فاجعه زندگی من.
امروز صبح که از خواب بیدار شدم اولین کار این بود که خودم رو وزن کنم.
کلا ترازو چیز خوبیه ! یادت میندازه که چقدر چاق شدی و از خودت غافلی!
به سلامتی شما وزن من شده ۱۱۰.۵۰۰ ! آره درست نوشتم دقیقا صد و ده کیلو و پانصد گرم.
فاجعه! چاق شدن اصلا سخت نیست خیلی هم آسونه! فقط از خودت غافل شو راحت چاق میشی!
وقت اون رسیده که اراده کنم... دیگه دیرتر از این امکان نداره... با این روندی که دارم پیش میرم آینده خوبی در انتظارم نیست.
دیگه وقتشه! خیلی زود دیر میشه... خیلی زود.
پی نوشت: اون خانومایی که شوهرشون بهشون میگه چاق شدین... برین دست شوهرتون رو ببوسین لطفا ... شوهر من همیشه بهم میگه خوبی هرچی هم چاق میشم میگه تو خوبی چاق نیستی ... با اینکه خودش اندامش متناسبه ولی هیچوقت متاسفانه از من ایراد نمیگیره ... تا رژیم رو شروع می کنم میاد میگه رژیم نگیر و خوبی و من رو ترغیب می کنه پا به پاش بخورم ... البته این مشکل از ضعف اراده منم هست که مقاومتی نمی کنم. دیگه کافیه باید به خودم ثابت کنم که می تونم.