شما در حال مشاهده سایت در حالت ریسپانسیو(سازگار با موبایل و تبلت) هستید. در صورت تمایل به مشاهده سایت با نسخه اصلی "ایـنـجـا" کلیک کنید.

آشنایی بیشتر با زیباتنی ها

پاسخ به رایج ترین سوالات کاربران

اطلاعیه مدیریت سایت

در حال حاضر اطلاعیه جدیدی وجود ندارد
مشاهده RSS Feed

وبلاگ زیباتنی narges_khanom

جشن پیروزی برای خودم ...

به این مطلب امتیاز بدهید



یک هفته مونده بود به عید

از خودم خسته بودم

نسبت به قبل پیشرفت هایی داشتم ولی خب چند تا ضعف داشتم که خیلی اذیتم میکردن

مدام خودمو بخاطرشون سرزنش میکردم

یکیش علاقه و وابستگی شدیدم به استادم بود که انگار هشتاد درصد از ظرفیت مغزمو گرفته بود

دومیش اعتیاد زیاد به گوشی موبایل

سومین ضعیف در روابط اجتماعیم . مخصوصا با همکلاسی هام


اینکه بتونم این سه تا مشکلو حل کنم . برام مثل یه رویا بود . یعنی من بتونم بدون عشق و گوشیی زندگی کنم
یعنی م بتونم روابط اجتمتعی خوب داشته باشم !!

اول از گوشی شروع کردم . قبلا سعی کرده بودم نرم افزار های چت حذف کنم ولی خب فایده نداشت . دوباهر نصب میکردم

خود جناب شخص شخیص گوشی مشکل افرین بود . یه گوشی فسیل اس تری مینی کهنه داشتم . تصمیم گرفتم از زندگیم حذفش کنم

انداختمش داخل اب و جون دادنشو با چشای خودم نگاه کردم

اخی سوخت !



انگار وقت روزانه ام چند برابر شده بود . کلیییییییییییی زمان داشتم و یه جوری بود خیلی اطلاعات وارد ذهنم نمیشد و درگیر خیلی ادم ها نمیشدم

ولی عشق هنوز سرجاش بود

من عاشق بودم و مدام به فکر مشعوق

معشوقی که منو دوست نداشت . یعنی اصلا تمایلی به ازدواج نداشت

شروع کردم به نوشتن برای ادم های مجازی . از سایت مشاوره گرفته تا سایت های مذهبی . دنباله راه چاره بودم . با خیلیا حرف زدم و خیلیا بهم کمک کردن . پیشه دکتر که رفتم گفت دچار شیدایی دو قطبی شدی . یه بیماری که جزو لیست بیماری های خطرناک روانی محسوب میشد

میگن این روزها دیگه کسی این مدلی عاشق نمیشه و پس این بیماری هم نادر هست ولی خب من عاشق شدم . خلاف عرف و عادت . شاید اونروزایی که دوست هام توی خیابون دنبال دوست پسر بودن .و عشق های زیادی تجربه کردن . من خلاف عرف عمل کردم و هیچ عشقی تجربه نکردم
همین باعث شد این بار از پا دربیام


تجویز دکتر قرص بود . یه عالمه قرص که قرار بود خوابم کنه . تا زمان بگذره و با داروی گذر زمان خوب شم .ولی من که نمیخاستم 6 ماه بخابم من کارهای دیگهیم داشتم

تصمیم گرفتم خودم خودمو خوب کنم . یه مدت ورزشمو زیاد کردم . یه مدت جنون امیز فقط نوشتم . اینقدر مینوشتم تا دستم درد میگرفت . از حالم مینوشتم از دل تنگیام از نداشتنش . مقاله های زیادی راجب عشق و عاشقی خوندم . راجب ادم ها . راجب زندگی متاهل ها . راجب مرد ها . به هر دری میزدم که این حس توی وجود خودم بکشم . اخر های تعطیلات عید بود . دیگه مرده بود و سوم و هفتمشم گرفتم


حالا مشکل بعدیم روابط اجتماعیم بود . من بخاطر سال های کنکور خیلی خیلی گوشه گیر شده بودم و حالا توی دانشگاه روابط با همکلاسیام و کلا روابط با ادم ها برام سخت بود و بلد نبودم باید چکار کنم .

یه رفتارهایی توی جامعه بین ادم ها مرسوم شده که نمیتونستم درک کنم

مثلا غرور های کاذب . هیچوقت نمیتونستم بفهمم چرا بعضی همکلاسیام مغرور هستن و حتی سلام هم بلد نیستن

یا مثلا چرا وقتی یه نفر برتر سعی نمیکنن باهاش خوب باشن تا ازش یاد بگیرن و بدتر حسادت میکنن

و خیلی سوالات دیگه

من فهمیدم که ادم ها هر کدوم یه مدلیه و من نباید سعی کنم کسی تغییر بدم . من باید خودمو سرگزم کارهای خودم کنم

این روزها توی دانشگاه همیشه سرگزم یه کتاب یا دفترچه یادداشتم هستم . اینکه میگن کتاب بهترین دوست . واقعا راست میگن

چه ارامشی داره . توی شلوغی دانشگاه کتاب بخونم . و چه جالبه که وقتی درگیر خودم و زندگی خودم هستم . انگار ادم ها هم بهتر و دوست داشتنی تر میشن

دیروز که برگشتم خونه حس کردم اون سه تا مشکل بزرگ که داشتم برام حل شدن

من الان عشق توی وجودم نیست و انگار ظرفیت مغزم باز شده

من الان بیش از چهل روزه که بدون گوشی زندگی میکنم و یاد گرفتم از فضای مجازی خوب استفاده کنم و 90 درصد استفاده ام باعث یادگیریم میشه


من الان توی روابط اجتماعیم خیلی بهتر شدم و خیلی قاعده های اجتماعی یاد گرفتم

خیلی برام شادی اوره و خیلی از این موضوع خوشحالم

یه حس ارامش و سبکی خاص

خودم توی وجود خودم برنده شدم . خودم خودمو باور کردم

خودم برای خودم جشن پیروزی گرفتم و هزار بار برای خودم دست زدم


حالا زمان این رسیده که برای جنگیدن با مشکلات بعدیم مبارزه کنم

1) اضافه وزن

2) مطالعه زیاد

3) عبادت

4) تنظیم نبودن خواب


من این روزها حجم زیادی از وقتم برای مطالعه میره و واقعا از این کار لذت میبرم . جزو ادم هایی که درس میخونن موهاشون میریزه یا از استرس رنگ پوستشون عوض میشه نیستم

من از درس خوندنم لذت میبرم ولی مشکل اصلیم اینه که نمیتونم تابع برنامه باشم و طبق برنامه درس بخونم . زیادی بی قاعده هستم

و متاسفانه گاهی سرم گرم بی قاعدگیی هام میشه و رژیم یادم میره ...

عبادت هم...

هربار سعی کنم نمازهامو به وقت بخونم نتونستم .

و خواب نیز . یه وقتایی خس میکنم ارزوی 5 صبخ بیدار شدن و ده شب خوابیدنو به گور میبرم



برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات

  1. alireza75 آواتار ها
    سلام ، اولا باعث خوشحالیه که تونستین با یه سری از مشکلات کنار بیاید درمورد مشکلاتی که دارید باید یه کم سرسخت تر عمل کنین اگ از آخر شروع کنیم مثلا یه ساعتی درنظر بگرید مثل 10 که باید بخوابید چند شب اول ممکنه حتی یک ساعت بعد ازاونم بیدار بمونین توی رخت خواب و یه کم اذیت شید ولی بعداز چند روز عادت میکنین وساعت نزدیک 10 بشه خود به خود چشاماتون سنگین میشه و خوابتون میگیره ،وقتی زودبخوابید خب قطعا از اون ورهم زود بیدار میشید واین میتونه به نماز صبحتون کمک کنه اینجوری دوتا مشکلتون حل شده ،اگه فرصت دارین همون موقعی که اذان میگه نماز بخونین خیلی عالیه
    درمورد کاهش وزن هم وقتی این همه سختی وپشت سر گذاشتین قطعا خودتون به شرایطتتون آگاه تر هستین ومیتونین با یه برنامه درست ورزشی و تغذیه (ترجیحا کمک گرفتن از یه مربی یامتخصص ) این روهم حل کنین. فقط سراغ رژیم های سخت نرید که ضررشون بیشتره
    موفق باشید
  2. *~Tahoora~* آواتار ها
    ببین نرگس جون، برای رسیدن به آرزوهات باید بری تو دل اون موانع.
    الان برات یه مثال می زنم. مثلا من برای یاد گرفتن زبان انگلیسی، کتاب و فیلم و سی دی و غیره زیاد داشتم.
    هر بار که میخواستم یاد بگیریم فقط معطوف میشد به چند کتاب اول و باز دوباره کنار می گذاشتم. وقتی یک متن انگلیسی می شنیدم عصبی میشدم و گوشهام اذیت میشد. چون نا بلد بودنم رو به من یاد آوری می کرد.
    ولی یک روزی از همون روزها که خواستنم اوج گرفت با خودم گفتم، بگذار گوشهام عادت کنه. مدام اخبار و فیلم گوش می کردم. اوایل برام سخت بود ولی بعدش برام عادی شد.
    اون وقت با گوش دادن مداوم و همیشگی«برای مثال وقت خوابیدن، توی خیابون، موقع انجام کارهای روزانه، موقع ورزش رو تردمیل» سی دی های آموزشی نصرت که روی موبایلم نصب بود گوشهام به قدری عادت کرد که حتی گاها به انگلیسی فکر می کردم. به انگلیسی خواب می دیدم. حتی برنامه هایی که از تلویزیون پخش میشد, رو ناخودآگاه به انگلیسی بر می گردوندم. یه جورهایی ذهنم شرطی شده بود.
    یک بار یه برنامه ای از شبکه چهار پخش میشد و من تو آشپزخونه مشغول بودم، وقتی برنامه تموم شد فهمیدم به زبان انگلیسی بوده

    قبلا هم بهت گفتم، داشتن آرزو شرط اول هست. شرط دوم رسوندن اون آرزو به اوج هست یعنی با تموم وجودت بخوای. یعنی ملکه ذهنت باشه. و شرط سوم تلاشه.

    از این دست اتفاقات در زندگی من زیاده. به خاطر همینه که میگم به هر چیزی که اراده کنم می رسم. چون میرم تو دل اون آرزو

    امیدوارم تونست باشم یه کمک کوچیک بهت کرده باشم

    یه مطلب دیگه هم بگم. جایی شنیدم که میگن اگه یک کاری رو ۴۰ بار انجام بدی، دیگه برات عادی میشه. برای همین ما در دینمون چهله نشینی داریم.

    سخته ولی کار نشد نداره
    من به دخترم هم میگم که کار نشد نداره. اگر بخواهی حتما میتونی.

    موفق باشی نرگس گلی عزیز
    آپدیت شده 06 اردیبهشت 1396 در 16:27 توسط [ARG:5 UNDEFINED]
  3. Delnazzz آواتار ها
    چقدر خوبه که اشتباهات و ضعف های خودتون رو میدونید و برای رفعش تلاش میکنید
    خدارو شکر موفق هم شدید
    جای تبریک داره دوست عزیز:999:
  4. حوراء آواتار ها
    نرگس عزیزم واقعا به این همه تلاشت برای ایجاد تغییرات مثبت تو زندگیت خیلی غبطه خوردم.خوش ب حالت که انقدر دغدغه بهتر شدن و بهتر زندگی کردن داری.رفیقم مطمئنم همونطور ک 3 تا عادت خیلی خوب رو تو زندگیت ایجاد کردی بقیه اشم ایجاد میکنی.برات بهترینا رو آرزو میکنم دوست خوبم.
    آپدیت شده 07 اردیبهشت 1396 در 03:38 توسط [ARG:5 UNDEFINED]
  5. حوراء آواتار ها
    میگم نرگسی این پست های قشنگی که مینویسی برای منم حسن بزرگی داره اینکه هم میام از پست تو بهره لازم رو میبرم هم از نظرات ارزشمند دوستانی که زیر پستت راهکارای خوب میدن.به خصوص طهورای عزیزم که واقعا همیشه حرفاش پر از انگیزه و حس خوبه.مررررسی از تو با قلم قشنگت و اینکه ما رو شریک حرف دلت میکنی.
  6. حوراء آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط narges_khanom
    چقد خوب که ته دیگ خوردی خیالشون راحت شد

    من این مدت که خب رژیم نبودم . ولی گاهی پیش میومد بخاطر عوض شدن لباس یا خب هرعامل دیگه ای یکم جم و جور میشدم

    فامیل منو میدیدن میگفتن رژیمی؟ میگفتم نه !!

    میگفتن پس بیا شیرینی بخور بیا از اینا بخور ...

    عمدااا دست میذاشتن روی چیزهای ممنوعه !!!!!!

    اخرین موردش شب تولد صفر سالگی پسر داییم بود

    من مسول پذیرایی بودم و تب و تاب عجیبی داشتم که ببینم همه پذیرایی شدن و مهمون ها که میان و...


    بعد مانتو قشنگی هم تنم بود که جم و جور تر شده بودم . یکمم به خودم رسیده بودم . رنگ لباسامم ملایم و قشنگ بود .
    :bollywood1:

    خواهره زن داییم توی اشپزخونه بود . اول پرسید چه رژیمی داری؟


    گفتم هیچی . واقعا هم نداشتم


    دیگه چشت روز بد نبینه تا اخر شب منو کشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت . بیا شیرینی بخور . بیا شام بخور


    فک کن توی اون شلوغیا مدام شیرینی به خوردم میداد . میخاست بهش ثابت بشه من رژیم نیستم
    واااای خدایا عجب آدمی بودا!! خداییش فاز بعضی آدما چیه؟
  7. حوراء آواتار ها
    نرگس جون گفتم شاید حواست نباشه دوباره سر بزنی به پست من ک زیرش برام نظر داده بودی برای همین جوابت رو اینجا هم دادم.
  8. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط alireza75
    سلام ، اولا باعث خوشحالیه که تونستین با یه سری از مشکلات کنار بیاید درمورد مشکلاتی که دارید باید یه کم سرسخت تر عمل کنین اگ از آخر شروع کنیم مثلا یه ساعتی درنظر بگرید مثل 10 که باید بخوابید چند شب اول ممکنه حتی یک ساعت بعد ازاونم بیدار بمونین توی رخت خواب و یه کم اذیت شید ولی بعداز چند روز عادت میکنین وساعت نزدیک 10 بشه خود به خود چشاماتون سنگین میشه و خوابتون میگیره ،وقتی زودبخوابید خب قطعا از اون ورهم زود بیدار میشید واین میتونه به نماز صبحتون کمک کنه اینجوری دوتا مشکلتون حل شده ،اگه فرصت دارین همون موقعی که اذان میگه نماز بخونین خیلی عالیه
    درمورد کاهش وزن هم وقتی این همه سختی وپشت سر گذاشتین قطعا خودتون به شرایطتتون آگاه تر هستین ومیتونین با یه برنامه درست ورزشی و تغذیه (ترجیحا کمک گرفتن از یه مربی یامتخصص ) این روهم حل کنین. فقط سراغ رژیم های سخت نرید که ضررشون بیشتره
    موفق باشید

    سلام

    خیلی خیلی ممنونم بخاطر نوشته هاتون

    بله. یه زمانی فکر میکردم نمیتونم .ولی الان وقتایی یادم میاد خیلی خودمو باور میکنم . ولی مغرور نمیشم و نمیخام اخرین موفقیت هام باشن

    دیروز که حرف هاتونو خوندم . حس کردم تا حالا راهو درست انتخاب نکردم . من همیشه خواب گزینه اخر میذاشتم و هربار به شکست میخوردم

    این بار دقیقا به روشی که شما گفتین عمل کردم . دیشب تصمیم گرفتم ساعت 10 بخابم . ربع ساعت مونده به ده . رفتم بخابم

    ولی یه مشکل هست من دقیقا اخر شب به هوشیاری کامل میرسم!!

    در عوض طول روز به زور چای و قهوه خودمو بیدار نگه میدارم

    دیشب به زورم شده خوابیدم . نصفه شب چند بار بیدار شدم .و جاهای دیگه خونه خوابیدم . انگار بدنم درگیر بود با خودش !

    ساعت 4 دیگه واقعاااااااا خوابم نمیومد و حس گرسنگی داشتم . بعد دوره مدرسه . این اولین باری بود که بخاطر گرسنگی و خواب کامل بیدار شدم

    صبحانه کامل خوردم و حس واقعا خوبی دارم


    مممنونم
  9. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط *~Tahoora~*
    ببین نرگس جون، برای رسیدن به آرزوهات باید بری تو دل اون موانع.
    الان برات یه مثال می زنم. مثلا من برای یاد گرفتن زبان انگلیسی، کتاب و فیلم و سی دی و غیره زیاد داشتم.
    هر بار که میخواستم یاد بگیریم فقط معطوف میشد به چند کتاب اول و باز دوباره کنار می گذاشتم. وقتی یک متن انگلیسی می شنیدم عصبی میشدم و گوشهام اذیت میشد. چون نا بلد بودنم رو به من یاد آوری می کرد.
    ولی یک روزی از همون روزها که خواستنم اوج گرفت با خودم گفتم، بگذار گوشهام عادت کنه. مدام اخبار و فیلم گوش می کردم. اوایل برام سخت بود ولی بعدش برام عادی شد.
    اون وقت با گوش دادن مداوم و همیشگی«برای مثال وقت خوابیدن، توی خیابون، موقع انجام کارهای روزانه، موقع ورزش رو تردمیل» سی دی های آموزشی نصرت که روی موبایلم نصب بود گوشهام به قدری عادت کرد که حتی گاها به انگلیسی فکر می کردم. به انگلیسی خواب می دیدم. حتی برنامه هایی که از تلویزیون پخش میشد, رو ناخودآگاه به انگلیسی بر می گردوندم. یه جورهایی ذهنم شرطی شده بود.
    یک بار یه برنامه ای از شبکه چهار پخش میشد و من تو آشپزخونه مشغول بودم، وقتی برنامه تموم شد فهمیدم به زبان انگلیسی بوده

    قبلا هم بهت گفتم، داشتن آرزو شرط اول هست. شرط دوم رسوندن اون آرزو به اوج هست یعنی با تموم وجودت بخوای. یعنی ملکه ذهنت باشه. و شرط سوم تلاشه.

    از این دست اتفاقات در زندگی من زیاده. به خاطر همینه که میگم به هر چیزی که اراده کنم می رسم. چون میرم تو دل اون آرزو

    امیدوارم تونست باشم یه کمک کوچیک بهت کرده باشم

    یه مطلب دیگه هم بگم. جایی شنیدم که میگن اگه یک کاری رو ۴۰ بار انجام بدی، دیگه برات عادی میشه. برای همین ما در دینمون چهله نشینی داریم.

    سخته ولی کار نشد نداره
    من به دخترم هم میگم که کار نشد نداره. اگر بخواهی حتما میتونی.

    موفق باشی نرگس گلی عزیز
    .
    سلام . چقدر خوب که تونستی زبانتو اینقدر خوب کنی واقعا دمت گرم . من با این حال که ترجمه های دانشگاهیمو خودم کار میکنم و گاهیم برای بیرون کار میکنم ولی اصلا از زبانم راضی نیستم . بعد از حل این 4 مشکلم . حتماااااااا زبان جزو اهداف بعدیم میزارم

    بله کاملا حق با تو . من باید با همه وجود بخام و سعی کنم تا بشه

    میگن 25 سالگی اولین ثبات شخصیت زندگیمه . دلم میخاد تا مهر که تولد 25 سالگیمه . بتونم خیلی چیزها روی تو وجودم به عادت تبدیل کنم . تا در اولین ثبات زندگیم ادم با ارزش و قویی باشم

    راجب چهل روز دیروز فکر کردم . دقیقا همین کارو میکنم . من 40 روز برای این 4 تا هدف تلاش میکنم و امروز روز اولمه


    خیلی خیلی ممنونم بخاطر حرف هات . وقتی حرف هاتونو میخونم حس میکنم مادرم برام نوشته و واقعاااا حرف هاتون به جونم میشینه

    الهی خدا دخترتونو براتون حفظ کنه و موفقیت هاشو ببینید
  10. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط حوراء
    نرگس عزیزم واقعا به این همه تلاشت برای ایجاد تغییرات مثبت تو زندگیت خیلی غبطه خوردم.خوش ب حالت که انقدر دغدغه بهتر شدن و بهتر زندگی کردن داری.رفیقم مطمئنم همونطور ک 3 تا عادت خیلی خوب رو تو زندگیت ایجاد کردی بقیه اشم ایجاد میکنی.برات بهترینا رو آرزو میکنم دوست خوبم.
    .

    عزیزمی رفیق جون

    من یهو به یه جایی از زندگیم رسیدم . احساس کردم خیلی عقبم

    حالا بحث درس و اینا به کنار . اونو میشه جیران کرد

    حس کردم از لحاظ رشد سخصیتی عقبم . من دیگه وارد نیمه دهه بیست میشم ولی هنوز به اندازه سنم محکم و خانوم نشدم

    وقتایی بحث ازدواج پیش میومد . به خودم میگفتم . اخه مگه تو میتونی وارد یه خونواده جدید بشی . خونواده همسر داشته باشی . یه مادر و پدر دیگه . خواهر و برادر های دیگه . حتی خاله و دایی و عمه و عمو ... دوست ها و همسایه های جدید . یه عالمه ادم های جدید که با امضا عقدنامه وارد زندگیت میشن . من که این قدر روابط اجتماعیم ضعیفه . اخه چطوز میتونم این همه ادم توی زندگیم داشته باشم

    اینکه خیلی تاکید دارم روابط اجتماعیم ضعیفه چون من تا حالا بیرون خونه کار نکردم . یه دختر نازک نارنجی و یکی یدونه ام . یه سری دوست خاص هم دارم که واقعا دوستم دارن و جون برام مایه میزارن . من ناملامت های بیرون دنیا خونه ندیدم . خیلی از هم سنی های من بیرون خونه کار کردن . دو رویی ها و پارتی بازی هارو دیدن . یا حتی تعداد دوستی های زیادی داشتن و با شخصیت های متفاوت اشنا شدن . همین باعث شده خیلی احساس ضعیف بودن توی روابط اجتماعی کنم

    اصلا این ها به کنار . من که عاشق بچه ام و بلافاصله بعد ازدواج بچه میخام . مگه میتونم یه بچه تربیت کنم . من خودم هنوز کلی نقص دارم . من هنوز توی تربیت خودم موندم چه برسه به تربیت یه نفر دیگه
    و یه چیزیم متوجه شدم . که خودم هدف تربیتی مشخص برای بچه ام نداشته باشم . ادم های اطرافم خیلی وارد زندگیم میشن و نظز میدن و همین باعث تربیت بد بچه من میشه . میخام قبل از ازدواج دقیقا این موضوعات یاد بگیرم و خودمو خوب تربیت کنم

    یه وقتایی حس میکنم بخاطر اینکه مثل بعضی هم سنی هام اوایل دهه بیست ازدواج نکردم ار قافله عقب موندم ولی همین میتونه برام تجربه بشه . من زندگی هم سنی هامو میبینم . چالش هایی که توی زندگی متاهلی هست . شیرینی های که خب یکم با مهارت باید باهاشون رفتار کرد . همینا باعث شدن یکم محتاط و با قدرت تر برای ازدواج خودمو اماده کنم
  11. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط حوراء
    نرگس جون گفتم شاید حواست نباشه دوباره سر بزنی به پست من ک زیرش برام نظر داده بودی برای همین جوابت رو اینجا هم دادم.
    .

    خودمم در حیرت خلقتش موندم . اخه اینقدررررررررررر حساسیت روی چربی های بدن یکی دیگه :899:
  12. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط حوراء
    نرگس جون گفتم شاید حواست نباشه دوباره سر بزنی به پست من ک زیرش برام نظر داده بودی برای همین جوابت رو اینجا هم دادم.
    .

    وای دمت گرم تو خیلی خوبیی

    من واقعا یادم رفته بود . مممنونننننننننن
  13. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط حوراء
    میگم نرگسی این پست های قشنگی که مینویسی برای منم حسن بزرگی داره اینکه هم میام از پست تو بهره لازم رو میبرم هم از نظرات ارزشمند دوستانی که زیر پستت راهکارای خوب میدن.به خصوص طهورای عزیزم که واقعا همیشه حرفاش پر از انگیزه و حس خوبه.مررررسی از تو با قلم قشنگت و اینکه ما رو شریک حرف دلت میکنی.

    .
    من هم از تو دلت مهربونت خیلی یلی ممنونم

    خداروشکر که برات سود داره . :cheerleader3:
  14. arsheda آواتار ها
    سلااااام نرگس خانوم بااراده واقعا افرین که چندتا از مشکلات عمده ی زندگیت را حل کردی و انشالله این مشکلات ته مونده و کوچک را که با اراده ات به راحتی میتونی ازشون درس بگیری و درستشون کنی هم به زودی زود از نظرت محو میشوند و به سادگی به خودت میایی و میبینی که حلشون کردیراستی تا اینجایی که نوشته هایت را خوندم تا حدود زیادی اخلاقیاتمون و مشکلاتمون شکل همه مثل مشکل عبادت و سحرخیزی ئ اضافه وزن که واقعا هم این سه تارا حل کنم زندگی بهتری خواهم داشت موفق باشی دوست عزیز
  15. حوراء آواتار ها
    عزیزم نرگس جان جوابی ک برام نوشته بودی رو خوندم.چقدر خوبه ک انقدر دغدغه داری.مشکل جوونای این دوره آزاد بودن از هرجهت و نداشتن هیچ دغدغه ای برای تغییر و خوب شدنه.مشکل اینه ک بعضیا کلا همه چیزو بی خودی میبینن و با بی خودی بودنشونم خوشن.
    تو یه همسر خیلی خوب و یه مادر فوق العاده خواهی بود.میدونی یاد یه آیه ای افتادم.والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.کسانی که در راه ما تلاش میکنند قطعا راه های خود را به آنها نشان خواهیم داد.تو همه ی نوشته هات تلاشت برای خوب تر شدن در همه ابعاد زندگیت مشهوده و من مطمئنم خدای مهربون طبق وعده ای ک داده راه های سعادت و خوشبختی رو به تو نشون میده.و زندگیت هر روز بهتر از دیروز میشه.
  16. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط arsheda
    سلااااام نرگس خانوم بااراده واقعا افرین که چندتا از مشکلات عمده ی زندگیت را حل کردی و انشالله این مشکلات ته مونده و کوچک را که با اراده ات به راحتی میتونی ازشون درس بگیری و درستشون کنی هم به زودی زود از نظرت محو میشوند و به سادگی به خودت میایی و میبینی که حلشون کردیراستی تا اینجایی که نوشته هایت را خوندم تا حدود زیادی اخلاقیاتمون و مشکلاتمون شکل همه مثل مشکل عبادت و سحرخیزی ئ اضافه وزن که واقعا هم این سه تارا حل کنم زندگی بهتری خواهم داشت موفق باشی دوست عزیز
    .

    اخ خدا از زبونت بشنوه . یعنی یه روز بیاد اینا تموم شه . بعد من با افتخار راجبشون بگم و سعی کنم مشکلات دیگه حل کنم

    کاش این زور بشه . اره واقعا این موضوعات شاید به چشم نیان و این روزها بین خیلی ادم ها عادی شده باشن ولی واقعا کیفیت زندگی ادمو کم میکنن

    یه جورایی مثل سم ضعیف میمونن که ذره ذره ادمو زجر کش میکنن

    دعا میکنم برای شما هم حل بشه
  17. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط حوراء
    عزیزم نرگس جان جوابی ک برام نوشته بودی رو خوندم.چقدر خوبه ک انقدر دغدغه داری.مشکل جوونای این دوره آزاد بودن از هرجهت و نداشتن هیچ دغدغه ای برای تغییر و خوب شدنه.مشکل اینه ک بعضیا کلا همه چیزو بی خودی میبینن و با بی خودی بودنشونم خوشن.
    تو یه همسر خیلی خوب و یه مادر فوق العاده خواهی بود.میدونی یاد یه آیه ای افتادم.والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.کسانی که در راه ما تلاش میکنند قطعا راه های خود را به آنها نشان خواهیم داد.تو همه ی نوشته هات تلاشت برای خوب تر شدن در همه ابعاد زندگیت مشهوده و من مطمئنم خدای مهربون طبق وعده ای ک داده راه های سعادت و خوشبختی رو به تو نشون میده.و زندگیت هر روز بهتر از دیروز میشه.
    .

    اره کاملا حق با تو

    دلیلشم اینه که حس میکنن این چیزها مهم نیس

    مهم چیز دیگس

    مهم پیدا کردن شوهره

    مهم لوکس به نظر اومدنه تا بتونن کیس های بهتری داشته باشن

    و بعد از اونم مهم مدل لباس و سرویس طلا و توی زندگی هم مهم مدل مبل و سرویس ظرفه

    یه جاهاییم مشکل خونواده هاست که توی ذهن دخترا دیکته میکنن که زودتر باید بری سر بخت خودت و خونه زندگی خودت . دختر هم فکر میکنه مجرده پس یه عیبی داره

    خداروشکر مادر من اون مدلی اصلا فکر نمیکنه و همیشه توی جمع و مهمونی به همه میگه من برای ازدواج دخترم عجله ای ندارم

    به خودمم میگه ازدواج برای هر دختری هست . براش عجله نکن

    همین باعث شده من در ارامش کامل به زندگیم برسم و دغدغه چیزهای الکی نداشته باشم

    ح
  18. *~Tahoora~* آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط narges_khanom
    .
    سلام . چقدر خوب که تونستی زبانتو اینقدر خوب کنی واقعا دمت گرم . من با این حال که ترجمه های دانشگاهیمو خودم کار میکنم و گاهیم برای بیرون کار میکنم ولی اصلا از زبانم راضی نیستم . بعد از حل این 4 مشکلم . حتماااااااا زبان جزو اهداف بعدیم میزارم

    بله کاملا حق با تو . من باید با همه وجود بخام و سعی کنم تا بشه

    میگن 25 سالگی اولین ثبات شخصیت زندگیمه . دلم میخاد تا مهر که تولد 25 سالگیمه . بتونم خیلی چیزها روی تو وجودم به عادت تبدیل کنم . تا در اولین ثبات زندگیم ادم با ارزش و قویی باشم

    راجب چهل روز دیروز فکر کردم . دقیقا همین کارو میکنم . من 40 روز برای این 4 تا هدف تلاش میکنم و امروز روز اولمه


    خیلی خیلی ممنونم بخاطر حرف هات . وقتی حرف هاتونو میخونم حس میکنم مادرم برام نوشته و واقعاااا حرف هاتون به جونم میشینه

    الهی خدا دخترتونو براتون حفظ کنه و موفقیت هاشو ببینید
    منم متولد مهر هستم.
    فقط باید چهل روز پشت سر هم تلاش کنی
    تو حتما می تونی

    موفق باشی نرگس جون
  19. *~Tahoora~* آواتار ها
    میخوام یه تجربه دیگه رو باهات شریک بشم

    منم مطمئنا کامل نبودم و نیستم. همه ما باید رشد کنیم و نقص ها و عیب هامون رو رفع کنیم. یکی از اهداف خلقت همین رشد و تعالیه.

    باید نمی تونم و نمیشه و از این مایه حرفهای منفی رو از ذهنت دور کنی

    خودت رو هر جور تصور کنی همون میشی.
    مثل همین قاعده که تو روش لاغری به سبک پل مکناست.
    اینکه خودت رو در اندام دلخواهت تصور کنی, در همه جای زندگی کاربرد داره.

    من سالها پیش که وزن کم کردم با پل مکنا آشنایی نداشتم ولی یه جورهایی از این اصول پیروی می کردم البته در همه امور زندگیم.

    مثلا اگه تو دانشگاه در دوره دانشجوییم قرار بود به عنوان استاد حل تمرین وارد یک کلاس بشم، با اینکه در تمام دوران قبل از اون تاریخ، بزرگترین مشکلم نداشتن اعتماد به نفس بود، ولی با تصور کردن اینکه من میتونم و من اعتماد به نفس بالایی دارم وارد کلاس شدم و به راحتی از عهده اش بر اومدم.

    اینکه مثلا هی خودت رو بابت نداشته هات سرزنش کنی انگار هزاران بار باعث میشه خوب شدنت به تعویق بیفته.
    از این به بعد تموم نداشته هات رو در وجود خودت ببین.

    مثلا من واقعا فکر می کنم در وزن و اندام دلخواه هستم، و مطمئنم که کائنات هم کمک می کنند
    تو هم قبل از خواب فکر کن که سر ساعت دلخواه بیدار میشی.

    خودت رو در اندام دلخواهت تصور کن..... تموم چیزهایی که آرزو داری، رو از همین حالا درون خودت ببین.


    یا وقتی از خونه بیرون میری، تصور کن در برخورد با دیگرون چیزی کم نداری و ارتباط برقرار کردن با دیگرون راحته.

    اگه توی خودت باشی و گوشه گیر فایده نداره. فردا که ازدواج کردی یا خواستی شاغل بشی و وارد اجتماع بشی، هزار تا مشکل برات پیش میاد که قدرت و هنر مقابله با اونها رو نداری.

    من به دخترم هم میگم که همیشه فقط با یک دوست بازی نکنه. باید با همه باشه ولی لازم نیست به همه دل ببند.

    خیلی مهمه که بتونی مهارتهای اجتماعی رو یاد بگیری. یکی دروغگو هست، یکی مغرور، یکی خوش زبون، یکی بد دهن
    باید از همین حالا یاد بگیری با هر کسی چه برخوردی داشته باشی.

    لازم نیست همه چیز رو از اول بلد باشی. هیچ کس مادرزاد این هنر رو نداره. باید کسب کنی.
    مثلا ببین دیگرون در برخورد با یه آدم مغرور چه می کنند و ببین بازخوردی که رفتارشون داره چیه، اون وقت تو از عمل و عکس العمل دو تا فرد دیگه درس بگیر و در ذهنت بسپار.

    به همین سادگی

    نوشتن از تموم چیزهایی که به ذهنم میاد برام مقدور نیست. امیدوارم متوجه منظورم شده باشی

    من میخوام از امروز خودم رو آدم خوبی تصور کنم. نه اینکه مغرور باشم یا بخوام که بشم، نهههه.

    تا سن چهل سالگی زمان زیادی ندارم

    تو این مدت کم باید سعی کنم عیب ها و خصلت های ناپسند رو تا حد امکان کم کنم.
    مطمئنا در حد و لیاقت این نیستم که پاک و کامل و بی عیب بشم ولی آرزو داشتن و تلاش برای رسیدن که مانعی نداره

    این سن برام یه جورایی مقدسه.

    به امید موفقیت همه دوستان
    آپدیت شده 08 اردیبهشت 1396 در 09:46 توسط [ARG:5 UNDEFINED]
  20. narges_khanom آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط *~Tahoora~*
    میخوام یه تجربه دیگه رو باهات شریک بشم

    منم مطمئنا کامل نبودم و نیستم. همه ما باید رشد کنیم و نقص ها و عیب هامون رو رفع کنیم. یکی از اهداف خلقت همین رشد و تعالیه.

    باید نمی تونم و نمیشه و از این مایه حرفهای منفی رو از ذهنت دور کنی

    خودت رو هر جور تصور کنی همون میشی.
    مثل همین قاعده که تو روش لاغری به سبک پل مکناست.
    اینکه خودت رو در اندام دلخواهت تصور کنی, در همه جای زندگی کاربرد داره.

    من سالها پیش که وزن کم کردم با پل مکنا آشنایی نداشتم ولی یه جورهایی از این اصول پیروی می کردم البته در همه امور زندگیم.

    مثلا اگه تو دانشگاه در دوره دانشجوییم قرار بود به عنوان استاد حل تمرین وارد یک کلاس بشم، با اینکه در تمام دوران قبل از اون تاریخ، بزرگترین مشکلم نداشتن اعتماد به نفس بود، ولی با تصور کردن اینکه من میتونم و من اعتماد به نفس بالایی دارم وارد کلاس شدم و به راحتی از عهده اش بر اومدم.

    اینکه مثلا هی خودت رو بابت نداشته هات سرزنش کنی انگار هزاران بار باعث میشه خوب شدنت به تعویق بیفته.
    از این به بعد تموم نداشته هات رو در وجود خودت ببین.

    مثلا من واقعا فکر می کنم در وزن و اندام دلخواه هستم، و مطمئنم که کائنات هم کمک می کنند
    تو هم قبل از خواب فکر کن که سر ساعت دلخواه بیدار میشی.

    خودت رو در اندام دلخواهت تصور کن..... تموم چیزهایی که آرزو داری، رو از همین حالا درون خودت ببین.


    یا وقتی از خونه بیرون میری، تصور کن در برخورد با دیگرون چیزی کم نداری و ارتباط برقرار کردن با دیگرون راحته.

    اگه توی خودت باشی و گوشه گیر فایده نداره. فردا که ازدواج کردی یا خواستی شاغل بشی و وارد اجتماع بشی، هزار تا مشکل برات پیش میاد که قدرت و هنر مقابله با اونها رو نداری.

    من به دخترم هم میگم که همیشه فقط با یک دوست بازی نکنه. باید با همه باشه ولی لازم نیست به همه دل ببند.

    خیلی مهمه که بتونی مهارتهای اجتماعی رو یاد بگیری. یکی دروغگو هست، یکی مغرور، یکی خوش زبون، یکی بد دهن
    باید از همین حالا یاد بگیری با هر کسی چه برخوردی داشته باشی.

    لازم نیست همه چیز رو از اول بلد باشی. هیچ کس مادرزاد این هنر رو نداره. باید کسب کنی.
    مثلا ببین دیگرون در برخورد با یه آدم مغرور چه می کنند و ببین بازخوردی که رفتارشون داره چیه، اون وقت تو از عمل و عکس العمل دو تا فرد دیگه درس بگیر و در ذهنت بسپار.

    به همین سادگی

    نوشتن از تموم چیزهایی که به ذهنم میاد برام مقدور نیست. امیدوارم متوجه منظورم شده باشی

    من میخوام از امروز خودم رو آدم خوبی تصور کنم. نه اینکه مغرور باشم یا بخوام که بشم، نهههه.

    تا سن چهل سالگی زمان زیادی ندارم

    تو این مدت کم باید سعی کنم عیب ها و خصلت های ناپسند رو تا حد امکان کم کنم.
    مطمئنا در حد و لیاقت این نیستم که پاک و کامل و بی عیب بشم ولی آرزو داشتن و تلاش برای رسیدن که مانعی نداره

    این سن برام یه جورایی مقدسه.

    به امید موفقیت همه دوستان


    جواب این نوشته هارو ننوشتم ولی اینقد بهشون فکر کردم که انگار توی وجودم ریشه زدن

    چند روز پیش کلاس شیمی معدنی داشتیم . مباحث درسی سنگین بود و توی کلاس فقط من یاد میگرفتم . حسادت وحشتناک همکلاسیام . به حدی که نیش و کنایه هاشونو پشت سرم حس میکردم

    وقتی اومدم خونه . پر بودم . پر بودم از همه حرفاشون . با خودم گفتم خب تو چرا همرنگ جماعت نمیشی؟

    یه لحظه اومدم دل بکنم . از همه احساسم به مولکول ها و ترکیب های قشنگ شیمی . دیدم نمیتونم . اونجا بود که باور کردم که شیمی ماله منه و چیزیه که واقعا دوسش دارم

    ممنونم بخاطر اینکه یادم دادی محکم انتخاب کنم


    سن 40 سالگی اوج جونیه . دقیقا زمانیه که هم تجربه هست هم سلامتی هم پول

    اوج لذت و پیشرفت و ارامش

    امیدوارم این دهه و دگردیسی از زندگی خیلی خوب سپری کنی و ازش لذت ببری
عکس تاپیک

افزایش چربی سوزی در ورزش و بدنسازی با 12 روش

افزایش چربی سوزی
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

کوچک کردن شکم در یک ماه با ۵فرمول

کوچک کردن شکم
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

رژیم خروج از استاپ وزن یک روزه و کاملا رایگان

رژیم خروج از استاپ وزن
برای مشاهده کلیک کنید
عکس تاپیک

کوچک کردن باسن و فرم دهی با 9 راهکار

کوچک کردن باسن
برای مشاهده کلیک کنید