بجای پشت کمر بردن کوبیدم تو سرم:4chsmu1:
خاطراتی که دارم مربوط میشه به چند سال پیش:4chsmu1:
یادمه یه روز بابام گفت بیا چند تا حرکت با دمبل بهت یاد بدم انجام بدی.
رفت یه دمبل درست کرد فکر کنم دو کیلو اینا میشد .. منم اولین تجربه کار با دمبل بود برام.
یه حرکت بهم یاد داد گفت 10 بار با این دستت برو 10 بار با اون دستت .. منم برام سخت بود ولی چون میخواستم ثابت کنم که میتونم ، نهایت قدرت رو به خرج دادم.:4chsmu1:
هیچی وسط حرکتا بود که یهو نشستم .. بابام گفت چی شد ؟
گفتم هیچی فقط فشار مبارک افتاد :4chsmu1:
بابامم بیخیال شد خودش بهم حرکت بده گفت برو باشگاه ثبت نام بکن.
رفتم باشگاه ثبت نام کردم ، همون جلسه م ورزشو شروع کردم.
اولش که گرم کردن و اینا بود ، بعد مربی گفت بیا اینجا ، رفتم ، یه نگاه بهم انداخت و گفت جلسه دیگه بیا برنامه رو ببر.
جلسه بعد برام برنامه نوشت و چند تا توصیه و اینا :دی
اونجا اکثرا هیکلی بودن ، میشه گفت اکثرشون اینکاره بودن و مشخص بود خیلی وقته که میان .. منم پیش خودم میگفتم یه روزی میزنم رو دست همه شون.:4chsmu1:
بعد با وسائل اشنا شدم و منم جو گیر میخواستم حسابی خوب ورزش بکنم که نتیجه بگیرم ، کارم زود تموم شد
چون برنامه م زیاد سنگین نبود بجز چند تا حرکتش.
منم نیومدم برم خونه ، رفتم یه دور دیگه برنامه رو از اول اجرا کردم.:4chsmu1:
خیلی بهم فشار اومده بود .. یکی بهم گفت باو به خودت فشار نیار حالا حالا ها باید بیای :دی
صدای یکی رو شنیدم که به اون یکی میگفت اینم از اوناست که این جلسه اول و اخرشه :دی
وقتی رفتم خونه چشمتون روز بد نبینه تا چند روز بدن درد گرفتم که اصلا نمیتونستم تکون بخورم .. با هر حرکت صدای آی آی آی بلند میشد.:25r30wi:
جلسه بعد که رفتم ، یکی داد زد باز این مداد اومد :|:|
من اهمیت ندادم و رفتم سر اجرای برنامه ولی ایندفعه دیگه طبق برنامه پیش رفتم و زیاد و کم نکردم حرکاتو.
بعضی حرکتا واقعا سخت بودن ، مثلا اگه سه ست بود ، یه ست میرفتم بعد یه ست از یکی دیگه میرفتم بعد دوباره یه ست از این ، چون پشت سر هم نمیشد.:4chsmu1:
خلاصه یه ماه طول کشید تا من راه درستو یاد گرفتم و نحوه درست کار با وسایل اخه هر چی میرفتم هر جوری میرفتم یکی میومد میگفت داداش اشتباه داری میری درستش اینجوریه !
بعد درستشو که میرفتم میدیدم ااااااا چقدر سخت شد حرکته :4chsmu1:
من کم کم باهاشون رفیق شدم و ازشون راهکار یاد میگرفتم.
چند جلسه گذشت تا یکی که از من یه مقدار کوتاه تر بود و وزنش م زیر 50 بود اومد باشگاه :دی
ما با هم خیلی رفیق شدیم .. به هم قول دادیم با هم تلاش کنیم تا یه هیکل مثل ارنولد واسه خودمون بسازیم :دی
کلا جو خوبی شده بود .. منم هر چند از این ورزش خوشم نمیومد اما بخاطر انگیزه ای که داشتم ادامه میدادم.
برنامه هامون مثل هم بود و چون همزمان پیش متخصص تغذیه م میرفتیم ، برنامه تغذیه مونم یکی کردیم و قول دادیم حتما رعایت کنیم.
اون رفیقم که خیلی خوشبحالش شد .. اون مدتی که اونجا بودم و وزنم مدام نوسان داشت ، اون تونست وزنشو 12 کیلو بیاره بالا.
ازش هنوز م خبر دارم .. الان 75 کیلوئه و کلی خوشتیپ شده.
همیشه یه جمله بهم میگه که : "باشگاه تمام استعداد های فرد رو اشکار میکنه ، حتی استعداد بی استعدادیشون رو" :4chsmu1:
اینم از خاطراتی که فعلا یادم میومد .. باز اگه یادم اومد میتعریفم :دی
خوب خاطره من تازه اتفاق افتاده
با خواهرم رفته بودم باشگاه یه دختر4-23 ساله بود که خیلی شل بود یعنی کلا مشخص بود کلی کم کرده پوستش که ترک داشت...
بعد فهمیدم مربی باشگاست...بعد رفتم باهاش حرف زدم .ورداشته میگه من از بچگی خوشتیپ بودم و شنا و اسب سواری میرفتم
بعد دوستش که باهاش بود گفت واقعااااااااااااااااا؟؟؟؟ ؟ژس چرا به من گفتی 110 کیلو بودی
یعنی بنده خدا از خجالت آب شد:245: