خانمای عزیز دیگه واقعا احساس نا امیدی میکنم همسرم خیلی بهم کم توجه شده و حتی خیلی وقتها سر چاقیم بحث میکنیم و روز های طولانی قهر شدیدا دارم افسرده میشم یعنی شدم و از خودم بیزارم فکر اینکه دیگه براش بی اهمیت شدم توان ادامه ی زندگی رو ازم گرفته خودمم از چاقیم متنفرم و به شدا دچار پرخوری عصبی هستم و نمیتونم خودمو کنترل کنم بدن ضعیف و کم خون همراه با افت فشار و ضعف هم دارم ضمن اینکه معلمم و تا ۲ ظهر سرپا ایستاده حرف میزنم با شاگردام سرو کله میزنم و وقتی گرسنه و ب شدت ضعف میگیرم بیشتر عصبی میشم و چیزی هم که میخورم با استرس و عذاب وجدان و اعصاب ناراحت هست.... برای خودمم خجالت اوره که پیش دوستا همکارام هیکلم نامتناسب باشه و لباس دلخواهمو سخت پیدا میکنم یا دست خالی از خرید برمیگردم...وشوهرمم هربار میگه دیگه همراهت نمیام برای خرید... روز و شب تو تنهایی میشینمو گریه میکنم داغونم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم توی شهر غریب نه دوستی نه خانواده ای فقط شوهرم اونم ک ازم سرد و دور شده... تنهای تنهام از کجا شروع کنم بارها رژیم و باشگاه رفتم اما اراده ی ضعیف ادامه ندادم
قدم ۱۷۰ وزنم ۸۵ گروه نارنجی bmi30
آشنایی بیشتر با زیباتنی ها
پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران
اطلاعیه مدیریت سایت