خسته شدم از تظاهر

[sogoli567]

دوستای خوبم لطفا به من کمک کنید
شوهر من آدم امروزی هست اما خانوادش سنتی هستن و الان چند ساله که مذهبی شدن .
من اوایل مشکلی نداشتم اما الان تحمل این موضوع واسم سخته چون توی خانواده آزادی بودم و هیچ محدودیتی نداشتم.
باید روسری بپوشم و مثلا توی باغ خودمو بپیچم توی مانتو توی گرما تا کسی حرفی نزنه و به همین دلیل بیشتر جاها من و شوهرم باهاشون نمیریم
همه فامیلشون بیرون یه جورن و جلوی همدیگه جانماز آب میکشن
من عاشق حیواناتم اما چون توی یه ساختمون هستیم نمیشه بیارم
خلاصه اینکه شوهرم میگه ما توی قفس طلایی زندگی میکنیم و بدلیل مسائلی فعلا نمیتونیم خونه بخریم چون شوهرم پولشو سرمایه گذاری کرده
اوایل فکر میکردم موضوع ساده ای هست و بی اهمیت اما الان میبینم که گاهی باعث دلخوری و ناراحتیم میشه
متاسفانه همین موضوعات کوچیک باعث شد که دیگه آدم سابق نباشم و دچار افسردگی بشم
شوهرم هم هرچی میگم میگه حق با تو هست اما حرف که درد دل منو تسکین نمیده
حالا راهنماییم کنید که چیکار کنم

[rezaiyan]

با سلام خدمت شما دوست گرامی.
تفاوتهای فرهنگی و مذهبی از جمله مشکلاتی هست که در زندگی زناشویی بعضی از زوجین دیده میشود.
برای رهایی از این مشکل میتونید محل زندگی خودتونو تغیر بدین که بنا به گفته خودتون این راه حل عملی نیست.میتوننین رفت و امدتونو محدود کنین،میتونی هر جور که راحتی و همسرتون با پوشش شما مشکلی نداره بپوشی به شرطی که همسرت پشتت باشه وقتی مادرش میگه این چه وضعشه نگه بهش میگم خیلی محترمانه بگه این جوری دوس داره و من با این نوع پوشش مشکلی ندارم.اگه همسرتون پشتتون در بیاد و هوای شمارو داشته باشه بعد از مدتی عادی میشه به شرطی که خونه ای که هستین مال پدر همسرتون نباشه چون در این صورت احتمال این که خانواده همسرتون خونه رو بهونه کنن و بکن تو خونه ما میشینه و این جور هم لباس میپوشه برو خونه خودت هر کاری خواستس انجام بده.
همسرتون میتونه با خانوادش حرف بزنه.
این گونه مشکلات در خانواده هایی که از لحاظ فرهنگی متفاوت هستند عادیه و به مرور زمان کم رنگ میشه.
برای راهنمایی بهتر میتوننین به همراه همسرتون به مشاور مراجع کننین تا در صورت لزوم با خانواده همسرتون هم صحبت بشه در مشاوره حضوری راهنمایی های بهتری داده میشه.
با تشکر

[شهره]

فقط یک راه داری رفت و امد باید کم شه منم دقیقا مشکل تو رو دارم البته نه تو پوشش . من یه سگ کوچولو دارم 5 سالشه با خانواده همسرم هم یکجا هستم خیلی هم مخالف بودند من در و بستم دارم زندگیمو میکنم مهم شوهرته که میدونه تو حق میگی اون چند ساعتی که با اونایی تحمل کن بعدش محل نذار هر کاری که میخوان بکنند تو مهمی و شوهرت در مورد حیوان نمیگمااااااااااااااا در مورد تظاهر کردناشون از زندگیت ا

- - - Updated - - -

از زندگیت لذت ببر یه حیوانی رو بگیر که ایراد نگیرن تو میخواهی زنده باشی حتی توی اون قفس طلایی هم میشه نفس با عشق کشید خیلی زوده واسه افسردگی گرفتن دختر جان کاری که دلت میخواد رو انجام بده با تظاهرکردن مثل خودشون این ادما تا زمانی که به سازشون برقصی برات ساز میزنند باید بدونند که تو هم حق زندگی داری توی باغ جای مانتو یک تونیک بلند بپوش هر چی شنیدی به روی خودت نیار یواش یواش باید بفهمند که تو میخواهی هر جور دوست داری زندگی کنی نترس بیرونتون نمیکنند هر چی باشه پسرشونه سر تو بالا بگیر و با افتخار زندگی کن اروم اروم همه چیز رو به نفع خودت عوض کن اگه بخواهی میتونی چون شوهرت دوست داره

[sheri]

سلام سوگلی عزیزم من کاملا تو رو درک میکنم بخاطر اینکه دقیقا منم مثل خودت بودم من توی خانواده بدون محدودیت ولی همسرم در خانواده مذهبی بزرگ شد و مثل شوهر شما پسر امروزی و برخلاف خانوادش گاهی فکر میکنه من م با بچه ها موافقم بهترین راه اینه کمتر رفت و امد کنی ولی اینرو نذار همسرت بفهمه همیشه جوری رفتار کن که برنامه های خودتو داری و کمتر وقت داری به سراغشون بری من شرایط تو دقیق نمی دونم که خانه داری یا شاغل ولی وقتی با برنامه حتی جلوی همسرت رفتار کردی ملاحظات بیشتر میشه ........ بهر حال ما با چنین خانواده ی وصلت کردیم و مطمئن باش جدا شدنی نیستسم پس یه سری چیزا رو قبول کن و از همه مهمتر همسرت هست که چقدر کنارت باشه و چقدر اجازه نده کسی وارد چار چوب حریم شخصیتون بشه

[sogoli567]

ممنون از لطفتون دوستان عزیزممن چندین ماه اران نبودم و مادرشوهرم تمام مدت زنگ میزدن که نکنه پسرمو ول کنی و دیگه نیای و .................اما از زمانی که برگشتم بیشتر قدرمو میدونن مخصوصا که یه جاری جدید هم اومده و مادرشوهرمو حسابی عاصی کردهخلاصه که حساسیتم نسبت بهشون کم شده چون دیدم اونی که زجر میکشه منم و اونا درن زندگیشونو میکنن