حس خوب
یه مدتی حدودا بیش از سه ماه به خاطر مشغله ها نیومدم زیباتن. اما انگیزه و تلاشم رو حفظ کردم. روزی که تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم سوم شهریور نود و هفت با وزن ۶۶/۲ بود. امروز بیست و نهم بهمن وزنم ۵۵/۷ هست. ورزش نکردم ولی تصمیم دارم ورزش کنم. فشارهای عصبی و مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتم هنوز هم درگیر هستم اما تونستم مقاومت کنم و مثل گذشته به پرخوری عصبی و خوردن شیرینی و تنقلات روی نیارم حتی وسط مشکلات رژیم خیار و خرما می گرفتم که واقعا انرژی ام رو کم می کرد اما اگه توی مشکلاتم دوباره پرخوری عصبی می کردم یعنی باز هم چاقی و اضافه وزن. من تونستم و حالا خیلی خوشحالم خیلییییی. بعضی ها می گن سخت نیست آسونه راحته ولی من می گم سخته خستگی داره یه جاهایی دلم می خواد تمومش کنم اما تلاش می کنم و ادامه می دم. اینا رو می گم اگه کسی این راه رو شروع کرد و خسته شد و سختی کشید بدونه برای همه اینجوریه و خودش رو نبازه. حالا که صبح ها می خوام خم بشم و جورابهام رو بپوشم دیگه دکمه شلوارم توی شکمم فرو نمی ره حالا که دکمه شلوارم رو بدون تو دادن شکمم می بندم حالا که مانتوهام واسم گشاد شدن و دیگه پهلوهام از کنار نمی زنه بیرون حالا که کمر شلوارم رو باید تنگ کنم حالا که دیگه گن بلااستفاده شده حس خیلی خوبی داره خیلی خوب. این حس خوب رو برای همه آرزو می کنم.