تعطیلات
رفتیم عروسی سنتی توی تعطیلات جای همگی خالی حنابندان، مراسم لباس تن کردن داماد ، ظهر خانه عروس خانم بزن و برقص و بعد از ظهر عروس کشون و شب هم خانه داماد عروسی و.... جاتون خالی
خیلی با حال بود اما همش سعی کردم کم بخورم
اما خوب نمیشد هیچی دست من نبود الا معده مبارک
اما
بچه ها فعلا رفتن خانه مامان بزرگ و ما برگشتیم به داستان 10 سال پیش که بچه نداشتیم اما جاشون خالی حسابی
آتیش پاره هستند یه مدلی:brodkavelarg: نیستن هم یه مدلی است:89:
دیشب من و همسری رفتیم دربند یه حالی بکنیم آخه بچه ها که هستند نمی تونن پا به پای نما بیان بالا و کوه نوردی کنن ، خیلی حال داد و بدون وجدان درد رفتیم همبرگر بخوریم اما من شکمو در کمال ناباروری فقط تونستم نصف همبرگر بخورم
برای خودم جای سوال بود که واقعا معده محترم در حال کوچک شدن است ...
اما وزنم همون 72 است میخوام شروع کنم و دوباره بلند بشم