توسط در تاریخ 13 شهریور 1397 در ساعت 16:33 (1178 نمایش ها)
سال های طولانی گذشت در حالی که هر روز صبح با شادی به خودم میگفتم از امروز شروع میکنم و شبش با افسوس میگفتم از فردا شروع میکنم...
سال هایی که قسمت زیادی از ذهنم مدام درگیر جنگ درونم بود.انگار خودم زندانی خودم بودم و هر روز جنگم ناامیدکننده تر و اندوهبارتر می شد. چه شب های بسیاری که از خودم متنفر بودم و چه روزهای فراوانی که در عصبانیت از خودم سپری کردم....داشتم با خودم چیکار میکردم؟چطور میتونستم عوض مهر به خودم خشم بورزم؟ چطور حتی متوجه این جنگ درون نبودم؟
تا این که از ۲۵ خرداد ۹۷ رژیم کالری شماری رو با نگاهی جدید شروع کردم...چرا باید وزنی که این همه سال با خودم حمل میکردم تو سه ماه از دست بدم؟ چه اشکالی داره اگه عوض سه ماه سه سال طولش بدم؟من که تمام عمرم چاق بودم حالا دو سال کمتر بیشترش چه اهمیتی داره؟ و از همون روز جنگ درونم تموم شد. فهمیدم فقط خودم مانع خودم بودم. با گذاشتن هدف های سخت بعد از یه عمر تن پروری جز اینکه راه شکست دوباره رو باز کنم کاری نمیکردم. پس این بار راه آسون ولی طولانی رو انتخاب کردم. از ۱۰۱ کیلو به ۹۷ کیلو رسیدم و مطمئنم در ۲۶ آذر ۱۴۰۰ من ۶۱ کیلو هستم. دیگه جنگی در کار نیست. من بهرحال ۶۱ کیلو هستم. فقط زمان مطرحه....